اماكن زيارتي منتسب به امام زمان (عج)در ايران و جهان

مشخصات كتاب

عنوان:اماكن زيارتي منتسب به امام زمان در ايران و جهان

مولف: مهدي پور، علي اكبر شماره كتابشناسي ملي: ايران 83-29674 سرشناسه: مهدي پور، علي اكبر منشا مقاله: ، انتظار، ش 8، 9، (تابستان و پاييز 1382): ص 263 - 290. توصيفگر: محمد بن حسن عج ، امام دوازدهم توصيفگر: اقامتگاه توصيفگر: ظهور منجي توصيفگر: پيروان توصيفگر: احاديث

مقدمه

مقدمه

يكي از وظايف شيعيان تجليل و تكريم اماكن منسوب به وجود مقدّس حضرت بقية اللَّه، أرواحنا فداه، است.

آيةاللَّه سيد محمّد تقي موسوي اصفهاني (متوفّاي 1348هجري) در كتاب گران سنگ مكيال المكارم به هنگام شمارش تكاليف مردم در عصر غيبت مي نويسند:

شصت و هشتم - بزرگداشت اماكني كه به قدوم آن حضرت زينت يافته اند، مانند مسجد سهله، مسجد اعظم كوفه، سرداب مقدّس، مسجد جمكران و غير اين ها از مواضعي كه بعضي از صلحا آن حضرت را در آن جاها ديده اند يا در روايات آمده است كه آن جناب در آن جا توقف دارد، مانند مسجد الحرام... [1].

از اين رهگذر، بر منتظران ظهور و عاشقان مَقْدَمِ آن امام نور، لازم است كه اين اماكن را بشناسند و شيوه ي تعظيم و تكريم آن ها را بياموزند. [2] لذا در صدد برآمديم كه به فضل الهي، از اين شماره، اماكن مقدّس و مشاهد مشرّفِ متعلّق به آن حضرت را براي خوانندگان عاشق و دل سوخته ي حضرت اش تقديم كنيم.

با توجّه به اين كه فصلنامه علمي - تخصّصي انتظار در قم تهيه و چاپ مي شود، اين مجموعه مقاله ها را از مسجد مقدّس جمكران شروع مي كنيم.

پاورقي

[1] مكيال المكارم، ج 2، ص 314.

[2] صاحب مكيال، كيفيت

تعظيم و تكريم آن اماكن را در كتاب مكيال المكارم، ج 2 ص 327 - 330 شرح داده است.

مسجد مقدس جمكران

مسجد مقدس جمكران

مهم ترين پايگاه شيعيان شيفته و عاشقان دل سوخته ي حضرت بقية اللَّه، أرواحنا فداه، مسجد مقدّس جمكران، در شش كيلومتري شهر مذهبي قم است. مطابق آمار، همه ساله، بيش از دوازده ميليون عاشق دل باخته، از سرتاسر ميهن اسلامي و جهان، در اين پايگاه معنوي، گرد مي آيند، نماز تحيت مسجد و نماز حضرت صاحب الزّمان، عجّل اللَّه تعالي فرجه الشريف، را در اين مكان مقدّس به جاي مي آورند، با امام غايب از ابصار و حاضر در امصار و ناظر بر كردار، رازِ دل مي گويند، استغاثه مي كنند، نداي «يابن الحسن!» سر مي دهند، از مشكلات مادّي و معنوي خود سخن مي گويند، با دلي خون بار، از طولاني شدن دوران غيبت، شكوه ها مي كنند.

آنان كه از شناخت عميق تري برخوردارند، به هنگام تشرف به اين پايگاه ملكوتي، همه ي حوائج شخصي خود را فراموش مي كنند و همه ي مشكلات دست و پاگير زندگي را به فراموشي مي سپارند و تنها «ظهور سراسر سرور منجي بشر، امام ثاني عشر، حضرت ولي عصر، روحي و أرواح العالمين فداه، را مسئلت مي كنند؛ زيرا، اگر اين حاجت برآورده شود، ديگر مشكلي نخواهد ماند، و اگر اين حاجت روا نشود، حلّ ديگر مشكلات، مشكل اساسي را حل نخواهد كرد.

مسجد مقدّس جمكران، روز هفدهم رمضان 373 هجري به فرمان حضرت بقية اللَّه، أرواحنا فداه، در كنار روستاي جمكران تأسيس شد. تاريخچه ي آن - به طوري كه در اين نوشتار به تفصيل

آمده - به دست شيخ صدوق (متوفّاي 381 هجري) در كتاب مونس الحزين بيان گرديده و كيفيت نماز تحيت مسجد و نماز استغاثه به حضرت بقية اللَّه، أرواحنا فداه، در ضمن آن آمده است.

تاريخچه مسجد جمكران

تاريخچه مسجد جمكران

آن چه مسلّم است، اين است كه اين مسجد، بيش از يكهزار سال پيش به فرمان حضرت بقية اللَّه، أرواحنا فداه، در بيداري، - نه در خواب - تأسيس گرديد و در طول قرون و اعصار، پناهگاه شيعيان و پايگاه منتظران و تجلّي گاه حضرت صاحب الزّمان عليه السلام بوده است.

علاّمه ي بزرگوار، ميرزا حسين نوري، (متوفّاي 1320 هجري) در كتاب ارزش مند نجم ثاقب - كه به فرمان ميرزاي بزرگ، آن را تأليف كرد و ميرزاي شيرازي، در تقريظ خود، از آن ستايش فراوان كرد و نوشت: «براي تصحيح عقيده ي خود، به اين كتاب مراجعه كنند تا از لمعانِ انوار هدايت اش، به سر منزل يقين و ايمان برسند» - [1] تاريخچه ي تأسيس مسجد مقدّس جمكران را به شرح زير آورده است:

شيخ فاضل، حسن بن محمّد بن حسن قمي، معاصر شيخ صدوق، در كتاب تاريخ قم از كتابِ مونس الحزين في معرفة الحقّ و اليقين - از تأليفات شيخ صدوق - بناي مسجد جمكران را به اين عبارت نقل كرده است:

شيخ عفيف صالح حسن بن مُثله ي جمكراني مي گويد:

شب سه شنبه، هفدهم ماه مبارك رمضان 393 هجري، [2] در سراي خود خفته بودم كه جماعتي به درِ سراي من آمدند. نصفي از شب گذشته بود. مرا بيدار كردند و گفتند: «برخيز و امر امام محمّد مهدي صاحب الزّمان [3]

، صلوات اللَّه عليه، را اجابت كن كه ترا مي خواند».

حسن بن مثله مي گويد: «من، برخاستم و آماده شدم». چون به درِ سراي رسيدم، جماعتي از بزرگان را ديدم. سلام كردم. جواب دادند و خوشامد گفتند و مرا به آن جايگاه كه اكنون مسجدِ (جمكران) است، آوردند.».

چون نيك نگاه كردم، ديدم تختي نهاده و فرشي نيكو بر آن تخت گسترده و بالش هاي نيكو نهاده و جواني سي ساله، بر روي تخت، بر چهار بالش، تكيه كرده، پيرمردي در مقابل او نشسته، كتابي در دست گرفته، بر آن جوان مي خواند.

بيش از شصت مرد كه برخي جامه ي سفيد و برخي جامه ي سبز بر تن داشتند، بر گرد او روي زمين نماز مي خواندند.

آن پيرمرد كه حضرت خضر عليه السلام بود، مرا نشاند و حضرت امام عليه السلام مرا به نام خود خواند و فرمود: «برو به حسن بن مسلم [4] بگو: «تو، چند سال است كه اين زمين را عمارت مي كني و ما خراب مي كنيم. پنج سال زراعت كردي و امسال ديگر باره شروع كردي، عمارت مي كني. رخصت نيست كه تو ديگر در اين زمين زراعت كني، بايد هر چه از اين زمين منفعت برده اي، برگرداني تا در اين موضع مسجد بنا كنند.»

به حسن بن مسلم بگو: «اين جا، زمين شريفي است و حق تعالي اين زمين را از زمين هاي ديگر برگزيده و شريف كرده است، تو آن را گرفته به زمين خود ملحق كرده اي! خداوند، دو پسر جوان از تو گرفت و هنوز هم متنبّه نشده اي! اگر از اين

كار بر حذر نشوي، نقمت خداوند، از ناحيه اي كه گمان نمي بري بر تو فرو مي ريزد.»

حسن بن مثله عرض كرد: «سيد و مولاي من! مرا در اين باره، نشاني لازم است؛ زيرا، مردم، سخن مرا بدون نشانه و دليل نمي پذيرند.».

امام عليه السلام فرمود: «تو برو رسالت خود را انجام بده. ما، در اين جا، علامتي مي گذاريم كه گواه گفتار تو باشد. برو به نزد سيد ابوالحسن، و بگو تا برخيزد و بيايد و آن مرد را بياورد و منفعت چند ساله را از او بگيرد و به ديگران دهد تا بناي مسجد بنهند، و باقي وجوه را از رهق [5] به ناحيه ي اردهال كه ملك ما است، بياورد، و مسجد را تمام كند، و نصفِ رهق را بر اين مسجد وقف كرديم كه هر ساله وجوه آن را بياورند و صرف عمارت مسجد كنند.

مردم را بگو تا به اين موضع رغبت كنند و عزيز بدارند و چهار ركعت نماز در اين جا بگذارند: دو ركعت تحيت مسجد، در هر ركعتي، يك بار «سوره ي حمد» و هفت بار سوره ي «قل هو اللَّه احد» [بخوانند] و تسبيح ركوع و سجود را، هفت بار بگويند.

و دو ركعت نماز صاحب الزّمان بگذارند، بر اين نسق كه در [هنگام خواندن سوره ي] حمد چون به «إياك نعبد و إياك نستعين» برسند، آن را صد بار بگويند، و بعد از آن، فاتحه را تا آخر بخوانند. ركعت دوم را نيز به همين طريق انجام دهند. تسبيح ركوع و سجود را نيز هفت بار بگويند. هنگامي كه نماز تمام شد، تهليل

(يعني، لا إله إلاّ الله) [6] بگويند و تسبيح فاطمه ي زهرا عليها السلام را بگويند. آن گاه سر بر سجده نهاده، صد بار صلوات بر پيغمبر و آل اش، صلوات اللَّه عليهم، بفرستند.».

و اين نقل، از لفظ مبارك امام عليه السلام است كه فرمود:

فَمَنْ صَلاَّهُما، فَكَأَنَّما صَلّي فِي الْبَيتِ الْعَتيقِ؛

هر كس، اين دو ركعت [يا اين دو نماز] را بخواند، گويي در خانه ي كعبه آن را خوانده است..

حسن بن مثله مي گويد: «در دل خود گفتم كه تو اين جا را يك زمين عادي خيال مي كني، اين جا مسجد حضرت صاحب الزّمان عليه السلام است.».

پس آن حضرت به من اشاره كردند كه برو!

چون مقداري راه پيمودم، بار ديگر مرا صدا كردند و فرمودند: «در گلّه ي جعفر كاشاني - چوپان - بُزي است، بايد آن بز را بخري. اگر مردم پول اش را دادند، با پول آنان خريداري كن، وگرنه پول اش را خودت پرداخت كن. فردا شب آن بز را بياور و در اين موضع ذبح كن. آن گاه روز چهارشنبه [7] هجدهم ماه مبارك رمضان، گوشت آن بز را بر بيماران و كساني كه مرض صعب العلاج دارند، انفاق كن كه حق تعالي همه را شفا دهد.

آن بز، ابلق است. موهاي بسيار دارد. هفت نشان سفيد و سياه، هر يكي به اندازه ي يك درهم، در دو طرف آن است كه سه نشان در يك طرف و چهار نشان در طرف ديگر آن است.».

آن گاه به راه افتادم. يك بار ديگر مرا فرا خواند و فرمود: «هفت روز يا هفتاد روز در

اين محلّ اقامت كن». [8].

حسن بن مثله مي گويد: «من، به خانه رفتم و همه ي شب را در انديشه بودم تا صبح طلوع كرد. نماز صبح خواندم و به نزد علي منذر رفتم و آن داستان را با او در ميان نهادم.

همراه علي منذر، به جايگاه ديشب رفتيم. پس او گفت: «به خدا سوگند كه نشان و علامتي كه امام عليه السلام فرموده بود، اين جا نهاده است و آن، اين كه حدود مسجد، با ميخ ها و زنجيرها مشخصّ شده است.».

آن گاه به نزد سيد ابوالحسن الرّضا رفتيم. چون به سراي وي رسيديم، غلامان و خادمان ايشان گفتند:

«شما از جمكران هستيد؟». گفتيم: «آري.». پس گفتند: «از اوّل بامداد، سيد ابوالحسن در انتظار شما است.».

پس وارد شدم و سلام گفتم. جواب نيكو داد و بسيار احترام كرد و مرا در جاي نيكو نشانيد. پيش از آن كه من سخن بگويم، او سخن آغاز كرد و گفت: «اي حسن بن مثله! من خوابيده بودم. شخصي در عالم رؤيا به من گفت:

«شخصي به نام حسن بن مثله، بامدادان، از جمكران پيش تو خواهد آمد. آن چه بگويد، اعتماد كن و گفتارش را تصديق كن كه سخن او، سخن ما است. هرگز، سخن او را ردّ نكن.». از خواب بيدار شدم و تا اين ساعت در انتظار تو بودم.

حسن بن مثله، داستان را مشروحاً براي او نقل كرد. سيد ابوالحسن، دستور داد بر اسب ها زين نهادند. سوار شدند. به سوي دِه (جمكران) رهسپار گرديدند.

چون به نزديك دِه رسيدند، جعفر شبان را ديدند كه گلّه اش را در كنار

راه به چرا آورده بود. حسن بن مثله، به ميان گلّه رفت. آن بز كه از پشت سرِ گلّه مي آمد، به سويش دويد. حسن بن مثله، آن بز را گرفت و خواست پولش را پرداخت كند كه جعفر گفت: «به خدا سوگند! تا به امروز، من اين بز را نديده بودم و هرگز در گلّه ي من نبود، جز امروز كه در ميان گلّه، آن را ديدم و هر چند خواستم كه آن را بگيرم، ميسّر نشد.».

پس آن بز را به جايگاه آوردند و در آن جا سر بريدند.

سيد ابوالحسن الرّضا به آن محلّ معهود آمد و حسن بن مسلم را احضار كرد و منافع زمين را از او گرفت.

آن گاه وجوه رهق را نيز از اهالي آن جا گرفتند و به ساختمان مسجد پرداختند و سقف مسجد را با چوب پوشانيدند.

سيد ابوالحسن الرّضا، زنجيرها و ميخ ها را به قم آورد و در خانه ي خود نگهداري كرد. هر بيمار صعب العلاجي كه خود را به اين زنجيرها مي ماليد، در حال، شفا مي يافت.

ابوالحسن محمّد بن حيدر گفت: «به طور مستفيض شنيدم، پس از آن كه سيد ابوالحسن الرّضا وفات كرد و در محلّه ي موسويان (خيابان آذر فعلي) مدفون شد، يكي از فرزندان اش بيمار گرديد. داخل اطاق شده سرِ صندوق را برداشت زنجيرها و ميخ ها را نيافت.».

پاورقي

[1] اين تقريظ، در آغاز نجم ثاقب چاپ شده است. دست خطّ ميرزاي بزرگ، در كتابخانه ي آستان قدس، در يكي از نسخ خطّي كتاب، به شماره ي 9361 موجود است.

[2] ميرزاي نوري، استظهار كرده اند

كه رقم «393 هجري» تصحيف شده و صحيح آن «373 هجري» است. (جنّة المأوي ، ص 47؛ نجم ثاقب، ص 215؛ مستدرك: ج 3، ص 447).

[3] هرچند راوي اين خبر شيخ صدوق، معتقد است كه در زمان غيبت، نبايد نام اصلي حضرت بقية اللَّه تلفّظ شود، ولي در اين جا، براي رعايت امانت در نقل، به طور صريح آورده است.

[4] به جاي «حسن بن مسلم»، در نجم ثاقب و جنّة المأوي، «حسن مسلم» آمده، ولي در مستدرك ج 3، ص 432، «حسن بن مسلم» تعبير شده است. البته، نتيجه، مساوي است، و حذف واژه ي «بن» در نام ها، شايع است.

[5] رهق، نام روستايي است در دَه فرسخي قم در مسير كاشان، كه تا زمان ما، آباد است. [مستدرك ج 3، ص 432].

[6] مرحوم نوري، معتقد است كه بايد: «لااله الاّاللَّه وحده وحده» گفته شود. [بحار، ج 53، ص 231].

[7] كلمه ي «چهارشنبه» در نجم ثاقب افتاده، ولي در جنة المأوي و انوار المشعشعين آمده است. و اگر در متن هم نيامده بود، از بررسي متن استفاده مي شد؛ زيرا، به طوري كه در متن داستان تصريح شده، ديدار، در شب سه شنبه، شب هفدهم رمضان بوده است، پس شب هجدهم، شب چهارشنبه، و روز هجدهم روز چهارشنبه خواهد بود.

[8] ما، اين تعبير را از جنّة المأوي نقل كرديم، ولي در نجم ثاقب چنين آمده است: «هفتاد روز يا هفت روز، ما اين جاييم» (نجم ثاقب، ص 214).

با توجّه به اين كه اين ملاقات در شب هفدهم رمضان بود، اگر آن را بر هفت حمل كني، بر شب

بيست و سوّم رمضان منطبق مي شود كه شب قدر است، و اگر بر هفتاد روز حمل كني بر بيست و پنجم ذوالقعده منطبق مي شود كه آن نيز روز مباركي است.

منبع شناسي مسجد جمكران

منبع شناسي مسجد جمكران

منابع تأسيس مسجد مقدّس جمكران به فرمان حضرت صاحب الزّمان، أرواحنا فداه، بر اساس تسلسل زماني، به شرح زير است:

1 - نخستين كسي كه اين داستان را در كتاب خود آورده، ابوجعفر محمّد بن علي بن بابويه، مشهور به شيخ صدوق (متوفّاي 381 هجري) است. ايشان، مشروح آن را در كتاب مونس الحزين في معرفة الحق و اليقين درج كرده است.

با توجّه به اين كه تأسيس اين مسجد در عصر شيخ صدوق رحمهم الله واقع شده، و ايشان در قم زندگي مي كرد، طبعاً، همه ي جزئيات آن را بدون واسطه از حسن بن مثله، و سيد ابوالحسن الرّضا و ديگر شاهدان عيني، شنيده و نقل كرده است.

كتاب مونس الحزين، همانند ده ها اثر گران بهاي ديگر شيخ صدوق، در طول زمان، از بين رفته و به دست ما نرسيده است.

2 - حسن بن محمّد بن حسن قمي، معاصر شيخ صدوق، صاحب كتاب گران سنگ تاريخ قم، شرح آن واقعه را از كتاب شيخ صدوق نقل كرده است.

كتاب تاريخ قم در عصر شيخ صدوق، به سال 378 هجري، در بيست باب به رشته ي تحرير در آمده است.

3 - حسن بن علي بن حسن بن عبدالملك قمي، به سال 865 هجري آن را به فارسي ترجمه كرده است. (الذريعه، ج 3، ص 276).

4 - متن عربي كتاب، به دست مولي محمّد

باقر مجلسي، (متوفّاي 1110 هجري) نرسيده، ولي ترجمه ي فارسي آن به دست ايشان رسيده [بحار، ج 1، ص 42] و احاديث مربوط به قم را در جلد «السّماء و العالم» از آن روايت كرده است. (بحار، ج 60، ص 208 - 221).

5 - سيد نعمت اللَّه جزائري، صاحب أنوار نعمانيه (متوفّاي 1112 هجري) ترجمه ي فارسي آن را ديده و داستان تأسيس مسجد مقدّس جمكران را با خط خود، از آن استنساخ كرده است (بحار، 53، ص 254).

6 - شاگرد فرزانه ي علاّمه مجلسي، ميرزا عبداللَّه افندي، (متوفاي 1130 هجري) نسخه اي از ترجمه ي فارسي آن را در بيست باب، در قم مشاهده كرده و گزارش آن را در تأليف گران بهاي خود آورده و تصريح كرده كه اين ترجمه، به سال 865 هجري، به دستور خواجه فخرالدين ابراهيم، انجام يافته است. (رياض العلماء، ج 1، ص 319).

7 - سيد امير محمّد اشرف، معاصر و شاگرد علاّمه مجلسي، صاحب كتاب فضائل السّادات (متوفّاي 1145 هجري) متن عربي آن را ديده و از آن نقل كرده است. (جنة المأوي، ص 47).

8 - سيد محمّد بن محمّد بن هاشم رضوي قمي، به سال 1179 هجري، بنا به خواهش محمّد صالح معلّم قمي، كتابي در اين رابطه تأليف كرده و آن را خلاصة البلدان نام نهاده است. اين كتاب، احاديث مربوط به شرافت قم و تاريخچه ي تأسيس مسجد مقدس جمكران را دربر دارد. (الذّريعه، ج 7، ص 216).

9 - شايسته ي تأمّل است كه آقا محمّد علي كرمانشاهي، فرزند وحيد بهبهاني، (متوفّاي 1216 هجري) به متن عربي تاريخ قم دست

رسي داشته و در حاشيه ي خود بر كتاب نقد الرجّال تفرشي، شرح حال «حسن بن مثله» و خلاصه ي داستان تأسيس مسجد مقدّس جمكران را به نقل از متن عربي آن آورده است. (بحار، ج 53، ص 234).

10 - محقّق و متتبّع بي نظير، ميرزا حسين نوري، متوفّاي 1320 هجري، پس از جست و جوي فراوان، به هشت باب از ترجمه ي تاريخ قم دست يافته (جنة المأوي، ص 47 و بحار، ج 53، ص 234) و مشروح داستان تأسيس مسجد مقدّس جمكران را از ترجمه ي تاريخ قم، از روي دست خط سيد نعمت اللَّه جزائري، در آثار ارزش مند خود آورده است:

1- جنة المأوي، چاپ بيروت، دارالمحجّة البيضاء، 1412 هجري، ص 42 - 46.

2- همان، به پيوستِ، بحار الأنوار، چاپ بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403 هجري، ج 53، ص 230 - 234.

3- نجم ثاقب، چاپ تهران، علميه ي اسلاميه، بي تا، ص 212 - 215.

4- كلمه ي طيبه، چاپ سنگي، بمبئي، 1303 هجري، ص 337.

5- مستدرك الوسائل، چاپ قم، مؤسسه ي آل البيت عليهم السلام، 1407 هجري، ج 3، ص 432 و 447.

11 - شيخ محمّد علي كچويي قمي (متوفّاي 1335 هجري) مشروح آن را از كتاب هاي خلاصة البلدان، نجم ثاقب، كلمه ي طيبه، در كتاب ارزش مند أنوار المشعشعين، چاپ قم، كتابخانه آيةاللَّه مرعشي، 1423 هجري، ج اوّل، ص 441 - 449 (چاپ سنگي 1327 هجري، جلد اوّل، ص 184 - 189) ، نقل كرده است.

12 - حاج شيخ علي يزدي حائري (متوفّاي 1333 هجري) مشروح آن را در كتاب إلزام الناصب، چاپ

بيروت، مؤسسه ي اعلمي، 1397 هجري، جلد دوم، ص 58 - 62، به نقل از محدّث نوري، از ترجمه ي تاريخ قم آورده است.

13 - همه ي كساني كه بعد از محدّث نوري درباره ي تاريخ قم كتاب نوشته اند، مشروح داستان تأسيس مسجد مقدّس جمكران را از ايشان نقل كرده اند. شيخ محمّد حسن ناصر الشريعه، متوفّاي 1380 هجري، در تاريخ قم، چاپ قم، مؤسسه ي مطبوعاتي دارالعلم، 1342 شمسي، ص 147 - 156، يكي از آن افراد است.

14 - همه ي علماي معاصر كه در اين رابطه كتاب نوشته اند، همانند علاّمه ي معاصر آيةاللَّه حاج شيخ محمّد غروي، در كتاب گران سنگ المختار من كلمات الإمام المهدي عليه السلام، چاپ قم، 1414 هجري، جلد يكم، ص 440 - 448، نيز به اين واقعه اشاره كرده است.

15 - در اين اواخر، در كتاب هاي مستقل و مستندي - مانند موارد زير - به شرح و بسط داستان تأسيس مسجد مقدّس جمكران پرداخته شده است:

1 - تاريخ بناي مسجد جمكران؛

2 - تاريخ مسجد مقدّس جمكران؛

3 - تاريخچه ي بناي مسجد جمكران؛

4 - توجّه امام زمان به مسجد جمكران؛

5 - توشه ي مسجد جمكران؛

6 - در بارگاه منتظر؛

7 - در حريم جمكران؛

8 - سيماي مسجد جمكران؛

9 - فيض حضور براي گمشدگان؛

10 - مباحثي چند درباره ي مسجد جمكران؛

11 - مسجد مقدس جمكران؛

12 - مسجد جمكران المقدس؛

13 - مسجد صاحب الزمان؛

14 - معجزه ي مسجد جمكران.

براي كسب معلومات وسيع تر در مورد آثار ياد شده، به كتابنامه ي

حضرت مهدي عليه السلام تحت عناوين فوق، مراجعه فرماييد:

نظر مرحوم آية الله حائري درباره مسجد جمكران

نظر مرحوم آية الله حائري درباره مسجد جمكران

در آخرين فراز از بخش مسجد مقدّس جمكران، متذكّر مي شويم كه اگر بخواهيم نظر مراجع گذشته و معاصر را در مورد مسجد مقدّس جمكران ياد آور شويم، به تأليف كتاب مستقلّي در اين رابطه ناگزير خواهيم بود. لذا اين موضوع را به فرصت ديگري موكول مي كنيم. اين بخش را با بيان نظر مرحوم آيةاللَّه حاج شيخ مرتضي حائري (متوفّاي 24 جُمادي الثّانيه 1406 هجري) كه همگان با مقام رفيع علمي و تقوايي ايشان، آشنا هستند، حسن ختام مي بخشيم.

مرحوم آية الله حائري، كتاب ارزش مندي دارند كه اين نويسنده، آن كتاب را از محضر معظّم له امانت گرفتم و با اجازه ي ايشان زيراكس كردم.

هنگامي كه دست نويس هاي ايشان را به محضر مقدّس ايشان بردم، از خدمت شان پرسيدم: «آيا براي نقل مطالب اين كتاب، مجاز هستم؟». ايشان، ضمن اين كه اجازه دادند، فرمودند: «من، در اين كتاب، فقط مطالبي را آوردم كه بر صحّت آن ها اعتقاد دارم و مي توانم بر صحّت آن ها قسم حضرت عبّاس بخورم.».

مرحوم آيةاللَّه حائري، در اين كتاب مي فرمايند:

مسجد جمكران، يكي از آيات باهرات آن حضرت است. توضيح اين مطلب، در ضمن چند جهت - كه شايد خيلي ها از آن غافل باشند - مذكور مي شود:

1 - داستان مسجد جمكران كه در بيداري واقع شده، در كتاب تاريخ قم كه كتاب معتبري است، از صدوق، عليه الرّحمه، نقل شده است.

مرحوم آقاي بروجردي كه مرد دقيق و ملاّيي بود، مي

فرمود: «اين داستان، در زمان صدوق، عليه الرّحمه، واقع شده و اين كه او نقل كرده است، دلالت بر كمال صحّت آن دارد.

2 - داستان، مشتمل بر جرياني است كه مربوط به يك نفر نيست، براي اين كه صبح كه مردم بيدار مي شوند، مي بينند با زنجير، علامت گذاشته شده است كه مردم باور كنند. و اين زنجير، مدّتي در منزل سيد محترمي، ظاهراً به نام سيد ابوالحسن الرّضا، بوده است و مردم به آن استشفاء مي كرده اند و بعداً، بدون هيچ جهت طبيعي، مفقود مي شود.

3 - جاي دور از شهر و در وسط بيابان، جايي نيست كه مورد جعل يك فرد جمكراني بشود، آن هم دست تنها، در يك شب ماه رمضان.

4 - نوعاً، مردم عادي، به واسطه ي خواب، يك امامزاده را معين مي كنند و مسجد، از تصوّر مردم عادي، دور است.

5 - اگر پيدايش اين مسجد روي احساسات مذهبي و علاقه ي مفرط به حضرت صاحب الامر عليه السلام بود، مي بايست سراسر، توسّل به آن بزرگوار باشد، چنان كه در اين عصر، مردم، بيش تر، زيارت حضرت اش را در آن مسجد مي خوانند و متوسّل به آن حضرت مي شوند، در صورتي كه در اين دستور معنوي، اصلاً، اسمي از آن حضرت نيست، حتّي تا به حال هم بيش تر معروف به مسجد جمكران است، نه مسجد صاحب الزّمان.

6 - متن دستور، موافق با ادّله ي ديگر است؛ براي اين كه هم نماز تحيت مسجد وارد شده است و هم نماز امام زمان عليه السلام با صد بار «إياك نعبد و

إياك نستعين» و هم تهليل و تسبيح فاطمه ي زهرا،سلام اللَّه عليها.

7 - اين دو داستان كه نقل شد، مشهود و يا مثل مشهود خودم بود [1] و داستان هاي ديگري هست كه فعلاً تمام خصوصيات آن را در نظر ندارم. بعداً، ان شاءالله، تحقيق كرده، در اين دفتر، بإذنه تعالي، ذكر مي كنم.

8 - در آن موقع كه زمين، اين قدر بي ارزش بوده است، فقط يك مساحت كوچكي را مورد اين دستور قرار داده اند، كه ظاهراً حدود سه چشمه از مسجد فعلي است كه در زمان ما خيلي بزرگ شده است: ظاهراً، آن چشمه اي كه در آن، محراب هست، و دو چشمه ي طرفين باشد.

نگارنده كه خالي از وسوسه نيستم و خيلي به نقليات مردم خوش بين نيستم، از اين امارات، به صحّت اين مسجد مبارك قطع دارم. والحمدللَّه علي ذالك و علي غيره من النّعم الّتي لاتحصي. [2].

پاورقي

[1] اشاره به دو داستان از عنايات حضرت بقية اللَّه، أرواحنا فداه، در مسجد مقدّس جمكران است، كه مرحوم آيةاللَّه حائري آن ها را در كتاب خود آورده است.

[2] كريمه ي اهل بيت، ص 484؛ سرّدلبران، ص 248 - 250.

پيشگويي اميرمؤمنان از مسجد جمكران

پيشگويي اميرمؤمنان از مسجد جمكران

مطابق نقل خلاصة البلدان از كتاب مونس الحزين شيخ صدوق، امير مؤمنان عليه السلام از مسجد مقدّس جمكران سخن گفته است.

محمّد بن محمّد بن هاشم حسيني رضوي قمي، به تقاضاي مولي محمّد صالح قمّي، به سال 1179 هجري، در باره ي فضيلت شهر قم و تاريخچه ي تأسيس مسجد مقدّس جمكران، كتاب ارزش مندي تأليف و آن را خلاصة البلدان نام

نهاده است.

شيخ آقا بزرگ تهراني، اين كتاب را مشاهده كرده و گزارش آن را در الذريعه آورده است. [1].

مرحوم كاتوزيان، اين كتاب را در اختيار داشته، فرازهايي از اين كتاب را در كتاب أنوار المشعشعين آورده است.

وي، در اين رابطه، حديثي از امير مؤمنان عليه السلام آورده، كه فرازهايي از آن را در اين جا مي آوريم و علاقه مندان به تفصيل بيش تر را به كتاب انوار المشعشعين رهنمون مي شويم. او مي گويد:

در كتاب خلاصة البدان از كتاب مونس الحزين - از تصنيفات شيخ صدوق - با سند صحيح و معتبر، از امير مؤمنان عليه السلام روايت كرده كه خطاب به حذيفه فرمود: «اي پسر يماني! در اوّل ظهور، خروج نمايد قائم آل محمّد عليه السلام از شهري كه آن را قم گويند [2] و مردم را دعوت به حق مي كند، همه ي خلائق از شرق و غرب، به آن شهر روي آورند و اسلام، تازه شود...

اي پسر يماني! اين زمين، مقدّس است، از همه ي لوث ها، پاك است...

عمارت آن، هفت فرسنگ در هشت فرسنگ باشد. رايت وي بر اين كوه سفيد بزنند، به نزد دهي كهن، كه در جنب مسجد است، و قصري كهن - كه قصر مجوس است - و آن را «جمكران» خوانند. از زير يك مناره ي آن مسجد بيرون آيد، نزديك آن جا كه آتش خانه ي گبران بوده...». [3].

از اين حديث شريف، استفاده مي شود به طوري كه مسجد سهله در دوران ظهور حضرت بقية اللَّه، أرواحنا فداه، پايگاه آن حضرت خواهد بود، مسجد مقدّس جمكران نيز در

عصر ظهور، جايگاه خاصّي دارد و پايگاه ديگري براي آن حضرت است.

مرحوم كاتوزيان، پس از نقل متن كامل حديث، به شرح و تفسير آن پرداخته، در باره ي كوه سفيد و قصر مجوس و ديگر تعبيرهايي كه در حديث شريف آمده و ما به جهت اختصار نياورديم، به تفصيل، سخن گفته است. [4].

خوانندگان گرامي، توجّه دارند كه احاديث ملاحم، چندان نيازي به تحقيق در سند ندارند؛ زيرا، جز معصومان عليهم السلام كه با سرچشمه ي وحي مربوط بودند، شخص ديگري نمي توانست خبري بگويد كه صدها سال بعد تحقّق پيدا كند.

روزي كه اميرمؤمنان عليه السلام به حذيفه از مسجد جمكران خبر مي داد، در سرزمين حجاز و عراق، كم تر كسي نام قم را شنيده بود، لذا مي بينيم كه در احاديث فراواني، به هنگام بحث از قم، به «در نزديكي ري» تعبير شده تا به اين وسيله، موقعيت جغرافيايي شهر قم، براي اصحاب ائمّه عليهم السلام روشن گردد.

از اين رهگذر، احتمال نمي رود كه احدي از مردم حجاز، نام جمكران را به عنوان يكي از دهات قم شنيده باشد.

نكات ريزي كه در مورد قصر مجوس و آتش خانه ي گبران آمده، مطلبي نبود كه در حجاز و عراق، كسي از آن آگاه باشد.

به هنگام صدور اين حديث از مولاي متّقيان عليه السلام، كسي نمي توانست پيش بيني كند كه در كنار دهِ جمكران، در آينده، مسجدي ساخته خواهد شد و با حضرت بقية اللَّه (عج) - كه آن روز متولّد نشده بود - ارتباط خواهد داشت.

هنگامي كه شيخ صدوق، اين حديث را در كتاب مونس الحزين درج

مي كرد، بدون ترديد، اين مسجد، مناره نداشت.

هنگامي كه صاحب خلاصة البلدان، در قرن دوازدهم، اين حديث را از مونس الحزين نقل مي كرد، باز هم مسجد مقدّس جمكران، مناره اي نداشت؛ زيرا، براي نخستين بار، در سال 1318 هجري، يك مناره در زاويه ي جنوب شرقي مسجد ساخته شد. [5].

هنگامي كه مرحوم كاتوزيان، اين حديث را در كتاب أنوار المشعشعين مي نوشت، مسجد جمكران، فقط يك مناره داشت و تا چند سال پيش نيز به همين منوال بود، ولي در اين حديث آمده است كه «از زير يك مناره ي آن، مسجد، بيرون آيد». [6].

اين تعبير، صريح است در اين كه به هنگام ظهور حضرت بقية اللَّه، ارواحنا فداه، مسجد مقدّس جمكران، بيش از يك مناره خواهد داشت، در حالي كه به هنگام چاپ كتاب (1327 هجري) مسجد، فقط يك مناره داشت.

پاورقي

[1] الذّريعة، ج 7، ص 216.

[2] ترديدي نيست كه قيام نخستين حضرت بقيةاللَّه، أرواحنا فداه، از مكّه ي معظّمه و كنار خانه ي خدا است. اين حديث و احاديث مشابه، به حركت هاي بعدي آن كعبه ي مقصود، نظر دارد.

[3] انوار المشعشعين، ج 1، ص 453.

[4] انوار المشعشعين، ج 1، ص 454 - 458.

[5] گنجينه ي آثار قم، ج 2، ص 672.

[6] أنوار المشعشعين، ج 1، ص 454.

معجزات حضرت بقية الله در مسجد مقدس جمكران

معجزات حضرت بقية الله در مسجد مقدس جمكران

كرامات و معجزات و عناياتي كه از ائمّه ي اطهار عليهم السلام صادر گشته و از سوي راويان مورد اعتماد روايت شده، و در كتاب هاي مورد استناد ثبت گرديده، منحصر به صدر اسلام و قرون اوّليه

ي اسلام نيست، بلكه هر روز در گوشه و كنار جهان، بويژه در حرم ائمّه ي هدي عليهم السلام معجزات و كرامات تازه اي تحقّق مي يابد كه دليل حقّانيت پيشوايان شيعه، و مايه ي دل گرمي شيعيان است.

هر يك از شما، يك يا چند معجزه در حرم مطهّر ثامن الحجج امام علي بن موسي الرّضا عليه السلام ديده و يا شنيده ايد.

اكنون كه دوران فرمانروايي حضرت بقية اللَّه، أرواحنا فداه، است، همه روزه، ده ها نفر در اقطار و اكناف جهان، با توسّل به ذيل عنايت آن حضرت عليه السلام، از امراض صعب العلاج و ديگر گرفتاري هاي خانمان سوز، به طور معجزآسا، رهايي مي يابند و براي هميشه، خود را رهين عنايت آن حضرت مي دانند.

در اين جا، يكي از اين كرامت ها را كه در شب دوازدهم جمادي الاولي 1414 هجري، در مسجد مقدّس جمكران، براي يك كودك سيزده ساله ي زاهداني روي داد، براي نورانيت قلب خوانندگان گرامي مي آوريم.

اين كودك، سعيد چنداني، دانش آموز كلاس پنجم ابتدايي است كه در دبستان محمّد علي فائق، در زاهدان، مشغول تحصيل است.

سعيد، در يك خانواده ي مذهبي، در زاهدان متولّد شده و بر شيوه ي عقايد اهل تسنّن تربيت يافته است.

مادر سعيد، اگر چه از لحاظ نسب، به خاندان عصمت و طهارت منسوب است، ولي او نيز سنّي حنفي است.

سعيد، يك سال و هشت ماه پيش از تاريخ ياد شده، در يك تعميرگاه ماشين، پايش مي لغزد و به چاهي كه روغن و فاضلاب تعميرگاه در آن مي ريخته مي افتد، و جراحت هاي مختلفي بر

بدن اش وارد مي شود. اين جراحت ها، بهبود مي يابد، ولي غدّه اي در ناحيه ي شكم پديد مي آيد. نخست، خيال مي كنند كه فتق است، ولي با گذشت چند ماه، پزشكان معالج، اظهار مي كنند كه غدّه ي سرطاني است و بايد او را براي معالجه به تهران ببرند.

او را به تهران مي آورند و در «بيمارستان هزار تختخوابي» بستري مي كنند. پس از نمونه برداري و احراز غدّه ي بدخيم سرطاني، او را به «بيمارستان الوند» منتقل مي كنند و غدّه اي به وزن يك كيلو و نيم از شكم او بيرون مي آورند، ولي در مدّت كوتاهي، جاي غدّه، پر مي شود. پزشكان، اظهار مي كنند كه با اين رشد سريع غدّه، ديگر كاري از ما ساخته نيست.

مادر سعيد، شبي در خواب مي بيند كه به او مي گويند: «سعيد را به مسجد جمكران ببريد.».

طبعاً، يك زن سنّي، نمي داند كه مسجد جمكران كجا است، ولي هنگامي كه خواب اش را براي ديگران نقل مي كند، او را به مسجد جمكران قم راهنمايي مي كنند.

وي، سعيد را با ديگر فرزندش، محمّد نعيم، به قم مي آورد و بلافاصله به مسجد مقدّس جمكران مشرّف مي شوند.

سعيد، روز سه شنبه يازدهم جمادي الاولي 1414 هجري ساعت يك و نيم بعدازظهر، وارد مسجد جمكران مي شود. خدّام مسجد، وضع او را كه به اين منوال مي بينند، او را در اتاق شماره ي هشت زايرسراي مسجد، اسكان مي دهند.

مادر سعيد، اَعمال مسجد را فرا مي گيرد، با پسرش، محمّد نعيم، اَعمال مسجد را انجام مي دهد، آن

گاه عريضه اي تهيه مي كند و آن را در چاه مي اندازد، و با دلي سرشار از اميد، به ذيل عنايت حضرت بقية اللَّه، أرواحنا فداه، متوسّل مي شود.

شب، فرا مي رسد و عاشقان حضرت بقية اللَّه، أرواحنا فداه، طبق رسم سنواتي كه شب هاي چهارشنبه، از راه هاي دور و نزديك، به مسجد مقدّس جمكران مشرّف مي شوند، دسته دسته مي آيند، در مسجد، به عبادت و نيايش مي پردازند.

مشاهده ي اين شور و هيجان مردم، در دل مادر سعيد، طوفاني ايجاد مي كند. او نيز همراه ده ها هزار زاير به عبادت و دعا و تضرّع مي پردازد و شفاي فرزندش را از حضرت بقية اللَّه، أرواحنا فداه، با اصرار و الحاح مسئلت مي كند.

هنگامي كه به اتاق مسكوني اش در زاير سراي مسجد مي آيد، دو نفر از خادمان، با اخلاص، به اطاق او مي آيند و در آن جا عزاداري مي كنند و براي شفاي سعيد، به طور دسته جمعي، دست به دعا برمي دارند.

سعيد مي گويد:

درست، ساعت سه ي بعد از نيمه شب بود كه در عالم رؤيا ديدم نوري از پشت ديوار ساطع شد و به طرف من به راه افتاد.

او، يك انسان بود، ولي من، از او، فقط نور خيره كننده اي مي ديدم كه آهسته آهسته به من نزديك مي شد.

من، ابتدا، مضطرب شدم، ولي سعي كردم كه بر خودم مسلّط شوم. هنگامي كه نور به من رسيد، به ناحيه ي سينه و شكم من اصابت كرد و برگشت.

من، از خواب بيدار شدم و چيزي متوجّه نشدم و

باز هم خوابيدم. صبح كه از خواب برخاستم، سعي كردم كه خودم را به عصايم نزديك كنم و عصا را بردارم، ناگاه متوجّه شدم كه بدن ام سبك شده و آن حالت درد شديد، به كلّي، از من رفع شده است.

در آن وقت، متوجّه شدم كه شفا يافته ام و آن نور، وجود مقدّس حضرت صاحب الزّمان عليه السلام بوده است.».

اين معجزه ي باهر و كرامت ظاهر، در شب چهارشنبه دوازدهم جمادي الأولي 1414 هجري برابر با پنجم آبان 1372 خورشيدي رخ داد.

سعيد، با مادر و برادر خود، سه شب، در زائرسراي مسجد اقامت كردند. شب سوم كه شب جمعه بود، عنايت ديگري شد كه اين بار، در بيداري انجام پذيرفت. اينك، متن آن واقعه را از زبان سعيد بشنويد:

شب جمعه، در اتاق شماره ي هشت نشسته بودم و مادرم مشغول تلاوت قرآن بود. احساس كردم كه شخصي در كنار من نشست و براي من، رهنمودها و دستورالعمل هايي را بيان فرمود.

چون سخنان اش تمام شد، برگشتم و كسي را نديدم. از مادرم پرسيدم كه: «مادر! با من بودي؟». گفت: «من، قرآن مي خواندم، با تو نيستم.». پرسيدم: «پس اين كي بود كه با من سخن مي گفت؟». مادرم گفت: «كسي در اين جا نيست.».

در آن موقع، پتو را بر سرم كشيدم و هر چه به مغزم فشار آوردم كه مطالب آن شخص را به خاطر بياورم، چيزي به يادم نيامد.».

روز جمعه، سعيد و مادرش، به تهران باز مي گردند و به بيمارستان الوند مراجعه مي كنند. پس از عكس برداري، معلوم مي شود كه سعيد، صحيح و

سالم است و از غدّه ي بدخيم سرطاني، هيچ خبري نيست.

بدين گونه، اين كودك سعادت مند - كه به حق، «سعيد» نامگذاري شده - از معجزات باهر حضرت ولي عصر، أرواحنا فداه، بهبودي كامل خود را در مي يابد.

دو هفته بعد (شب چهارشنبه بيست و پنجم جُمادي الأُولي برابر با 19 / 8 / 72) سعيد، با مادرش و برادرش محمّد نعيم، به جمكران آمده بود تا پيشاني ادب بر آستان مسجد حضرت صاحب الزّمان عليه السلام بسايد و از محضر مولا و مقتدايش تشكّر كند. خوش بختانه، حقير هم در مسجد بودم و از داستان شفا يافتن او آگاه بودم. با او به دفتر مسجد رفتم و در حضور ده ها نفر از دوستان، مطالب بالا را از زبان سعيد بدون واسطه شنيدم.

مادرش، از خوش حالي، در پوست خود نمي گنجيد و بر حضرت بقية اللَّه، أرواحنا فداه، پيوسته درود مي فرستاد و سخناني مي گفت كه از يك فرد سنّي مذهب بسيار جالب بود. مثلاً مي گفت: «من نمي دانم الآن امام زمان عليه السلام كجا است: آيا در درياها، كشتي ها را نجات مي دهد و يا در آسمان ها، هواپيماها را نجات مي دهد؟».

سعيد، در اين سفر، با كوله باري از پرونده هاي پزشكي و عكس ها و آزمايش ها آمده بود، كه آنان را به مشتاقان ارائه دهد. از اسناد پزشكي او، مسئولان مسجد، فيلم برداري كردند. از خود سعيد و مادرش نيز فيلم برداري شد، و سخنان شان ضبط گرديد. بي گمان، خانواده ي «چنداني» در ميان خانواده هاي معتقد اهل سنّت، مبلّغ صميمي و

بي قرار حضرت بقية اللَّه، عجّل اللَّه تعالي فرجه الشّريف، خواهند بود.

جمكران، ميعادگاه عاشقان

جمكران، ميعادگاه عاشقان

در طول سال، شب هاي چهارشنبه، مسجد مقّدس جمكران، پذيراي قريب يكصد هزار عاشق دل باخته است كه از شهرهاي دور و نزديك، به شهر مقدّس قم روي مي آورند و در حرم مطهّر حضرت معصومه عليها السلام پيشاني ادب بر آستان مي سايند و آن گاه راهي مسجد مقدّس جمكران مي شوند و با امام رؤوف، به راز و نياز مي پردازند.

از چهره هاي برجسته اي كه ارادت خاصّي به مسجد مقدّس جمكران داشتند و خوانندگان گرامي با شخصيت علمي و تقوايي آنان آشنايي دارند، آيات عظام حاج شيخ عبدالكريم حائري، حاج ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي، حاج سيد محمّد تقي خوانساري، حاج سيد محمّد حجّت كوهكمري، حاج آقا حسين بروجردي، حاج سيد حسين قاضي، حاج شيخ محمّد تقي بافقي، حاج آقا مرتضي حائري را مي توان نام برد.

براي مرحوم آيةاللَّه حائري، هر وقت مشكلي پيش مي آمد، مرحوم آيةاللَّه بافقي را به مسجد جمكران مي فرستاد و رفع مشكل مي شد.

هر وقت شهريه ي حوزه تأمين نمي شد، مرحوم آيةاللَّه حجّت، به مسجد مقدّس جمكران مشرّف مي شد و همان روز، شهريه تأمين مي گرديد.

براي مرحوم آيةاللَّه بروجردي، هر وقت مشكلي پيش مي آمد، گوسفندي مي فرستاد تا در كنار مسجد جمكران قرباني كنند.

براي مرحوم آيةاللَّه گلپايگاني، هر وقت مشكلي پيش مي آمد، عريضه اي مي نوشت و با گروهي از اصحاب و فرزندان خود، به مسجد مقدّس جمكران مشرّف مي شد و توسّل مي كرد و رفع مشكل مي شد.

مرحوم

آيةاللَّه مرعشي، چهل شب چهارشنبه، در مسجد جمكران بيتوته كرد.

آيةاللَّه صافي، در مورد پدر بزرگوارشان، مرحوم آيةاللَّه حاج ملاّ جواد صافي گلپايگاني، نقل فرمودند كه ملتزم بود حتّي الامكان، پياده به مسجد جمكران مشرّف شود.

آيةاللَّه حاج سيد محمّد تقي خوانساري نيز غالباً، پياده مشرّف مي شدند.

ختم زيارت عاشورا در مسجد جمكران

ختم زيارت عاشورا در مسجد جمكران

در عصر زعامت مرحوم آية اللَّه حاج سيد محمّد حجّت، قحطي و گراني سختي پديد آمد، به طوري كه نان سنگك دانه اي يك تومان رسيد، در حالي كه شهريه ي طلاّب در ماه، فقط ده تومان بود.

مرحوم آيةاللَّه حجّت، چهل تن از طلاّب مهذّب و متدين را دستور داد كه به مسجد مقدّس جمكران مشرّف شوند و در پشت بام مسجد، به صورت دسته جمعي، زيارت عاشورا را با صد سلام و لعن و دعاي صفوان بخوانند و به حضرت موسي بن جعفرعليه السلام و حضرت ابوالفضل عليه السلام و حضرت علي اصغر عليه السلام متوسّل شوند و رفع گراني و نزول باران را از خداوند متعال بخواهند.

چهل تَن طلبه ي مهذّب و متدين، طبق فرمان مرجعيت اعلاي تشيع، به ميعادگاه عاشقان شرف ياب شدند. بعد از اداي نماز تحيت و نماز حضرت بقية اللَّه، أرواحنا فداه، و توسّل به ذيل عنايت فرمانرواي جهان هستي، به پشت بام مسجد رفتند، ختم زيارت عاشورا را، طبق دستور آن مرجع وارسته، انجام دادند و حوائج خود را با شفيع قرار دادن سه تَنْ باب الحوائج، به درگاه حضرت احديت، عرضه داشتند و مسجد را به قصد قم ترك كردند.

راه قديمي مسجد جمكران، از طرف روستاي جمكران بود. گروه

چهل نفري طلاّب، هنوز به دهِ جمكران نرسيده بودند كه درهاي رحمت گشوده شد و باران رحمت، سيل آسا فرو ريخت و طلاّب، ناچار شدند كه لباس هاي خود را درآورند، حتّي كفش هاي خود را به دست گرفتند، از ميان سيلاب ها عبور كردند.

اين حادثه ي تاريخي را نخستين بار، از دانشمند معظّم حجّةالاسلام والمسلمين استاد محمّد امين رضوي صاحب كتاب ارزش مند تجسّم اعمال - كه خود جزء چهل تن بود - شنيدم.

بسياري از آن چهل تَن، به رحمت ايزدي پيوسته اند، ولي الحمدللَّه، برخي از آنان در قيد حيات هستند كه خوانندگان گرامي، مي توانند از آنان تحقيق كنند.

اخيراً، اين داستان از زبان حضرت آيةاللَّه حاج سيد مهدي اخوان مرعشي و حجّةالاسلام والمسلمين آقاي گل محمّدي ابهري، منتشر شده است. [1].

بسيار مناسب است كه مراجع بزرگوار عصر ما نيز در مشكلات مادّي و معنوي، مردم را به مسجد مقدّس جمكران و ختم زيارت عاشورا به صورت دسته جمعي در آن ميعادگاه عاشقان، فرا خوانند.

پاورقي

[1] مسجد مقدّس جمكران، ص 40؛ زيارت عاشورا و آثار شگفت، ص 55.

خصوصيت شب چهارشنبه

خصوصيت شب چهارشنبه

مكرّراً، با اين سؤال مواجه شده ايم كه «آيا شب چهارشنبه، خصوصيتي دارد؟».

در پاسخ، بايد عرض كنيم كه شب چهارشنبه، خصوصيت دارد. لذا مي بينيم كه حضرت بقية اللَّه، ارواحنا فداه، در همان فرماني كه براي تأسيس مسجد جمكران صادر كردند، فرمودند: «فردا شب كه شب چهارشنبه است، آن بز را به همين جايگاه بياور و ذبح كن و روز چهارشنبه كه هجدهم ماه رمضان است، گوشت آن را به بيماران صعب العلاج انفاق كن كه

خداوند، همه شان را شفا عنايت مي كند.». [1].

پاورقي

[1] جنّةالمأوي، ص 45؛ بحار، ص 53، ص 232.

دعاي عظم البلاء

دعاي عظم البلاء

در اين جا ياد آوري اين نكته لازم است كه در مسجد مقدّس جمكران، از دعاهاي مربوط به حضرت بقية اللَّه، أرواحنا فداه، مانند «دعاي ندبه»، «دعاي سلام اللَّه الكامل»، «زيارت آل ياسين»، «دعاي عهد»،... بويژه از دعاي «الّلهم عظم البلاء...» كه بعد از نماز حضرت صاحب الزّمان عليه السلام به آن امر شده است، غفلت نشود. [1].

پاورقي

[1] جمال الاسبوع، ص 280.

مسجد سهله

مسجد سهله

مسجد سهله، در اطراف كوفه، در دو كيلومتري شمال غربي مسجد اعظم كوفه، كهن ترين مكان منتسب به حضرت بقيةاللّه (عج) است.

در احاديث مأثور از امامان نور، مسجد سهله، به عنوان اقامت گاه شخصي حضرت ولي عصر (عليه السّلام) در عصر ظهور معرّفي شده است.

در اين نوشتار، به استناد بيست حديث از پيشوايان معصوم (عليهم السّلام) جايگاه مسجد سهله از ديد روايات بررسي شده و ويژگي هاي آن مكان مقدّس شمارش گرديده، و به چهل مورد از نيك بختان تاريخ كه در اين پايگاه ملك پاسبان به حضرت دوست راه يافته اند، اشاره شده است.

جايگاه آن امام نور به هنگام ظهور

جايگاه آن امام نور به هنگام ظهور

در احاديث فراواني، به صراحت، اعلام شده كه اقامت گاه شخصي حضرت بقيةاللّه، أرواحنافداه، در دوران ظهور مسجد مقدّس سهله است. اينك شماري از اين روايات آورده مي شود.

1- محدّثان عالي مقام شيعه، با اسناد معتبر، در مجامع حديثي خود، از راويان اخبار و ناقلان آثار، روايت كرده اند كه روزي در محضر مقدّس رييس مذهب، حضرت امام صادق (عليه السّلام) از مسجد سهله گفت و شنود شد. فرمودند:

أما إنّه منزل صاحبنا إذا قام بأهله؛ [1] آن جا اقامت گاه صاحب ما است، هنگامي كه با خانواده اش قيام كند.

در برخي از منابع، به جاي «قامَ»، «قَدِمَ» تعبير شده است؛ [2] يعني، هنگامي كه تشريف بياورد.

و در نقل برخي از محدّثان، به جاي «أما إنّه»، «مسجد السّهله» آمده است؛ [3] يعني، به جاي ضمير، اسم صريح آمده است.

2- بيش از دو قرن، پيش از ميلاد مسعود كعبه ي موعود، وجود مقدّس اميرمؤمنان (عليه السّلام) ،

به هنگام ترسيم خطّ سير حضرت ولي عصر (عليه السّلام) در آستانه ي ظهور، مي فرمايد:

«كأنّي به قد عبر من وادي السلام إلي مسجد السّهلة، علي فرس مُحَجَّل [4] له شِمراخ [5] ، يزهو، و يدعو، و يقول في دعائه: «لا إله إلاّ الله حقّاً حقّاً...؛ [6] گويي او را با چشم خود مي بينم كه از وادي السلام عبور كرده، بر فراز اسبي كه سپيدي پاها و پيشاني اش همي درخشد، به سوي مسجد سهله در حركت است، و زير لب زمزمه دارد و خدا را اين گونه مي خواند: «لا إله الاّالله حقّاً حقّاً...».

3- بيش از يك قرن پيش از ولادت خجسته ي حضرت حجّت (عليه السّلام) ، امام صادق (عليه السّلام) خطاب به يار با وفايش ابوبصير فرمود:

يا أبا محمّد! كأنّي أري نزول القائم (عليه السّلام) في مسجد السّهلة بأهله و عياله؛

اي ابا محمّد! گويي فرود آمدن قائم (عليه السّلام) را با اهل و عيال اش در مسجد سهله، با چشم خود مي بينم.

ابوبصير عرضه داشت: «آيا محلّ اقامت دائمي آن حضرت، در مسجد سهله خواهد بود؟». حضرت فرمود: «آري.». سپس فرمود:

مسجد سهله، اقامت گاه حضرت ادريس (عليه السّلام) بود.

مسجد سهله، اقامت گاه حضرت ابراهيم خليل الرحمان (عليه السّلام) بود.

خداوند، پيامبري را مبعوث نكرده، جز اين كه در مسجد سهله نماز گزارده است.

مسجد سهله، پايگاه حضرت خضر (عليه السّلام) است.

كسي كه در مسجد سهله اقامت كند، همانند كسي است كه در خيمه ي رسول اكرم (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم) اقامت كند.

مرد و زن با ايماني يافت نمي شود،

جز اين كه دل اش به سوي مسجد سهله پر مي زند.

در مسجد سهله، تخته سنگي است كه تمثال همه ي پيامبران بر آن نقش بسته است.

احدي در مسجد سهله نماز نمي گزارد كه با نيت راستين خدا را بخواند، جز اين كه خداوند او را با حاجت بر آورده شده از آن جا بر مي گرداند.

احدي نيست كه در مسجد سهله به خدا پناهنده شود، جز اين كه خداوند او را از آن چه بيم دارد پناه دهد.

ابوبصير عرض كرد: «فضيلت بسيار بزرگي است!».

امام صادق (عليه السّلام) فرمود: «آيا براي ات بيفزايم؟». عرض كرد: «بلي.». فرمود:

مسجد سهله، از آن بُقعه هايي است كه خداوند دوست دارد او را در آن جا بخوانند.

شب و روزي نيست كه فرشتگان به زيارت مسجد سهله نشتابند و در آن جا به عبادت حق تعالي نپردازند.

اگر من در آن سامان سكونت داشتم، هيچ نمازي را جز در مسجد سهله نمي خواندم.

اي ابا محمد! اگر مسجد سهله هيچ فضيلتي جز فرود آمدن فرشته ها و اقامت پيامبران را نداشت، همين فضيلت بس بود، در حالي كه اين همه فضيلت دارد.

آن چه از فضايل مسجد سهله براي تو بازگو نكردم، بيش از فضايلي است كه براي ات گفتم.

ابوبصير عرض كرد: «آيا مسجد سهله، اقامت گاه دائمي حضرت قائم (عليه السّلام) خواهد بود؟». فرمود: «آري.». [7].

4- مفضّل در ضمن حديث مفصّلي از محضر امام صادق (عليه السّلام) پرسيد: «منزل حضرت مهدي (عليه السّلام) و مركز اجتماع شيعيان كجا خواهد بود؟». امام صادق (عليه السّلام) در پاسخ او فرمود:

دار ملكه

الكوفة، و مجلس حكمه جامعها، و بيت ماله و مقسم غنائم المسلمين مسجد السّهلة، و موضع خلواته الذّكوات البيض من الغريين؛ [8].

مركز حكومت او، كوفه، و مركز قضاوت اش، مسجد اعظم كوفه، و مركز بيت المال و محل تقسيم غنايم مسلمانان، مسجد سهله، و محل خلوت و مناجات هايش تپّه هاي سپيد و نوراني نجف اشرف است. [9].

5- ابوبكر حضرمي از محضر امام باقر (عليه السّلام) پرسيد: «بعد از خانه ي خدا و حرم رسول خدا (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم) كدامين بقعه از همه ي بقعه ها با فضيلت تر است؟». امام باقر (عليه السّلام) فرمود:

اي ابابكر! كوفه است كه پاك و پاكيزه است، و قبور پيامبران مرسل و غير مرسل در آن است، و قبور صالحان و صدّيقان در آن است، و مسجد سهيل [10] در آن است كه:

خداوند، هيچ پيامبري مبعوث نكرده، جز اين كه در آن نماز گزارده است.

و فيها يظهر عدل الله؛ عدالت خداوند در آن جا ظاهر مي شود.

و فيها يكون قائمه و القُوّام من بعده؛ [11] خليفه ي قائم به حق خداوند، و ديگر قائمانِ بعد از او نيز در آن جا خواهند بود.

آن جا اقامت گاه پيامبران، و اوصياي پيامبران و صالحان است. [12].

6- ابان بن تغلب، در سفري با امام صادق (عليه السّلام) هم سفر شد. در اطراف كوفه، در سه نقطه، امام صادق (عليه السّلام) از اسب پياده شد، دو ركعت نماز گزارد.

ابان، در مورد اين سه نقطه، از آن حضرت پرسيد. امام (عليه السّلام) توضيح داد. سومين مورد را «محلّ نزول قائم (عليه

السّلام) » معرفي فرمود. [13].

در اين حديث اگرچه به نام مسجد سهله تصريح نشده، ولي از بررسي مجموع روايات اطمينان حاصل مي شود كه آن نقطه، مسجد سهله بوده است.

7- محمّد بن حسين بن عبدالله تميمي، مشهور به «ابوسوره» از بزرگان زيديه بود. روز عرفه اي، به زيارت امام حسين (عليه السّلام) مشرّف شد. شب عيد را نيز در حائر حسيني بيتوته كرد. در پگاه عيد اضحي، به هنگام خروج از حرم امام حسين (عليه السّلام) به پيش گاه مقدّس حضرت بقيةالله، أرواحنافداه، شرفياب شد. در محضر آن قبله ي موعود، به سوي مسجد سهله حركت كرد. معجزه اي از آن حضرت مشاهده كرد. مستبصر شد و به آيين تشيع اثناعشري گرويد.

ابوسوره مي گويد: «هنگامي كه به مقابر مسجد سهله [14] رسيديم، آن امام همام فرمود:

«هُوَ ذا منزلي؛ [15] اين جا خانه ي من است.».

در اين احاديث، از مسجد سهله به عنوان اقامت گاه حضرت بقيةاللّه، أرواحنا فداه، به هنگام ظهور سخن رفته است در احاديث فراوان ديگري، به ابعاد ديگري از ويژگي هاي مسجد سهله اشاره شده، كه شماري از آن ها را در اين جا مي آوريم:

8- شيخ طوسي، با سلسله اسناد خود، در ضمن يك حديث طولاني، از وجود مقدس اميرمؤمنان (عليه السّلام) روايت مي كند كه به هنگام شمارش مساجد مباركه ي كوفه فرمود:

و مسجد بني ظفر مسجد مبارك. والله! إنّ فيه لصخرة خضراء، و ما بعث الله من نبي إلّا فيها تمثال وجهه، و هو مسجد السّهلة؛ [16].

مسجد بني ظفر، كه همان مسجد سهله است، مسجد مباركي است. به خدا سوگند! در

آن، تخته سنگ سبز رنگي است كه خداوند هيچ پيامبري را مبعوث نكرده، جز اين كه تمثال صورت اش در آن هست.

9- مرحوم كليني، در همين رابطه، حديثي با سلسله اسنادش از امام باقر (عليه السّلام) روايت كرده كه آن حضرت، در شمار مساجد مباركه ي كوفه فرمود:

و مسجد بني ظفر و هو مسجد السّهلة؛ [17] و مسجد بني ظفر كه همان مسجد سهله است.

10- امام صادق (عليه السّلام) خطاب به علاءبن رزين فرمود: «در نزديكي شما، مسجدي هست كه شما آن را «مسجد سهله» مي ناميد و ما آن را «مسجد شري» [18] مي ناميم، آيا در آن مسجد نماز مي خواني؟». علاء گفت: «آري! جان ام به فدايت! من، در آن جا نماز مي خوانم.».

امام صادق (عليه السّلام) فرمود:

إئته؛ فإنّه لم يأته مكروب إلّا فرّج الله كربته - أوْ قال: قضي الله حاجته - و فيه زبرجدة فيها صورة كلّ نبي و كلّ وصي؛ [19].

آري، آن جا برو؛ زيرا، هرگز اندوه ناكي به آن جا نمي رود، جز اين كه خداوند، اندوه اش را مي زدايد. [و يا فرمود: حاجت اش را بر مي آورد]. و در آن جا زبرجدي هست كه تمثال همه ي پيامبران و همه ي اوصياي پيامبران در آن است.

11- اميرمؤمنان (عليه السّلام) به مالك بن ضُمره رواسني - كه از خواص اصحاب اش بود - [20] فرمود: «آيا به مسجدي كه در پشت خانه ات هست، مي روي؟ و در آن نماز مي گزاري؟». مالك گفت: «اي اميرمؤمنان! معمولاً، در اين مسجد، خانم ها نماز مي خوانند.».

فرمود:

يا مالك! ذاك

مسجد ما أتاه مكروب قطّ، إلاّ فرّج اللّه عنه و أعطاه حاجته؛ [21].

اي مالك! اين، مسجدي است كه هرگز شخص اندوه ناكي به آن جا نمي رود، جز اين كه خداوند همّ و غم اش را برطرف مي كند، حاجت اش را بر مي آورد.

در اين حديث، اگرچه به نام «مسجد سهله» تصريح نشده، جز اين كه از بررسي احاديث، اطمينان حاصل مي شود كه در مورد مسجد سهله است و لذا ابن مشهدي، آن را در باب احاديث مربوط به فضائل مسجد سهله نقل كرده است. [22].

12- امام صادق (عليه السّلام) در اين باره فرمود:

[إنّه [23] ] ما من مكروب يأتي مسجدالسّهلة، فيصلّي فيه ركعتين بين العشائين و يدعوالله تعالي، إلّا فرّج اللّه كربه؛ [24].

هيچ غم زده اي نيست كه به مسجد سهله برود و در آن دو ركعت نماز ميان مغرب و عشا بخواند و خداي را بخواند، جز اين كه خداوند غم هايش را زايل گرداند.

13- از امام زين العابدين (عليه السّلام) روايت شده كه فرمود:

مَنْ صلّي في مسجد السهلة ركعتين، زاد الله في عمره سنتين؛ [25] هر كس در مسجد سهله دو ركعت نماز بگزارد، خداوند، دو سال بر عمر او مي افزايد.

14- امام صادق (عليه السّلام) در اين باره فرمود:

إذا دخلتَ الكوفة، فأتِ مسجدالسهلة، فصلّ فيه واسأل الله حاجتك لدينك و دنياك...؛ [26].

هنگامي كه وارد كوفه شدي، به مسجد سهله برو و در آن جا نماز بگزار، آن گاه حاجت هاي مادّي و معنوي خود را از خداوند بطلب كه:

مسجد سهله خانه ي ادريس نبي بود.

حضرت ادريس در

آن جا لباس مي دوخت و نماز مي خواند.

هر كس در مسجد سهله خدا را بخواند، براي هر حاجتي كه مورد علاقه اش باشد، خداوند، حاجت اش را بر مي آورد، و در روز قيامت، او را تا رتبه ي حضرت ادريس بالا مي برد، و او را از ناملايمات دنيا و نيرنگ هاي دشمنان پناه مي دهد.

15- مرحوم كليني با سلسله اسنادش از امام صادق (عليه السّلام) روايت كرده كه فرمود:

بالكوفة مسجد يقال له «مسجد السهلة». لو أنّ عمّي زيداً أتاه، فصلّي فيه واستجار الله، لأجاره عشرين سنة. فيه مناخ الرّاكب و بيت إدريس النّبي (عليه السّلام) ، و ما أتاه مكروب قطّ فصلّي فيه بين العشائين و دعا الله، إلّا فرّج الله كربته؛ [27].

در كوفه، مسجدي است كه «مسجد سهله» ناميده مي شود، اگر عمويم زيد به آن جا مي رفت و به خدا پناهنده مي شد، خداوند، بيست سال او را پناه مي داد.

آن جا جايگاه سواره و خانه ي ادريس نبي (عليه السّلام) است.

هيچ غم زده اي نيست كه به آن جا برود و ميان مغرب و عشا نمازي بگزارد و خدا را بخواند، جز اين كه خداوند غم هايش را بر طرف مي سازد.

در نقل شيخ طوسي آمده است كه پرسيدند: «منظور از «سواره» كيست؟». فرمود: «حضرت خضر (عليه السّلام).». [28].

16- جعفر بن محمّد بن قولويه (استاد شيخ مفيد) با سلسله اسنادش از امام جعفرصادق (عليه السّلام) روايت كرده كه خطاب به ابوحمزه ي ثمالي فرمود:

اي اباحمزه! آيا عمويم زيد را در شبي كه خروج كرد، ديدار كردي؟». عرض كرد: «بلي.».

فرمود: «آيا در مسجد سهيل نماز گزارد؟».

عرض كرد: «مسجد سهيل كجا است؟ آيا منظور شما مسجد سهله است؟». فرمود: «آري.».

[عرضه داشت: «نه». [29] فرمود: أما إنّه لوصلّي فيه ركعتين، ثمّ استجارالله، لأجاره سنة؛ اگر در آن جا دو ركعت نماز مي خواند، آن گاه به خدا پناهنده مي شد، بي گمان، خداوند، تا يك سال او را پناه مي داد.

ابوحمزه ي ثمالي گفت: «پدر و مادرم به فداي شما! آيا مسجد سهله اين گونه است؟». فرمود: «آري»؛

مسجد سهله، خانه ي حضرت ابراهيم بود، هنگامي كه به سوي عمالقه رفت.

خانه ي حضرت ادريس آن جا بود و آن جا لباس مي دوخت.

پايگاه سواره (حضرت خضر) آن جا است.

آن جا، تخته سنگ سبز رنگي است كه تمثال همه ي پيامبران در آن است.

در زير آن سنگ، تربتي است كه خداوند همه ي پيامبران را از آن آفريده است.

محل عروج آن جا است. [30].

فاروق اعظم، آن جا است، كه در نقطه اي از آن است. [31].

آن جا، رهگذر مردمان است.

آن جا، از سرزمين كوفه است.

صور، در آن جا دميده مي شود.

حشر و نشر، به سوي آن جا است.

هفتاد هزار نفر از كنار آن محشور مي شوند كه بدون حساب وارد بهشت مي گردند... [32].

17- مرحوم كليني، در همين باره از عبدالله بن ابان روايت مي كند كه گفت:

روزي، در خدمت امام صادق (عليه السّلام) بوديم. خطاب به حاضران فرمود: «آيا كسي از شما، از سرگذشت عمويم «زيدبن علي» (عليه السّلام) اطّلاعي دارد؟».

يكي از حاضران گفت: «آري؛ من، تا حدّي از

مطالب ايشان خبر دارم. شبي، در خانه ي معاويه بن اسحاق انصاري، در خدمت جناب زيد بوديم كه گفت: «مهيا شويد به مسجد سهله برويم و در آن جا نماز بگزاريم.».

امام صادق (عليه السّلام) پرسيد: «آيا انجام داد؟». پاسخ داد: «نه. كاري پيش آمد و او را از رفتن به مسجد سهله بازداشت.».

امام (عليه السّلام) فرمود: «اما والله! لو أعاذالله به حولاً لأعاذه؛ [33] به خدا سوگند، اگر در آن جا براي يك سال از خدا پناه مي طلبيد، خداوند به او پناه مي داد.».

سپس فرمود: «آيا نمي دانيد كه

آن جا، خانه ي ادريس نبي (عليه السّلام) بود،

حضرت ادريس، آن جا خياطي مي كرد،

حضرت ابراهيم (عليه السّلام) از آن جا به سوي عمالقه رفت،

داوود از آن جا به جنگ جالوت رفت،

در آن جا تخته سنگ سبز رنگي است كه تمثال همه ي پيامبران در آن است،

گِل همه ي پيامبران، از زير آن سنگ اخذ شده است،

آن جا، پايگاه سواره است؟».

پرسيدند: «سواره كيست؟». فرمود: «خضر (عليه السّلام) است.». [34].

18- علامه ي مجلسي از امام صادق (عليه السّلام) روايت كرده كه فرمود: مسجد السّهلة مناخ الرّاكب؛ مسجد سهله، پايگاه سواره است.».

پرسيدند: «منظور از سواره كيست؟». فرمود: «حضرت خضر (عليه السّلام).». [35].

19- ابن مشهدي، با سلسله اسنادش از علي بن ابراهيم (صاحب تفسير قمي) روايت كرده كه در ضمن يك حديث طولاني از پدرش ابراهيم بن هاشم نقل كرده، كه در مسجد سهله، به خدمت حضرت خضر (عليه السّلام) شرف ياب شده. در زاويه ي شرقي مسجد، از آن حضرت پرسيد: اين جا چه

نام دارد؟». حضرت خضر (عليه السّلام) فرمود:

إنّه مقام الصّالحين والأنبياء والمرسلين؛ [36] اين جا، مقام صالحان و پيامبران و رسولان است.

20- ابن مشهدي، با چند طريق از «بشّار مُكاري» روايت مي كند كه روزي به محضر امام صادق (عليه السّلام) شرف ياب شد، طبقي از خرماي طبرزد را در محضر امام (عليه السّلام) مشاهده كرد. امام (عليه السّلام) از آن خرما به بشّار تعارف كرد. ايشان عذر آورد كه در مسير خود با حادثه ي دل خراشي مواجه شده است، لذا نمي تواند چيزي بخورد.

امام (عليه السّلام) آن حادثه را جويا مي شوند. بشّار مي گويد: «خانمي را در كوچه ديدم كه زمين خورده بود. به ياد حضرت زهرا (عليهاالسلام) افتاده، گفته بود: لعن الله ظالميكِ يا فاطمة!.

گزارش، به شرطه رسيده بود. شرطه، او را دستگير كرد. به سوي زندان برد. مرتّب، با تازيانه بر سرش كوبيد. او نيز هر چه فرياد مي زد و ياري مي طلبيد، كسي جرئت نمي كرد كه به ياري اش بشتابد.».

امام (عليه السّلام) دست از طعام كشيد. اشك از ديدگان مبارك اش سرازير شد. آن قدر گريست كه محاسن و سينه و دستمال اش خيس شد. آن گاه به بشّار فرمود:

«بشّار! برخيز به مسجد سهله برويم و خداي را بخوانيم و آزادي آن زن را از خداوند بخواهيم».

امام (عليه السّلام) كسي را به شرطه خانه فرستاد و به او فرمود: «آن جا بماند تا هنگامي كه از آن زن خبري دريافت كند.».

بشار مي گويد: «در خدمت امام (عليه السّلام) به مسجد سهله رفتيم. هر كدام دو ركعت نماز گزارديم. آن گاه

امام (عليه السّلام) دست ها را به سوي آسمان برافراشت و دعاي: «أنت الله لا إله إلّا أنت...» را تا آخر خواند. آن گاه به سجده رفت. من، جز صداي نفس هايش را نمي شنيدم.

پس از مدتي سر از سجده برداشت و فرمود:

برخيز كه زن آزاد شد.».

بشار گويد: «در محضر امام (عليه السّلام) حركت كرديم. در كوچه هاي كوفه بوديم كه فرستاده ي امام (عليه السّلام) آمد و آزاد شدن آن خانم را به امام (عليه السّلام) نويد داد...» [37].

پاورقي

[1] كافي، ج 3، ص 495؛ تهذيب الأحكام، ج 3، ص 252؛ إثبات الهداة، ج 3، ص 453؛ وسائل الشيعة، ج 5، ص 267؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 439؛ مرآت العقول، ج 15، ص 491؛ حليةالأبرار، ج 5، ص 339؛ گزيده ي كفايةالمهتدي، ص 279.

[2] ارشاد مفيد،ج 2، ص 380؛ غيبت شيخ طوسي، ص 471؛ كشف الغمّة، ج 3، ص 253؛ المستجاد، ص 264؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 331.

[3] مزار شيخ مفيد، ص 25؛ المزار الكبير، ص 134؛ نيز ر.ك: الصراط المستقيم، ج 2، ص 251.

[4] مُحَجَّل، به اسبي گفته مي شود كه قسمتي از پاهاي آن، سفيد و درخشان باشد. [لسان العرب، ج 3، ص 65].

[5] شِمْراخ، عبارت از سپيدي باريك هلال گونه اي است كه از پيشاني اسب به سوي لب هايش كشيده شود. [فقه اللّغه، ثعالبي، ص 67].

[6] دلائل الإمامة، ص 458؛ نيز ر.ك: العدد القوية، ص 75؛ منتخب الأثر، ج 3، ص 250.

[7] المزارالكبير، ص 134؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 436؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 417؛ نيز ر.ك: قصص الأنبياء، راوندي،

ص 80.

[8] بحارالأنوار، ج 53، ص 11.

[9] ذكوات، جمعِ ذكات، به معناي سنگ ريزه هاي مشتعل و درخشان است. [مجمع البحرين، ج 1، ص 159]. به تپّه هاي نجف اشرف، به جهت سنگريزه هاي شفّاف و درخشنان اش كه «دُرِّ نجف» ناميده مي شود، «ذكوات بيض» مي گويند. امام صادق (عليه السّلام) به هنگام بيان انگشتري هايي كه دوست دارد همه ي شيعيان داشته باشند، از دُرِّ نجف چنين ياد مي كند: «ومايظهره الله بالذَّكَواتِ الْبيضِ بالغريين»؛ و آن چه خداوند در تپّه هاي شفّاف و درخشانِ نجف پديد مي آورد. [تهذيب الأحكام، ج 6، ص 37].

[10] در حديث شانزدهم بيان خواهد شد كه منظور از مسجد سهيل، همان مسجد سهله است.

[11] منظور از قائمان بعد از حضرت بقيةالله (عليه السّلام) جانشينان آن حضرت اند؛ زيرا، به طوري كه سيد مرتضي علم الهدي به تفصيل بيان فرموده، با ارتحال حضرت بقيةاللّه، أرواحنافداه، تكليف برداشته نمي شود و چون بايد هرگز روي زمين خالي از حجّت نباشد، بايد پيشواياني به عنوان جانشينان آن حضرت در روي زمين باشند [رسائل الشّريف المرتضي، ج 3، ص 146].

شايد منظور از قائمان بعد از او، امامان معصوم (عليهم السّلام) باشند كه بر اساس عقيده ي قطعي ما، رجعت خواهند كرد. [بحارالأنوار، ج 100، ص 440]

شيخ حرّ عاملي، در اين باره، شش وجه فرموده است. [الا يقاظ من الهجعة بالبرهان علي الرّجعة، ص 366]

از امام صادق (عليه السّلام) روايت شده كه بعد از قائم ما، يازده پيشوا خواهد بود [غيبت شيخ طوسي، ص 478].

از رسول اكرم (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم)

روايت شده كه در شب ارتحال اش، نامه اي به اميرمؤمنان (عليه السّلام) تحويل دادند و وصيت فرمودند كه آن را امامان (عليهم السّلام) دست به دست، به حضرت مهدي (عليه السّلام) برسانند، او نيز به هنگام وفات به فرزندش مرحمت كند [غيبت طوسي، ص 151؛ نيز ر.ك: جزيره ي خضراء، ص 39-44؛ كمال الدين، ج 1، ص 358؛ مصباح المتهجّد، ص 406].

[12] تهذيب الأحكام، ج 6، ص 31؛ كامل الزّيارات، ص 26؛ المزارالكبير، ص 113؛ مختصرالبصائر، ص 178؛ الرّجعة، استرابادي، ص 99؛ وسائل الشيعة، ج 5، ص 255؛ حليةالأبرار، ج 5، ص 340، بحارالأنوار، ج 53، ص 148 و ج 100، ص 440؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 416.

[13] كافي، ج 4، ص 572؛ حليةالأبرار، ج 5، ص 341؛ وسائل الشيعة، ج 14، ص 401؛ روزگار رهايي، ج 2، ص 654.

[14] در مورد مقابر مسجد سهله، در كتاب اجساد جاويدان، ص 42، به تفضيل سخن گفته ايم. در تشرّف سي و هفتم نيز در اين رابطه سخن خواهيم گفت. از بررسي منابع تاريخي معلوم مي شود كه پس از اسلام نيز افرادي در اين مسجد دفن شده اند، كه از آن جمله است:

الف) يحيي بن عبدالله بن محمّد بن عمر الأطرف بن اميرالمؤمنين (عليه السّلام) كه به دست هارون الرشيد به شهادت رسيد و در مسجد سهله مدفون شد. [الفائق، ج 3، ص 436].

ب) علي بن ابراهيم خياط، صاحب چندين اصل، كه به سال 207 ه وفات كرد. ابراهيم بن محمد علوي بر پيكرش نماز خواند. [رجال شيخ طوسي، ص 480؛ قاموس الرجال، ج 7، ص 259].

ج) احمدبن

محمد طايي، كه پنج روز مانده از جمادي الآخره 281 ه در كوفه درگذشت. [تاريخ طبري، ج 8، ص 168].

[15] الخرائج والجرائح، ج 1، ص 471؛ الثاقب في المناقب، ص 597؛ منتخب الأنوار المضيئة، ص 161؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 212؛ مدينةالمعاجز، ج 8، ص 151؛ گزيده ي كفايةالمهتدي، ص 230.

[16] امالي شيخ طوسي، ج 1، ص 168؛ نيز ر.ك: الغارات، ج 2، ص 484؛ المزارالكبير، ص 118؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 396.

[17] كافي، ج 3، ص 489؛ تهذيب الأحكام، ج 3، ص 250؛ المزارالكبير، ص 119؛ وسائل الشيعة، ج 5، ص 249؛ نيز ر.ك: خصال، ج 1، ص 301؛ روضةالواعظين، ج 2، ص 336؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 438.

[18] اين واژه، در بحارالأنوار و متن چاپي قرب الاسناد «شري» ثبت شده است. در نسخه ي خطّي آن [نسخه ي كتابخانه ي آيةالله مرعشي، به شماره ي 3918] «بري»، در وسائل و حاشيه ي آن نسخه ي خطّي «ثري» ثبت است.

[19] قرب الإسناد، ص 159؛ وسائل الشيعة، ج 5، ص 268؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 437.

[20] مستدركات علم الرّجال، ج 6، ص 334.

[21] المزار الكبير ص 133؛ نيز ر.ك: كامل الزّيارات، ص 28؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 403؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 445.

[22] همان.

[23] لفظ «إنّه» فقط در مزار شيخ مفيد هست.

[24] مزار شيخ مفيد، ص 26؛ تهذيب الأحكام، ج 6، ص 38؛ المزارالكبير، ص 134؛ وسائل الشّيعة، ج 5، ص 266؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 440.

[25] مزار شيخ مفيد، ص 26؛ المزارالكبير، ص 134؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 417؛

بحارالأنوار، ج 100، ص 436. [در مزار كبير به جاي «سنتين»، «سنين» چاپ شده كه غلط چاپي است ].

[26] قصص الأنبياء، قطب راوندي، ص 80؛ قصص الأنبياء، جزائري، ص 65؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 434؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 413.

[27] كافي، ج 3، ص 495؛ مرآت العقول، ج 15، ص 491؛ وسائل الشّيعة، ج 5، ص 267؛ بحارالأنوار، ج 10، ص 439.

[28] تهذيب الأحكام، ج 3، ص 252.

[29] جمله ي «قال: لا» در اكثر منابع افتاده است، ولي در كامل و مستدرك موجود است.

[30] علاّمه ي مجلسي فرموده: «شايد منظور از جمله ي «معراج آن جا است.»، اين باشد كه رسول اكرم (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم) هنگامي كه در شب معراج نزول كرده، در مسجد كوفه نماز گزارده، به مسجد سهله تشريف فرما شده، از آن جا به آسمان ها عروج فرموده است، و شايد منظور اين باشد كه معراج معنوي براي مؤمنان، در آن جا حاصل مي شود.». [بحارالأنوار، ج 100، ص 437].

[31] و در مورد «فاروق اعظم» احتمال داده اند كه منظور، وجود مقدّس حضرت ولي عصر (عليه السّلام) باشد. معناي حديث، چنين خواهد بود كه در نقطه اي از مسجد سهله، توسّط حجّت خدا، بين حق و باطل، فرق گذاشته مي شود.». او، براي اين سخن استشهاد فرموده به حديث پنجم كه در فرازي از آن، امام باقر (عليه السّلام) مي فرمايد: «عدالت خدا، در آن جا ظاهر مي شود و قائم به عدل الهي در آن جا خواهد بود.». [همان ].

[32] كامل الزّيارات، ص 25؛ مزار شيخ مفيد، ص 24؛

تهذيب الأحكام، ج 6، ص 37؛ وسائل الشّيعه، ج 5، ص 265؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 436؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 415.

[33] در نقل قطب راوندي، به اين تعبير آمده: «اگر عمويم به هنگام خروج به مسجد سهله مي رفت و در آن نماز مي گزارد و به خدا پناه مي برد، خداوند، بيست سال به او پناه مي داد.». [قصص الأنبياء، ص 79؛ بحارالأنوار، ج 46، ص 182؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 414]. در نقل ابن مشهدي چنين آمده: «به خدا سوگند! اگر يك سال از خدا پناه مي خواست، خداوند، سال ها به او پناه مي داد.». [المزارالكبير، ص 135؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 417].

[34] كافي، ج 3، ص 494؛ مرآت العقول، ج 15، ص 491؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 435؛ وسائل الشّيعة، ج 5، ص 266؛ نيز ر.ك: كتاب مَنْ لايحضره الفقيه، ج 1، ص 151.

[35] بحارالأنوار، ج 13، ص 303؛ قصص الأنبياء، جزايري، ص 299.

[36] المزارالكبير، ص 141؛ مزار شهيد، ص 274؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 444؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 444.

[37] المزارالكبير، ص 136؛ مزار شهيد، ص 269؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 441؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 419.

ويژگي هاي مسجد سهله

ويژگي هاي مسجد سهله

از بررسي مجموع رواياتي كه درباره ي مسجد سهله رسيده، به اين نتيجه مي رسيم كه براي مسجد سهله ويژگي هاي فراوان و امتيازات بي شمار است كه به گوشه اي از آن ها در اين جا اشاره مي كنيم. براي رعايت اختصار، فقط به شماره ي حديث و يا احاديثي كه به آن ويژگي دلالت مي

كند، در داخل كروشه اشاره مي كنيم.

1- آن جا، از سرزمين كوفه است. [ح 16].

2- آن جا، اقامت گاه پيامبران و صالحان است. [ح 5]

3- آن جا، اقامت گاه جانشينان حضرت مهدي (عليه السّلام) است. [ح 5]

4- آن جا، اقامت گاه حضرت ابراهيم (عليه السّلام) بود. [ح 3 و 16]

5- آن جا، اقامت گاه حضرت ادريس (عليه السّلام) بود. [ح 3، 14، 15، 16 و 17]

6- آن جا، اقامت گاه حضرت بقيةاللّه، أرواحنا فداه، است. [ح 1، 3، 5، 6 و 7]

7- آن جا، اقامت گاه دائمي آن حضرت است. [ح 3]

8- آن جا، پايگاه حضرت خضر (عليه السّلام) است. [ح 3، 15، 16، 17 و 18]

9- آن جا، تربتي هست كه همه ي پيامبران از آن آفريده شده اند. [16 و 17]

10- آن جا، رهگذر راهيان بهشت است. [ح 16]

11- آن جا، عبادت گاه حضرت ادريس بود. [ح 14]

12- آن جا، كارگاه خياطي حضرت ادريس بود. [ح 14 و 17]

13- آن جا، مبارك است. [ح 8 و 9]

14- آن جا، محلّ تقسيم غنايم در عصر ظهور است. [ح 4]

15- آن جا، محلِّ عروج است. [ح 16]

16- آن جا، محلّ نزول فرشته ها است. [ح 3]

17- آن جا، محلّ نيايش حضرت صاحب (عليه السّلام) است. [ح 19]

18- آن جا، مركز بيت المال حضرت است. [ح 4]

19- آن جا، مقام صالحان و پيامبران است. [ح 19]

20- امام صادق (عليه السّلام) براي حوائج مهم به آن جا تشريف مي برد. [ح 20]

21- تمثال همه ي پيامبران

در سنگ سبز رنگي در آن جا است. [ح 8، 10، 16 و 17]

22- تمثال همه ي پيامبران و اوصياي آنان نيز در آن سنگ است. [ح 10]

23- حشر و نشر همگان، به سوي مسجد سهله است. [ح 16]

24- حضرت ابراهيم (عليه السّلام) از آن جا به سوي عمالقه رفت. [ح 16 و 17]

25- خانواده ي حضرت مهدي (عليه السّلام) در هنگام ظهور، در آن جا فرود مي آيند. [ح 1 و 3]

26- خدا، دوست دارد كه در آن جا نيايش شود. [ح 3]

27- داوود، از آن جا به جنگ جالوت رفت. [ح 17]

28- دل هر زن و مرد مؤمن به آن جا پر مي كشد. [ح 3]

29- دو ركعت نماز در آن جا، انسان را در پناه خدا قرار مي دهد. [ح 16]

30- دو ركعت نماز ميان مغرب و عشا، در آن جا، موجب افزايش عمر است. [ح 13]

31- دو ركعت نماز ميان مغرب و عشا، در آن جا، موجب رفع غم مي شود. [ح 12]

32- صُور، در آن جا دميده مي شود. [ح 16]

33- عبادت در آن جا، همانند عبادت در خيمه ي رسول اكرم (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم) است. [ح 3]

34- عدالت الهي، در آن جا ظاهر مي شود. [ح 5]

35- فاروق اعظم، آن جا است. [ح 16]

36- فرشتگان، هر شب و روز، در آن جا فرود مي آيند. [ح 3]

37- فضايل ناگفته ي آن جا، بيش تر از آن چه بيان شد، است. [ح 3]

38- گِل همه ي پيامبران، از آن

جا برداشته شده است. [ح 17]

39- مسجد بني ظفر، همان مسجد سهله است.[ح 9]

40- مسجد سهيل، همان مسجد سهله است. [ح 5 و 16]

41- مسجد شري، ثري، بري نيز همان مسجد سهله است. [ح 10]

42- نيايش در مسجد سهله، موجب قضاي حوائج و تقرّب به خدا است. [ح 14]

43- نيايش در آن جا، موجب مصونيت از ناملايمات است. [ح 14]

44- نيايش در آن جا، موجب مصونيت از نيرنگ دشمنان است. [ح 14]

45- هفتاد هزار نفر از آن جا، بدون حساب، وارد بهشت مي شوند. [ح 16]

46- هيچ اندوهگيني وارد آن مسجد نشود، جز اين كه غم و اندوه اش زدوده شود. [ح 10 و 11]

47- هيچ پيامبر مبعوث نشد، جز اين كه در آن جا نماز گزارد. [ح 3 و 5]

48- هيچ كس در آن جا به خدا پناهنده نشود، جز اين كه خدا او را پناه دهد. [ح 3، 15 و 17]

49- هيچ كس در آن جا نماز نگزارد، جز اين كه حاجت روا بر مي گردد. [ح 3 و 12]

50- هيچ كس در آن جا وارد نشود، جز اين كه حاجت اش برآورده شود. [ح 10 و 11]

باريافتگان مسجد سهله

باريافتگان مسجد سهله

در طول يك هزار و نود و چهار سالي كه از آغاز غيبت كبراي حضرت بقيةالله، أرواحنا فداه، مي گذرد، هزاران نفر از شيعيان شيفته و منتظران دل سوخته، به قصد ديدار يار، از اقطار و اكناف جهان، به سوي مسجد مقدّس سهله مي شتابند، شب هايي را در آن جا بيتوته مي كنند، با كعبه ي مقصود و

قبله ي موعود مناجات مي كنند. به ديدار جان جانان موفّق مي شوند، ولي به دلايلي دم فرو بسته، راز دل را به احدي اظهار نمي كنند.

در اين ميان، شمار اندكي از اين نيك بختان يافت مي شوند كه علي رغم تحفّظ و خويشتن داري كه در كتمان توفيقات خود معمول داشته اند، راز شان بر ملا شده، به گوش ديگر دل سوخته ها نيز رسيده است.

تعداد بسيار نادري از اين عزيزان، داستان تشرّف شان، به آثار مكتوب راه يافته، در لابه لاي كتب درج شده، به دست ما رسيده است.

با توجّه به مشكلات فراواني كه در نقل اين رويدادها هست، فقط اسامي شماري از اين افراد سعادت مند كه در مسجد سهله به حضور يار بار يافته و يا مورد توجّه محبوب قرار گرفته اند، ثبت مي شود، تا مورد بررسي و مراجعه ي علاقه مندان قرار گيرد.

آن عدّه از شيفتگان پژوهنده و خوانندگان ارج مند كه تمايل به مطالعه ي متن كامل اين رخدادها باشند، مي توانند به منابع ياد شده در پايان نوشتار مراجعه فرمايند.

1- محمّد بن ابي روّاد رواسي، با محمّد بن جعفر دهّان، در يكي از ايام رجب، به قصد ديدار حضرت صاحب الأمر (عليه السّلام) به مسجد سهله مشرّف شدند. به هنگام بازگشت، در مسجد صعصعه، به محضر آن قطب دايره ي امكان شرف ياب شدند، دعاي معروف: «اللّهمّ ياذا المنن السّابغة» را از آن حضرت استماع كردند. [1].

2- افتخار قرون و اعصار، آيةاللّه سيد مهدي بحرالعلوم (متوفاي 1212 ه) بنا به تقاضاي ميرزاي قمي (صاحب قوانين (متوفاي 1231 ه) تشرّف خود را

در مسجد سهله به پيش گاه جان جانان و استماع مناجات گوش نواز آن امام دل نواز را بيان كرد، امّا از اظهار گفت و شنود خود با آن حضرت امتناع كرد. [2].

3- سيد بحرالعلوم، يك بار ديگر در مسجد سهله، به محضر آن حضرت شرف ياب شد و در نماز جماعتي كه به امامت آن بزرگوار برگزار شده بود، شركت كرد. [3].

4- سيد جعفر قزويني، در خدمت پدر بزرگوارش سيد باقر قزويني - كه صاحب كرامات فراوان بود - [4] در مسجد سهله، به محضر خورشيد فروزان امامت شرف ياب شده است. [5].

5- سيد مهدي عباباف نجفي كه هر شب چهارشنبه به مسجد سهله مشرف مي شد، در نيمه شبي، به خدمت خورشيد عالَم تاب شرف ياب شد و مشاهده كرد كه در آن شب تار، در و ديوار مسجد، چون روز، روشن بود. [6].

6- حاج سيد احمد اصفهاني (مشهور به خوشنويس) كه در زمان ميرزاي شيرازي به سامرا مهاجرت كرده بود، روز جمعه اي، در مسجد سهله، به پيش گاه پيشواي انس و جان شرف ياب شد و فرمان يافت كه همه روزه، صبح گاهان، به نيابت از سوي حضرت صاحب الزّمان (عليه السّلام) زيارت عاشورا بخواند. [7].

7- شيخ محمود عراقي (متوفاي 1306 ه) از تبار جناب ميثم تمّار و از شاگردان شيخ انصاري، از مولي عبدالحميد قزويني، بدون واسطه نقل مي كند كه چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرف شد. در چهلمين شب، جمال باهرالنّور آن حضرت را مشاهده كرد، و صحن مسجد را بدون شمع و چراغ، از نور آن خورشيد جهان افروز، روشن و

منور ديد. [8].

8- وي، از سيد باقر اصفهاني - كه او را به عنوان سيدِ ثقه ي جليل و فاضل عادل نبيل ستوده است - بدون واسطه نقل كرده كه در شب چهارشنبه اي، در مسجد سهله، به محضر مولا شرف ياب شد و از خوان كَرَم اش برخوردار گشت. [9].

9- سيد عبدالله قزويني در سال 1327 ه. در مسجد سهله، به ديدار آن حضرت توفيق يافت و مقام حضرت مهدي (عليه السّلام) را روشن تر از روز ديد. [10].

10- حاج علي نجفي با يك گروه يازده نفري، هر شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف شد. در يك شب چهارشنبه كه مسئول شام فراموش كرده بود غذا بياورد، بعد از اَعمال مسجد، به مسجد كوفه رفتند و در حجره اي بيتوته كردند و از شدّت گرسنگي، خواب شان نبرد كه ناگهان، خورشيد جهان افروز، به داخل حجره تشريف آورده، چاي و برنج داغ به آنان مرحمت فرموده است. [11].

11- شيخ محمود عراقي، داستان تشرّف شخص فلاح يزدي سهلاوي را در مسجد سهله، از حاج ملا باقر بهبهاني، و اداي قرض هايش را به فرمان حضرت، به دست سيد اسدالله رشتي، نقل كرده است. [12].

12- ميرزا هادي بجستاني، از دوست اش سيد حسن - كه او را به تقوا و ديانت ستوده است - نقل مي كند كه چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف شد و در شب چهلم، مورد عنايت قرار گرفت. [13].

13- شيخ محمّدتقي حائري مازندراني، شب چهارشنبه اي، در مسجد سهله، به محضر آن حضرت شرف ياب شد و دعاي حضرت اش را در مورد شيعيان،

به لفظ «شيعتي» استماع كرد. [14].

14- محدّث نوري، از شيخ باقر كاظمي - كه او را به داشتن ملكه ي اجتهاد مطلق ستوده است - نقل مي كند كه در شب چهارشنبه اي، در وسط مقام آن حضرت در مسجد سهله، نور بسيار قوي همانند شعله هاي آتش مشاهده كرده است. [15].

15- وي، داستان يك سبزي فروش نجفي را نقل كرده كه در شب هاي چهارشنبه، به مسجد سهله مي رفته و در يك شب ظلماني، در مقام حضرت، به محضر آن خورشيد جهان افروز شرف ياب شده است. وجود حضرت، مقام را بدون شمع و چراغ، چون روز، روشن كرده بود. [16].

16- سيد جليل القدري از علماي زاهدان، پس از چهل شب مداومت بر تشرّف به مسجد سهله، شب چهارشنبه اي، در مسجد سهله، خدمت مولا رسيده و مورد عنايت قرار گرفته است. [17].

17- محدّث نوري، از يك مرد صالح سلماني نقل مي كند كه چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف شده، در شب چهلم، به ديدار محبوب شرف ياب شده، حضرت اش او را به ملازمت پدر پيرش، توصيه فرموده است. [18].

18- حضرت آيةاللّه حاج ميرزا مهدي اصفهاني (متوفاي 1365 ه) مكرّر در مكرّر، در مسجد سهله، براي ملاقات حضرت بقيةالله، أرواحنافداه، و رهايي از منجلاب افكار يوناني و التقاطي، استغاثه كرد. سرانجام، روزي به هنگام بازگشت از مسجد سهله، در مقام هود و صالح، به محضر آن حضرت شرف ياب شد و اين جمله ي نوراني را بر سينه ي آن حضرت مشاهده كرد:

طلب المعارف من غير طريقنا أهل البيت مساوق لانكارنا؛ [19] طلب كردن

معارف ديني، به جز از طريق ما اهل بيت، با انكار ما مساوي است. [20].

19- محدّث نوري، از طرق متعدّد، از حاج عبداللّه واعظ نقل كرده كه مكرّر، در مسجد سهله، در مقام حضرت، نور درخشاني چون آتش مشتعل مشاهده كرده است. [21].

20- مرحوم آيةاللّه مرعشي نجفي (متوفّاي 7 صفر 1411 ه) داستان تشرّف سيد جليل القدري را در مسجد سهله به پيش گاه مقدّس مولا، با دست خط خود نوشته، به مرحوم عمادزاده مرحمت كرده، ايشان نيز آن را عيناً در كتاب خود آورده است. [22].

پس از درگذشت آن مرجع عالي قدر، اين داستان، به نام خود آن مرحوم ثبت شده است. [23].

21- علاّمه ي طباطبايي صاحب تفسير الميزان. (متوفاي 18 محرم 1402 ه) از استادش مرحوم آقا سيد علي قاضي نقل مي كرده كه برخي از افراد زمان ما، مسلّماً، به محضر مبارك آن حضرت رسيده اند. يكي از آنان، حاج شيخ محمّد تقي آملي بود كه در مسجد سهله، در مقام آن حضرت - كه به مقام صاحب الزمان معروف است - مشغول دعا و ذكر بود كه ناگهان آن حضرت را در ميان نوري بسيار قوي مي بيند كه مي خواهد به او نزديك شود، ابهّت و عظمت آن نور، طوري او را مي گيرد كه نزديك بوده قبض روح شود، نفس هايش به شماره مي افتد، حضرت را به اسماي جلاليه ي خدا قسم مي دهد كه نزديك تر نشود. [24].

22- سيد جليل القدري به عشق ديدار مولا، از مشهد مقدّس به عتبات عاليات مي رود. حدود يك سال، در كربلا اقامت مي كند. چهل

شب چهارشنبه به مسجد سهله مي رود. در شب چهلم، در حجره ي حاج شيخ محمّد جواد سهلاوي به آرزوي خود مي رسد و جان جانان را ديدار مي كند.

مرحوم حاج شيخ محمود عتيق (مشهور به حاج ملاّ آقا جان) نيز در آن محفل نوراني، حضور داشته است، ولي به جهت عصباني شدن و تندي كردن به يك طلبه، كه خيال مي كرده، حضور او، مانع فيض است، از اين سعادت محروم مي شود. [25].

23- حاج شيخ محمود كُمْلَه اي [26] در ايام اقامت اش در نجف اشرف، چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف شد. در اين مدّت، تلاش زياد كرده كه معصيت نكند و ضمناً از غذاهاي حيواني نيز اجتناب كرد. در شب چهارشنبه 34 يا 35 به محضر مقدس مولا مي رسد. مولا، سفره اي پهن، و از او نيز براي صرف غذا دعوت مي كند. او، عذر مي خواهد و مي گويد: «من، در شرايطي هستم كه غذاي حيواني نمي خورم.». مولا مي فرمايد: «آن چه شنيدي، معنايش اين است كه مثل حيوان نخور، نه آن كه غذاي حيواني نخور.». [27].

24- حاج صادق كربلايي، چند شب چهارشنبه، براي حاجتي، با پاي پياده، از كربلا به مسجد سهله مشرّف مي شود. در يكي از شب ها، در مسير مسجد سهله، به محضر مولا شرف ياب مي شود. در بامداد همان روز، حاجت اش نيز روا گشته است. [28].

25- عالم دل سوخته اي، چهل شب چهارشنبه، به قصد ديدار يار، به مسجد سهله مشرّف مي شود، ولي به مقصود نمي رسد. سرانجام، او را به مغازه ي پيرمرد قفل

سازي در بازار آهنگران رهنمون مي شوند. رخت سفر بسته به آن شهر سفر مي كند. مغازه ي پيرمرد را پيدا مي كند. رفتار صادقانه و منصفانه اي از او مشاهده مي كند. از دو لب جان جانان، اين جمله را استماع مي كند كه فرمود: «اين گونه باشيد، ما به سراغ شما مي آييم.». [29].

26- از مرحوم آيةالله حاج شيخ محمّد علي اردوبادي (متوفاي 15 صفر 1380 ه) نقل شده كه يك تاجر تبريزي به نام حاج محمّد جعفر اصفهاني، دچار تنگ دستي مي شود. به عتبات مي رود و در نجف اشرف رحل اقامت مي افكند. چهل شب چهارشنبه، به عشق ديدار مولا به مسجد سهله مي رود، پس از چهارشنبه ي چهلم، به سوي سامرا حركت مي كند. دچار گرسنگي مي شود. در مسير سامرا، به محضر مقدّس مولا شرف ياب مي شود. در وسط بيابان، نان گرم و تازه از دست مولا تناول مي كند، آن گاه پيامي دريافت مي كند كه در سامرا به خدمت ميرزاي شيرازي برساند و مأمور مي شود كه به اين تعبير بگويد: «كسي كه در شب نيمه ي شعبان، به تو انگشتري داد، اين پيام را به شما ابلاغ فرمود.».

پس از ابلاغ پيام، به شدّت مورد عنايت مرحوم ميرزا قرار مي گيرد. [30].

27- مرحوم آيةالله حاج سيد محمّد علي موحّد ابطحي (متوفاي 13 رجب 1423 ه) بدون واسطه، از مرحوم آيةالله حاج سيد ابوالقاسم خويي، قدس سره، نقل كردند كه به مدّت چهل شب چهارشنبه، از نجف اشرف به مسجد سهله مشرّف شده است. در شب چهلم، مورد عنايت قرار گرفته است.

28- آيةالله حاج شيخ محمّد غروي، در ايام اقامت اش در نجف اشرف، در مسجد سهله، در مقام حضرت الياس، به مدّت دوازده روز، مشغول تهجّد و تضرّع و استغاثه مي شود. شبي، مورد عنايت قرار مي گيرد. در اطاق در بسته، احساس مي كند كه آفتاب بالاي سرش قرار گرفته است! به شدّت عرق مي كند. قطرات اشك اش با عرق سر و صورت، آميخته، به سوي سينه اش سرازير مي شود. مدّتي در اين حال بوده تا به تدريج به حال طبيعي بر مي گردد.

29- در همان ايام، مكاشفه اي در مسجد سهله براي ايشان رخ مي دهد. شخصي، در كسوت قندهاري براي او مجسّم مي شود. به سويش مي آيد. با ايشان معانقه مي كند. در آن حال مي بيند كه روي سينه ي آن شخص با خط بسيار زيبايي از نور نوشته شده: «مأمور صاحب الزمان». [31].

30- حجةالاسلام شريفي، مقيم كويته ي پاكستان را در محفلي ديدم. از مسجد سهله سخن رفت. فرمودند، در ايام اقامت ام در نجف اشراف، به مسجد سهله مشرّف مي شدم. در آن جا، سيدي را از اهل بحرين ديدم كه به محضر مولا شرف ياب شده بود. از داستان اش جويا شدم. فرمود:

يك سال تمام، در بحرين، به قصد ديدار مولا، هر شب، دعاي توسّل خواندم. سپس به زيارت عتبات عاليات مشرّف شدم. به هنگام ورود به مسجد سهله، در قسمت شمالي آن، به آرزوي خود رسيدم.

31- يكي از مراجع بزرگواري كه در تاريخ دوم شوال 1422 ه وفات كرد، چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرف شد. در شب چهلم،

به ديدار حجّت خدا نايل شد و از زبان دُرَربارش اين فرمان را استماع كرد كه فرمود: «اكتُبْ؛ بنويس.».

متوجّه مي شود كه الآن، وظيفه اش، نوشتن است. درس و بحث را تعطيل مي كند، به تأليف و تحقيق روي مي آورد و آثار ارزش مند فراواني را از خود به يادگار مي نهد. [32].

32- آيةاللّه حاج سيد محمّد مفتي الشيعه فرمود، در ايام اقامت ما در نجف اشرف، يكي از وعّاظ تهران به نام حاج سيد عبدالله كرّوبي، با پسرش سيد احمد، به عتبات مشرّف شدند. چون با پسر عموي ما، آقاي مرتضوي همسفر بود، در نجف، به منزل ما وارد شدند. تصادفاً، در آن جا به شدّت مريض شدند. شب چهارشنبه اي، در معيت ايشان، به مسجد سهله رفتيم. اظهار كردند كه محل خلوتي مي خواهند. به مقام امام زين العابدين (عليه السّلام) رهنمون شدند. مدّتي در آن جا به تضرع و استغاثه پرداختند. مورد عنايت قرار گرفتند و كاملاً خوب شدند.

پس از مراجعت به ايران، به من نامه نوشتند كه ما، در آن شب، الحمدللّه، به حاجت خود رسيديم.

33- ايشان، اضافه كردند كه ما، در ايام اقامت خود در نجف اشرف، هر وقت با مشكلي مواجه مي شديم،

به مسجد سهله پناه مي برديم و هرگز دست خالي بر نمي گشتيم.

34- آيةالله حاج شيخ رضا توحيدي، از فقهاي برجسته و علماي شايسته ي مقيم تبريز [33] فرمودند، در مدرسه ي ما، شخص فاضلي به نام شيخ محمّد يا شيخ محمدرضا بود. او، اهل خوراسكان بود. همواره، مشغول بود و تا از مطالعه فارغ مي شد، به نماز مي

پرداخت. او، هر شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف مي شد. هنگامي كه بر مي گشت، حال بسيار خوشي داشت. روزي از او پرسيدم: «چه شده؟». گفت: «يدرك ولايوصف.».

35- ايشان، از يكي از سادات معروف تبريز نام بردند كه به هنگام تشرّف به عتبات، به من گفت: «مرا همراه خود به مسجد سهله ببر و مقداري از فضائل و اعمال آن را براي ام بازگو كن.».

در معيت ايشان، به مسجد سهله رفتيم. من، به جهت درس و بحث، ناگزير بودم به نجف برگردم. او، شب را در مسجد بيتوته كرد. وقتي به نجف آمد. مشخّص بود كه مورد عنايت واقع شده است. استقرار نداشت. مي خواست پرواز كند. به پشت بام مي رفت و با مولايش راز دل مي گفت.

36- آيةالله غروي، از مرحوم حاج شيخ محمّدجواد سهلاوي كه در مجاورت مسجد سهله اقامت داشت، نقل كردند كه گفت:

روزي، چيزي براي خوردن نداشتيم. به حضرت عرض كردم كه «من، هيچ ولي براي بچه ها چه كنم؟».

به دل ام گذشت كه به مقام ابراهيم (عليه السّلام) بروم. چون به آن جا رسيدم، ديدم ظرف بزرگي پر از غذا آن جا است و هنوز بخار از آن متصاعد است. متوجّه شدم كه از عنايت مولا است.

آيةالله غروي فرمود، در ايام اقامت دوازده روزه ام در مسجد سهله، روزي، مرحوم سهلاوي، در مقام امام زين العابدين (عليه السّلام) به من گفت:

يك وقت، اين جا را حفر كردند، به تخته سنگ سبز رنگ بسيار بزرگي رسيدند. روي آن سنگ، تصويرهايي نقش بسته بود. جنازه هايي مشاهده شد كه قامتي بسيار رسا داشتند

و مشخّص بود كه به تاريخ قبل از اسلام مربوط بودند. [34].

37- شيخ محمّد كوفي شوشتري، مقيم شريعه ي كوفه، از خوش بخت ترين انسان هاي عصر در رابطه با حضرت بقيةالله، أرواحنا فداه، بود. او، مكرّر، به محضر جان جانان شرف ياب شد. تشرّفات اش مورد قبول بزرگان نجف اشرف بود.

يكي از تشرفات اش به اين صورت بود كه روزي، بعد از نماز، مشغول تسبيح بوده. صدايي مي شنود كه

«اي شيخ محمّد! اگر مي خواهي حضرت حجّت را ببيني، به سوي مسجد سهله بشتاب.». [35].

به سرعت، به سوي مسجد سهله حركت مي كند. درِ مسجد را بسته مي بيند و مولا را مشاهده مي كند كه از طرف مسجد زيد، به سوي سهله در حركت است.

در گوشه اي مي ايستد و تماشا مي كند كه آيا مولا در مي زند يا در مسجد خود به خود باز مي شود.

هنگامي كه مولا به در مسجد مي رسد، در، به روي او باز مي شود. [36].

38- آيةالله توحيدي - كه از نزديك ترين خواصّ شيخ محمّد كوفي بود - فرمود، روزي ديدم كه مرحوم كوفي، خيلي متأثّر است. از سبب اش جويا شدم. گفت: «يك فرد افغاني، آقا را ديد، ولي من نديدم.».

39- شيخ محمّد كوفي، داستان لطيفي دارد كه در مسجد كوفه براي اش اتّفاق افتاده است. در آن داستان، يكي از خادمان حضرت، براي آن حضرت، آب مي آورد. حضرت مقداري ميل مي فرمايد و بقيه را به ايشان تعارف مي كند. ايشان مي گويد: «من تشنه نيستم.». بعد از لحظاتي، از ديدگان اش غايب مي

شود. [37].

هنگامي كه آن خادم، آب را مي برد، آقاي كوفي مشاهده مي كند كه از انگشتان اش شهد جاري است.

آيةالله توحيدي فرمود، روزي، در خدمت مرحوم كوفي، در مسجد سهله بوديم. كوزه و كاسه اي از آب پر كرديم، در كنار خود گذاشتيم.

مرحوم كوفي، داستان تشرّف اش را براي من شرح مي داد. چون قسمت اخير را مي گفت، كاسه را برداشت و به من نشان داد و گفت: «همين طور كه كاسه را آن خادم مي برد، از دست اش شهد جاري بود.».

آيةاللّه توحيدي فرمود، هنگامي كه مرحوم كوفي، آن صحنه را ترسيم مي كرد، من ديدم كه از انگشتان مرحوم كوفي نيز شهد سرازير است!

40- مرحوم حاج شيخ محمّد كوفي، روزي، از مسجد كوفه به سوي مسجد سهله در حركت بود. يك مرتبه متوجّه مي شود كه خورشيد جهان تاب نيز در كنار او در حركت است. [38].

حضرت بقيةاللّه، أرواحنافداه، به او امر مي فرمايد كه به خدمت مرحوم آية الله اصفهاني برود و از سوي حضرت به او، اين پيغام را دهد:

ارخص نفسك، واجعل مجلسك في الدّهليز، واقض حوائج النّاس! نحن ننصرك؛ [39].

خودت را براي مردم ارزان كن، محلّ نشستن خود را در دهليز خانه قرار بده، نيازهاي مردم را برآور! ما، ياري ات مي كنيم.

بي گمان، اين پيغام، به صورت شفاهي بوده، ولي آيةالله اصفهاني، از مرحوم كوفي خواسته بودند كه آن را بنويسد و به صورت كتبي به او تقديم كند. پس آن چه در برخي از منابع، به عنوان «توقيع» نقل شده، سهوالقلم است.

مرحوم آيةالله حاج شيخ مرتضي

حائري (متوفاي 24 جمادي الثانيه 1406 ه) از يكي از مراجع بزرگ تقليد نقل مي كند كه از مرحوم آيةالله اصفهاني پرسيده بود: «آيا شما مطمئن هستيد كه وجود مقدّس حضرت بقيةالله، أرواحنافداه، در مورد اين دست و دل بازي شما در صرف سهم مقدّس امام (عليه السّلام) رضايت دارند؟». مرحوم آيةالله اصفهاني، به اين پيغام استناد كرده بود. [40].

روي اين بيان، همه ي مراجع تقليد، صدور اين پيام را به افتخار مرحوم آيةالله اصفهاني، تلقّي به قبول كرده بودند. [41].

آيةالله توحيدي فرمودند، براي يكي ديگر از مراجع بزرگوار پيغام آورده بود كه:

«به منبرت بپرداز! عنايات ما به تو مي رسد.».

و به يكي از فقهاي برجسته، چنين پيغام آورده بود: «نماز حضرت ولي عصر (عليه السّلام) را ادامه بده!». [42].

در مورد يكي از علما كه نام اش را فاش نكرده بود، از محضر حضرت شنيده بود كه: «فلاني، بسيار خوب است، جز اين كه گاهي به ذهن اش مي رسد كه من نيز كسي هستم. [يعني حالت عُجب بر او عارض مي شود].».

آيةاللّه توحيدي فرمود، مرحوم كوفي، به هنگام تشرّف به مسجد سهله، به اذن دخول و ديگر دعاهاي رائج خيلي پا بند نبود، بلكه در هر مقامي هر دعايي بر زبان اش جاري مي شد، همان را مي خواند و مي گفت: «همه ي اين ها درست است، ولي خلوص چيز ديگري است.».

نگارنده گويد، روزي از محضر مرحوم آيةالله آقاي ميرزا كاظم تبريزي (متوفاي 18 رجب 1416 ه) در مورد مرحوم كوفي پرسيدم، فرمود: «ما، روزي، از نجف اشرف عازم مسجد سهله بوديم. ماشين ايستاده بود. منتظر

بوديم كه پر شود. مرحوم كوفي را با يكي ديگر از علما ديدم كه با پاي پياده عازم مسجد سهله بود. يكي از رفقا، به ايشان پيشنهاد كرد كه سوار ماشين شود. فرمود: «ما قدم زنان مي رويم.». وقتي به مسجد سهله رسيديم، ديديم آنان پيش از ما رسيده اند و قسمت اعظم اَعمال مسجد را نيز انجام داده اند!

مرحوم آيةالله تبريزي، با آن سخت باوري، مطمئن بود كه ايشان با طي الأرض رفته بودند. [43].

پاورقي

[1] اقبال الأعمال، ص 645؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 447؛ كلمةالإمام المهدي، ص 301؛ صحيفةالمهدي، ص 50.

[2] نجم ثاقب، ص 612؛ جنّةالمأوي، ص 48؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 234؛ فوائد رضويه، ص 678؛ المختار من كلمات الامام المهدي، ج 1، ص 357.

[3] دارالسلام، ج 4، ص 426؛ نجم ثاقب، ص 618؛ جنةالمأوي، ص 55؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 240.

[4] برخي از كرامات اش را محدّث نوري در دارالسلام، ج 2، ص 196، آورده است.

[5] جنةالمأوي، ص 61؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 245؛ دارالسلام، ج 4، ص 421؛ المصطفي والعترة، ج 17، ص 218.

[6] العبقري الحسان، ج 1، ص 103.

[7] همان، ج 1، ص 113.

[8] دارالسلام، عراقي، ص 304.

[9] همان، ص 331.

[10] العقبري الحسان، ج 1، ص 104.

[11] همان، ج 1، ص 107.

[12] دارالسلام، عراقي، ص 313.

[13] العبقري الحسان، ج 1، ص 98.

[14] همان، ج 1، ص 122.

[15] دارالسلام، ج 4، ص 421.

[16] نجم ثاقب، ص 499؛ جنةالمأوي، ص 135؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 309.

[17] العبقري الحسان، ج 2، ص 200.

[18] جنةالمأوي،

ص 61؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 245؛ دارالسلام، ج 4، ص 421؛ المصطفي والعترة، ج 17، ص 222؛ المختار من كلمات الإمام المهدي، ج 1، ص 414.

[19] أبواب الهدي، مقدمه، ص 46.

[20] آثار شگفت اين تشرّف و دريافت اين پيام و انقلاب روحي و تغيير خط مشي آن عالم فرزانه را در كتاب ارزش مند مكتب تفكيك از استاد محمدرضا حكيمي ملاحظه فرماييد.

[21] نجم ثاقب، ص 624؛ دارالسلام، ج 4، ص 421؛ جنةالمأوي، ص 59؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 243.

[22] منتقم حقيقي، ص 428.

[23] شهاب شريعت، ص 292؛ قبسات، ص 110.

[24] مهرتابان، ص 147؛ ديدار يار، ج 3، ص 342؛ شيفتگان حضرت مهدي، ج 1، ص 220.

[25] پرواز روح، ص 62؛ ملاقات با امام زمان، ج 1، ص 150.

[26] كُمله، نام محلّي در نواحي لنگرود، در استان گيلان است.

[27] سيماي آفتاب، ص 327؛ ره توشه ي مهدي ياوران، ص 160.

[28] شيفتگان حضرت مهدي، ج 1، ص 269.

[29] سرمايه ي سخن، ج 1، ص 611؛ ره توشه ي مهدي ياوران، ص 164.

[30] شيفتگان حضرت مهدي، ج 2، ص 177، توجّهات ولي عصر به علما و مراجع، ص 51.

[31] آيةالله غروي، از حسنات دهر و شخصيت هاي برجسته ي عصر است. او، در نقل مطالب، بسيار احتياط مي كند. نظر به اين كه اين دو مورد، متضمّن رؤيت نبود، در اثر تقاضاي نگارنده نقل فرمودند.

[32] در امتداد فقاهت، ص 116.

[33] شرح حال ايشان، به طور فشرده، در كتاب نامداران تاريخ، ج 2، ص 307، آمده است.

[34] ما، شرح اين ماجرا را

در اجساد جاويدان، ص 42، به نقل از يكي از فضلاي نجف اشرف آورده ايم.

[35] آيةالله توحيدي فرمودند: «متن ندا به اين تعبير بود: «إذا تريد تشوف الحجّة، تعال بالسّهلة».

[36] العبقري الحسان، ج 1، ص 126.

[37] همان، ج 1، ص 120.

[38] شيفتگان حضرت مهدي، ج 2، ص 170.

[39] كلمة الإمام المهدي، ج 1، ص 564؛ آثار الحجّة، ج 1، ص 134؛ گنجينه ي دانشمندان، ج 1، ص 222؛ عنايات حضرت مهدي موعود به علما و مراجع تقليد، ص 110.

[40] سرّ دلبران، ص 273.

[41] با توجّه به اين كه اين پيغام، چند روزي پس از شهادت سيد محمّد حسن، فرزند دل بند آيةاللّه اصفهاني، صادر شده، تاريخ صدور آن 1349 ه خواهد بود.

[42] كيفيت نماز امام عصر (عليه السّلام) در مفاتيح آمده است؛ نيز ر.ك: فصلنامه ي انتظار، ش 5، ص 337.

[43] سيناي معرفت، ص 129.

چند نكته درباره مسجد سهله

چند نكته درباره مسجد سهله

1- امام صادق (عليه السّلام) مي فرمايد: «هنگامي كه حضرت قائم (عليه السّلام) وارد كوفه شود، فرمان مي دهد كه چهار مسجد آن را خراب كنند تا به پايه هاي نخستين برسد.». [1].

منظور از مساجد چهارگانه، مسجد كوفه، مسجد سهله، مسجد زيد و مسجد صعصعه است. [2].

2- امام صادق (عليه السّلام) در مورد پايه هاي اوّليه ي مسجد سهله مي فرمايد: حدّ مسجدالسّهلة الرّوحا [3] ؛ حدّ مسجد سهله، «روحا» است.

مرحوم كليني، اين حديث را به اين تعبير نقل كرده: «روي أنَّ مسجدالسهلة حدّه إلي الروحا؛ [4] روايت شده كه حدّ مسجد سهله تا روحا است.».

علاّمه ي مجلسي فرموده: «اكنون «رَوْحا»

جاي شناخته شده اي نيست، ولي مفهوم حديث آن است كه حدود مسجد سهله بيش از محدوده ي فعلي است.». [5].

ياقوت مي نويسد: «رَوْحا، يكي از روستاهاي رحبه است.». [6].

و در جاي ديگر مي نويسد: «رَحْبَه، يكي از محلاّت كوفه است.». [7].

روي اين بيان، مسجد سهله، در عصر ظهور، بسيار وسيع تر از وضع فعلي آن خواهد بود.

3- اعمال مسجد سهله، بسيار فراوان است. مقداري از آن ها از امام صادق (عليه السّلام) و مقداري ديگر از حضرت خضر (عليه السّلام) روايت شده است. [8].

4- مهم ترين عمل مسجد سهله، دو ركعت نماز تحيت مسجد است كه امر شده ميان نماز مغرب و عشاء خوانده شود. [9] شيخ طوسي، به استحباب آن فتوا داده است. [10].

5- در مورد شب چهارشنبه، سندي از معصوم (عليه السّلام) به دست ما نرسيده است [11] ، جز اين كه سيد ابن طاووس فرموده:

اگر خواستي به مسجد سهله بروي، آن را در ميان مغرب و عشاء قرار بده، در شب چهارشنبه، و آن، افضل از ديگر وقت ها است. [12].

سيد ابن طاووس، براي فرمايش خود، سندي نقل نكرده، ولي هرگز احتمال اين معنا نمي رود كه بدون سند آن را گفته باشد. لذا احتمال اين معنا هست كه سندي در دست او بوده كه به دست ما نرسيده است. [13].

6- محدّث نوري فرموده: «امّا مستند چهل شب، همان عمومات است.». [14].

منظور از عمومات، رواياتي هستند كه حكايت از قداست عدد چهل مي كنند. [15].

پاورقي

[1] غيبت شيخ طوسي، ص 475؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 333.

[2] روزگار رهايي، ج 2،

ص 656.

[3] كامل الزيارات، ص 25؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 440؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 416.

[4] كافي، ج 3، ص 495؛ وسائل الشّيعة، ج 5، ص 267.

[5] مرآت العقول، ج 15، ص 491.

[6] معجم البلدان، ج 3، ص 76.

[7] همان، ص 33.

[8] المزار الكبير، ص 138-140.

[9] روايت دوازدهم.

[10] مصباح المتهجد، ص 747.

[11] بحارالأنوار، ج 53، ص 325.

[12] مصباح الزّائر، ص 105؛ بحارالأنوار، ج 100،ص 445.

[13] در اين جا مي توانيم از روايت مسجد مقدّس جمكران بهره بجوييم، طالبين به فصلنامه ي انتظار، ش 5، ص 353 مراجعه فرمايند.

[14] نجم ثاقب، ص 845.

[15] چهل نمونه از اين احاديث را در مقدّمه ي كتاب «چهل حديث پيرامون يوسف زهرا» آورديم و چهل منبع براي حديث «مَنْ حَفِظَ علي أُمّتي أربعين حديثاً...» ذكر كرديم. [ص 5 - 16].

مسجد كوفه

مسجد كوفه

مسجد اعظم كوفه، يكي از كهن ترين اماكن زيارتي منتسب به حضرت بقيه الله (ارواحنا فداه) ، مركز قضاوت، محل نصب منبر، محل تأسيس كلاس هاي آموزش قرآن و محل اقامه ي نماز جمعه و جماعت آن حضرت در عهد ظهور است. مسجد كوفه در اصل بسيار گسترده بود. مهدي موعود (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) به هنگام ظهور آن را منهدم مي كند و به پايه هاي نخستين برمي گرداند و سه مسجد ديگر در كنار آن بنياد مي نهد. سيماي مسجد كوفه از منظر، آيات، روايات، حوادث تاريخي و تشرف نيك بختان به محضر آن كعبه مقصود، در اين نوشتار در حد توان ترسيم گشته است.

مركز دادرسي آن امام نور در هنگامه ظهور

مركز دادرسي آن امام نور در هنگامه ظهور روزگاري مسجد اعظم كوفه مركز داوري و دادرسي مولاي متقيان اميرمؤمنان (عليه السلام) بود به هنگام ظهور نيز مركز داوري و دادرسي فرزند برومندش حضرت بقيه ا لله (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) خواهد بود.

1. ششمين امام نور در اين رابطه مي فرمايد: دارُ مُلِكِه الكُوفَهُ وَ مَجلِسُ حُكمِهِ جامِعُها. [1]. مركز حكومت او، كوفه، و مركز قضاوت و دادرسي او مسجد اعظم كوفه است.

پاورقي

[1] بحار الانوار، ج 53، ص 11.

پايگاه تبليغاتي امام زمان

پايگاه تبليغاتي امام زمان روزگاري شيفتگان خاندان عصمت و طهارت در مسجد اعظم كوفه، پيرو آن منبر امير بيان، مولاي متقيان (عليه السلام) گرد ميآمدند و از بيانات درُر بارش كسب نور مي كردند. [1] در هنگامه ي ظهور نيز در پيرامون منبر آخرين امام نور گرد ميآمدند و از سخنان گهر بارش فيض مي برند.

2. امام صادق (عليه السلام) در اين رابطه مي فرمايد:

كأنّي اَنظُرُ اِلي القائِمِ عَلي مِنبَر الكُوفَه وَ حَولَهُ اصحابُهُ، ثَلاثُ مائَه و ثَلاثَه عَشَرَ رَجُلاً عِدَّه اهلِ بَدر، وَ هُم اَصحابُ الالوِيه، و هُم حُكّامُ اِلله في ارضِهِ عَلي خَلقِهِ. [2]. گويي به سوي قائم (عليه السلام) مي نگرم كه بر فراز منبر مسجد كوفه قرار گرفته، تعداد 313 تن يارانش در اطراف او حلقه زده اند. كه پرچم داران و فرمان روايان خداوند برفراز گيتي در ميان بندگان خدايند.

3. امام باقر (عليه السلام) در همين رابطه مي فرمايد:

يدُخُل المَهدَي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) الكوفَه وَ بها ثَلاثُ راياتٍ قَد اضطَرَبَت، فَيصطفّوُا لَهُ و يدخُلُ حَتّي ياتِي المِنبَرَ، فَيخطُبُ فَلا يدري النّاسُ ما يقوُلُ مِنَ البُكاء. [3]. مهدي (عليه السلام) وارد

كوفه مي شود سه گروه درگير در يك صف براي او گرد آيند، او بر فراز منبر مي رود، خطبه مي خواند و مردم آن قدر اشك شوق مي ريزند كه متوجه سخنان او نمي شوند.

4. ابان بن تغلب گويد: در محضر امام صادق (عليه السلام) در ناحيه ي كوفه بودم. در سه نقطه پياده شدند و در هر نقطه دو ركعت نماز گزاردند، در توضيح آن سه نقطه فرمودند: يكي از آنها محل قبر امير مؤ منان (عليه السلام) و ديگري محل نهادن سر مقدس امام حسين (عليه السلام) بود، اما سومي: و الثّالِثُ مَوضِعُ منبر القائِمِ (عليه السلام) ؛ [4]. سومي محل منبر حضرت قائم (عليه السلام) بود.

پاورقي

[1] سيد رضي (متوفاي 406 ه.ق) گزيده اي از خطبه هاي امير مومنان (عليه السلام) برفراز منبر مسجد كوفه را در كتاب بي نظير «نهج البلاغه» گرد آورده است.

[2] بحار الانوار، ج 52، ص 326؛ تاريخ الكوفه، ص 100.

[3] روضه الواعظين، ج2، ص 263؛ كشف الغّمه، ج 2، ص 463.

[4] بحار الانوار، ج 100، ص 246؛ فرحه الغري، ص 21؛ كامل الزيارات، ص 34.

ستاد اقامه جمعه و جماعت حضرت بقية الله

ستاد اقامه جمعه و جماعت حضرت بقية الله روزگاري مسجد كوفه محل برگزاري جمعه و جماعت مير هدايت، شاه ولايت، حضرت علي (عليه السلام) بود، روزگاري بس دراز نيز محل اقامه ي جمعه و جماعت آخرين سفير الهي خواهد بود.

5. اميرمؤ منان (عليه السلام) در يك خطبه ي طولاني، ويژگيهاي مسجد كوفه مي فرمايد:

اي اهل كوفه، خداوند به شما نعمت هايي عطا فرموده كه به هيچ كس عطا نكرده است. از برتري محل برگزاري نماز شما اين است كه اينجا خانه ي آدم، خانه ي نوح، خانه ي ادريس، عبادتگاه حضرت ابراهيم خليل و

عبادتگاه برادرم حضرت خضر (عليه السلام) بود و امروزه محل عبادت و مناجات من است.»

سپس در ادامه فرمود:

وَلَيأتِين عَلَيهِ زَمانٌ يكوُنُ مُصَلَّي المَهدَي (عليه السلام) مِن وُلدي و مُصَلّي كُلٍّ مؤ مِنٍ. و لا يبقي عَلي الاَرضِ مُؤ مِنٌ اِلاّ كانَ بهِ، او حَنَّ قَلبُهُ اِلَيه؛ [1].

براي مسجد كوفه زماني فرا مي رسد كه محل برگزاري نماز حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) از تبار من و محل عبادت هر مؤ من مي شود. هيچ مؤ مني در روي زمين نمي ماند، جز اين كه به اين مسجد بيايد، يا قلبش براي اين مسجد پربزند.

6. اميرمؤ منان (عليه السلام) گشت و گزاري در سرزمين فعلي نجف كردند، از توسعه ي روز افزون كوفه صحبت كردند و فرمودند: در سرزمين حيره [2] مسجدي با پانصد در ساخته مي شود كه نماينده ي حضرت قائم (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در آن نماز مي گذارد، زيرا مسجد كوفه براي آنها گنجايش نخواهد داشت. و در آن دوازده امام عادل، امامت مي كند. راوي پرسيد: آيا مسجد كوفه گنجايش آن همه جمعيت را خواهد داشت؟ فرمود: تُبني لَهُ اَربَعُ مَساجِدَ، مَسجِدُ الكوُفَه اَصغَرُها و هذا و مَسجِدان في طَرَفي الكُوفَه مِن هذَا الجانَبَ. [3].

براي آن حضرت چهار مسجد ساخته مي شود كه مسجد كوفه كوچك ترين آنها خواهد بود، و اين مسجد (مسجد حيره با پانصد در) و دو مسجد در دو طرف كوفه، از اين سمت. (با دست مبارك اشاره فرمودند به سوي بصره و نجف).

7. امام صادق (عليه السلام) در اين رابطه مي فرمايد:

اذا قامَ قائَمُ آلِ مُحمّدٍ (عليه السلام) بَني في ظَهرِ الكُوفَه مَسجِداً لَهُ اَلفُ بابٍ، و اتّصَلَت بُيوتُ اَهلِ الكوُفَه بِنَهري كربَلا؛

[4].

هنگامي كه قائم آل محمد (عليه السلام) قيام كند، در پشت كوفه مسجدي تأسيس مي كند كه هزار در دارد، و خانه هاي كوفه به دو رود كربلا متصل مي شود.

پاورقي

[1] من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 150؛ امالي شيخ صدوق، ص 189؛ روضه الواعظين، ج 2، ص 337؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 257.

[2] شهري بود در سرزمين فعلي نجف، به فاصله ي سه ميل از كوفه (معجم البلدان، ج 2، ص 328).

[3] تهذيب الاحكام، ج 3، ص 254؛ تاريخ الكوفه، ص 99.

[4] ارشاد شيخ مفيد. ج 2، ص 380؛ غيبت شيخ طوسي، ص 468؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 515؛ كشف الغمه، ج 2. ص 464؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 253، بحار الانوار، ج 52، ص 330؛ اعلام الوري، ج 2، ص 287؛ الخرائج و الجرائح، ج 3، ص 1176.

توسعه مسجد اعظم كوفه

توسعه مسجد اعظم كوفه نخستين بنيانگذار مسجد كوفه حضرت آدم (عليه السلام) مي باشد و در گذشته خيلي وسيع تر از ساختمان فعلي آن بوده است.

8. اميرمؤ منان (عليه السلام) در مقابل درب مسجد مي ايستاد، تيري در چلّه ي كمان نهاده، پرتاب مي كرد، تير در ميان خرما فروش ها مي افتاد، مي فرمود: تا آنجا جزو مسجد بوده است و مي فرمود:

قَد نَقَصَ مِن اساسِ المِسجِدِ مِثلُ ما نَقَصَ في تَربيعهِ؛ [1].

از اساس مسجد به مقداري كم از مربّع شدن آن كاسته، كم شده است. [2].

9. حذيفه بن يمان گويد: به مقدار دوازده هزار ذراع از مساحت آن كم شده است. [3].

10. مفضل گويد: در محضر امام صادق (عليه السلام) بودم، هنگامي كه در آخر بازار سرّاج ها، به طاق زياتين رسيديم، از اسب پياده

شد و به من فرمود:

انِزِل، فَاِن هذا الموَضِعَ كانَ مَسجَدَ الكوُفَه الَاول الذي خَطّهُ آدَمُ (عليه السلام) و اَناَ اكرَهُ اَن اَدخُلَهُ راكِباً. [4].

پياده شو، زيرا اينجا جزو نخستين مسجد كوفه است كه حضرت آدم (عليه السلام) آن را طرح ريزي كرده بود، من دوست ندارم كه سواره وارد شوم. پرسيدم: چه كسي آن را تغيير داد؟ فرمود: نخستين دگرگوني آن در هنگامه ي طوفان رخ داد، سپس كسان كسري، [5] بعداً نعمان [6] و بعدها زياد (ابن ابيه) آن را تغيير دادند.

11. سابق بربري گويد: ديدم كه اميرمؤ منان (عليه السلام) مسجد كوفه را وجب به وجب تا طاق زيات ها بنياد نهاد. [7] و اين دقيقا منطبق مي شود با آخر بازار سراج ها كه در حديث پيشين از امام صادق (عليه السلام) نقل كرديم.

12. امام صادق (عليه السلام) فرمود:

اِن القائِمَ (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) اِذا اقامَ رَد البَيتَ الحَرامَ الي اساسَه، وَ رَد مسجدَ رسُولِ اللهَ (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) الي اساسِهِ، و رَد مسجِدَ الكوُفَه الي اساسهِ. [8].

13. امام باقر (عليه السلام) در فرازي از يك حديث طولاني مي فرمايد:

اذا قامَ القائِمُ (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) دَخَلَ الكوُفَه و امَرَ بهدَم المَساجِدِ الاَربَعَه حَتّي يبلُغَ اَساسَها؛ [9].

هنگامي كه قائم (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) قيام كند، وارد كوفه مي شود و فرمان مي دهد كه چهار مسجد را ويران كنند تا به پايه هاي نخسين برگردد.

14. اميرمؤ منان (عليه السلام) در مسجد كوفه خطاب به مسجد كوفه فرمود: واي بر كسي كه تو را ويران كند، واي بر كسي كه مقدمات ويراني تو را فراهم سازد، واي بر كسي كه تو را با آجر بسازد و قبله ي

حضرت نوح را تغيير دهد. و در پايان فرمود:

طوُبي لِمَن شَهِدَ هِدمَكَ مَعَ قائِمِ اَهلِ بَيتي، اُولئكَ خَيارُ الاُمه مَعَ اَبرارِ العَتره. [10].

خوشا به حال كسي كه ويران كردن تو را در حضور قائم اهل بيت من درك كند. آنان برگزيدگان امت در محضر نيكان عترت هستند. در اين حديث شريف، از دگرگون شدن قبله ي حضرت نوح (عليه السلام) گفت و گو شده است، در اين رابطه علامه مجلسي (طاب ثراه) تحقيق بسيار ارزشمندي دارند، علاقه مندان به دائره المعارف بزرگ بحار مراجعه فرمايند. [11].

15. اميرمؤ منان (عليه السلام) در حديث ديگري در اين رابطه مي فرمايد:

اما اِن قائمَنا اِذا قامَ كسَرَهُ و سَوّي قِبلَتَهُ؛ [12].

چون قائم ما (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) قيام كند، مسجد كوفه را در هم مي كوبد و قبله ي آن را صلاح مي فرمايد.

پاورقي

[1] كافي، ج 3، ص 492؛ بحار الانوار، ج 100، ص 398.

[2] منظور اين است كه مسجد كوفه به صورت مربع بوده، به قدري از آن كم شده كه اكنون به صورت مستطيل در آمده است.

[3] المزارالكبير، ص 129؛ بحار الانوار، ج 100، ص 396.

[4] كافي، ج 8، ص 234؛ تهذيب الاحكام، ج 3، ص 255؛ الفقيه، ج 1، ص 148؛ تفسير عياشي. ج 2، ص 144؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 255؛ مستدرك وسائل، ج 3، ص 400؛ بحار الانوار، ج 11، ص 331؛ ج 100، ص 386؛ تفسير برهان، ج 5، ص 130.

[5] كسري به سلاطين ايران گفته مي شد.

[6] منظور از نعمان، «نعمان بن منذر» است. (مرآه العقول، ج 26، ص 296).

[7] بحار الانوار، ج 34، ص 352.

[8] تهذيب الاحكام، ج 5، ص 452.

[9] غيبت شيخ طوسي، ص 475؛ منتخب الانوار المضيئه، ص 194؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 517؛ بحار الانوار، ج 52، ص 333؛ ج 83، ص 353؛ ج 104، ص 332.

[10] غيبت شيخ طوسي، ص 473، اثبات الهداه، ج 3 ص 516؛ بحار الانوار، ج 52، ص 332.

[11] بحار الانوار، ج 100، ص 431 - 434.

[12] غيبت نعماني، ص 318؛ بحار الانوار، ج 52، ص 364؛ ج 92، ص 59.

كلاس هاي قرآن در مسجد كوفه

كلاس هاي قرآن در مسجد كوفه در احاديث فراواني از تأسيس پايگاه هاي آموزش قرآن در مسجد كوفه بحث شده كه به چند نمونه از آنها اشاره مي شود:

16. امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:

كيفَ اَنتُم لَو ضَرَبَ اَصحابُ القائِمِ (عليه السلام) الفَساطيطَ في مَسجِدِ كوُفانَ، ثُم يخرَجُ اِلَيهِمُ المِثالُ المُستَأنَفُ، اَمرٌ جَديدٌ عَلَي العرَبِ شَديدٌ. [1].

چگونه خواهيد بود، هنگامي كه اصحاب قائم (عليه السلام) در مسجد كوفه خيمه زده، (قرآن را) به شيوه ي جديد عرضه مي دارند، شيوه اي تازه كه (آموزش و يا پذيرش آن) بر عرب دشوار است. منظور از شيوه ي جديد آموزش قرآن به ترتيب نزول آيات است، چنان كه در احاديث ديگر به آن اشاره شده:

17. اميرمؤ منان (عليه السلام) در اين رابطه مي فرمايد:

كَاَنّي اَنظُرُ اِلي شيعَتنا بمسجِدِ الكُوفَه، قَد ضَرَبُوا الفَساطيطَ يعَلّموُنَ النّاسَ القُرانَ كَما اُنزِلَ. [2].

گويي شيعيان خود را مي بينيم كه در مسجد كوفه خيمه زده، به مردم قرآن را آن گونه كه نازل شده آموزش مي دهند.

18. و در حديث ديگري در همين رابطه فرمود:

كَاَنّي بِالعَجَمِ فَساطيطُهُم في مَسجدِ الكُوفَه يعَلّمُونَ النّاسَ القُرآنَ كَما اُنزِلَ. [3].

گويي

ايرانيان را با چشم خود مي بينم كه در مسجد كوفه خيمه زده قرآن را آن گونه كه نازل شده، به مردمان آموزش مي دهند.

پاورقي

[1] غيبت نعماني، ص 319؛ بحار الانوار، ج 52، ص 365.

[2] غيبت نعماني، ص 318، بحار الانوار، ج 52. ص 364.

[3] همان.

از نشانه هاي ظهور در مسجد كوفه

از نشانه هاي ظهور در مسجد كوفه در منابع فراواني فرو ريختن ديوار مسجد اعظم كوفه را در شمار نشانه هاي ظهور آخرين امام نور بر شمرده اند، [1] كه در برخي از احاديث به صورت شفاف بيان شده است:

19. امام صادق (عليه السلام) در اين رابطه مي فرمايد:

اذا هَدَمَ حائِطُ مَسجِدِ الكُوفَه مِماّ يلي دارَ عَبدِ اللّهَ بنِ مَسعُودٍ، فَعِندَ ذلِكَ زَوالُ مُلكِ القَومِ و عندَ زَوالِهِ خُرُوجُ القائِمِ (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف). [2].

هنگامي كه ديوار مسجد كوفه از سمت خانه ي عبدالله بن مسعود فرو بريزد، سيطره ي قوم از بين مي رود و هنگامه ي ظهور قائم (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) فرا مي رسد.

علامه ي مجلسي از صاحب «العدد القويه» نقل كرده كه ديوار مسجد كوفه فرو ريخت و اين نشانه به وقوع پيوست [3] ، صاحب تاريخ كوفه نيز مي گويد: قسمتي از ديوار مسجد كوفه از سمت خانه ي مختار فرو ريخت و يوسف بن عمر آن را ساخت. [4]. يكي ديگر از نشانه هاي ظهور كشتار دسته جمعي در نزد مسجد كوفه است:

20. امام صادق (عليه السلام) در اين رابطه مي فرمايد:

اِن لِوُلدِ فُلانٍ عِندَ مَسجِدِ كُم - يعني مسجد الكوفه - لَوَقعَه في يومٍ عَرُبَه، يقتَلُ فيها اربَعَه آلافٍ مِن بابِ الفيلِ الي اصحابِ الصّابُونِ فاياكم و هذا الطريق فاجتنبوه؛ [5].

براي فرزندان فلان،

در روز جمعه اي در نزد مسجد شما (مسجد كوفه) حادثه اي هست كه در آن، ميان باب فيل تا اصحاب صابون، چهار هزار نفر كشته مي شود، از اين مسير به شدت دوري بجوييد.

پاورقي

[1] روضه الواعظين، ج 1، ص 262؛ كشف الغّم، ج 2، ص 475، بحار الانوار، ج 52، ص 220.

[2] ا رشاد شيخ مفيد، ج 2، ص 375؛ كشف الغّمه، ج 2، ص 460؛ الخرائج و الجرائح، ج 3، ص 1163؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 249؛ عقد الدّرر، ص 51، البرهان - متقي هندي - ص 115.

نيز رك. غيبت نعماني، ص 277، غيبت شيخ طوسي، ص 446؛ بشاره الاسلام، ص 116، اثبات الهداه، ج 3، ص 728؛ بحارالانوار. ج 52، ص 210.

[3] العدد القويه، ص 77، بحار الانوار، ج 52، ص 275.

[4] تاريخ الكوفه، ص 178.

[5] ارشاد شيخ مفيد، ج 2، ص 377، كشف الغمه، ج 2، ص 461، الصراط المستقيم، ج 2، ص 250.

مسجد كوفه در عصر رجعت

مسجد كوفه در عصر رجعت در احاديث فراواني از رجعت پيشوايان و فرمانروايي آنان بعد از حكومت جهاني حضرت بقيه الله (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) گفت و گو شده كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

21. امام صادق (عليه السلام) در يك حديث طولاني از رجعت اميرمؤ منان (عليه السلام) و فرمان روايي آن حضرت به تفصيل سخن گفته، در پايان مي فرمايد:

و عِندَ ذلِكَ تَظهَرُ الجَنتانِ المُدهامتانِ عِندَ مَسجِدِ الكوُفَه وَ ما حَولَهُ بَما شاءَ اللّهُ؛ [1].

در آن زمان آن دو باغستان سبز و خرم در نزد مسجد كوفه و در پيرامون آن - آن گونه كه خداوند بخواهد - پديدار

مي گردد.

22. امام صادق (عليه السلام) در فراز ديگري از حديث ياد شده از نابودي شيطان و يارانش به دست اميرمؤ منان (عليه السلام) در واپسين رجعت آن حضرت سخن گفته است. [2].

23. در حديث ديگري امام صادق (عليه السلام) از كشته شدن ابليس توسط حضرت بقيه اللّه (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در مسجد كوفه سخن گفته و مي فرمايد:

اِن اللّهَ انظَرَهُ الي يوم يبعَثُ فيهِ قائِمُنا، فَاِذا بَعَثَ اللّهُ قائِمَنا كانَ في مَسجِدِ الكوُفَه وَ جاءَ اِبليسُ حَتي يجثُّوَ بَينَ يدَيهِ عَلي رُ كبَتَيهِ، فَيقُلُ: يا وَيلَهُ مِن هذَا اليوم. فَيأخُذُ بِنَا صَيتِه فَيضرِبُ عُنُقَهُ. فَذلِكَ اليومُ هُو الوَقتُ المَعلوم؛ [3].

خداوند او را تا روز خروج قائم ما (عليه السلام) مهلت داده است. هنگامي كه قائم ما را خداوند ظاهر مي كند، در مسجد كوفه خواهد بود، پس ابليس به حضورش مي آيد و در مقابل اش زانو مي زند و مي گويد: اي واي بر او از چنين روزي. پس او را با دست قدرت مي گيرد و گردنش را مي زند. آن روز همان وقت معلوم است.

پاورقي

[1] بحار الانوار، ج 53، ص 43؛ تفسير البرهان، ج 5، ص 485.

[2] الايقاظ من الهجعه، ص 333؛ بحار الانوار، ج 53، ص 42؛ مختصر بصائر الدّرجات، ص 27.

[3] تفسير عياشي، ج 2، ص 429؛ دلائل الامامه، ص 453؛ حليه الابرار، ج 2، ص 681؛ تاءويل الايات الظاهره، ج 2، ص 509؛ تفسير البرهان، ج 5، ص 486؛ بحار الانوار، ج 52، ص 376؛ ج 63، ص 254.

سيماي مسجد كوفه در آيينه آيات و روايات

سيماي مسجد كوفه در آيينه آيات و روايات آيات فراواني از قرآن كريم به مسجد كوفه مربوط مي شود كه به شماري

از آنها اشاره مي شود:

الف. (وَ اصنَعِ الفُلكِ بِاَعينِنا وَ وَحينا) [1]. خداوند به حضرت نوح (عليه السلام) وحي فرمود: كشتي را به ياري ما (در حضور ما) و به فرمان ما بساز.

24. امام صادق (عليه السلام) فرمود: حضرت نوح (عليه السلام) نجار بود او نخستين كسي است كه كشتي ساخت، او نهصد و پنجاه سال قوم خود را ارشاد و هدايت كرد، آنها همه اش او را مسخره كردند، پس از خدا خواست كه احدي از آنها را روي زمين باقي نگذارد. خدا به او وحي كرد كه كشتي را بسازد.

فَعَمِلَ نُوحٌ سَفينتهُ في مسجِد الكُوفه بِيدِهِ، فَاتي بِالخَشَبِ مِن بُعدٍ حَتّي فَرَغَ مِنها. [2].

حضرت نوح كشتي را با دست خود در مسجد كوفه ساخت و تخته ها را از راه هاي دور آورد تا كار ساختن كشتي به اتمام رسيد. ب. (حَتّي اِذا جاءَ اَمرُنا وَ فارَ التّنّوُرُ): [3]. تا هنگامي كه فرمان ما فرا رسيد و از تنور آب جوشيد.

25. اميرمؤ منان (عليه السلام) در ضمن شمارش ويژگي هاي مسجد كوفه فرمود:

فيهِ نَجَرَ نوُحٌ سَفينَنَه، و فيهِ فارَ التّنّورُ، و بهِ كانَ بَيتُ نوُحٍ و مَسجِدُهُ، وَ في زاويتهِ اليمني فارَ التّنّوُرُ. [4].

حضرت نوح كشتي اش را در آن جا ساخت، از تنور نيز همان جا آب جوشيد. خانه ي نوح و محل عبادت او نيز آن جا بود. در زاويه ي راست آن آب از تنور جوشيد.

26. امام باقر (عليه السلام) نيز در اين رابطه فرمود:

مسجدُ كوُفانَ فيهِ فارَ التّنّورُ، نُجِرَتِ السفينه، و هُوَ سُره بابِلَ وَ مَجمَعُ الاَنبياءِ. [5].

در مسجد كوفه از تنور آب جوشيد كشتي آن جا ساخته شد،

آنجا ناف بابل و محل اجتماع پيامبران است. [6].

27. امام باقر (عليه السلام) در حديث ديگر با تفصيل بيشتري فرمود:

مَسجِدُ كوُفانَ رَوضَه مِن رياضِ الجَنّه، صلّي فيهِ الفُ نَبي وَ سَبعوُنَ نَبياً، وَ مَيمَنَتُهُ رَحمَه و مَيسرِتُهُ مَكرٌ، فيهِ عَصا موسُي و شَجَره يقطينَ و خاتَمُ سُليمانَ، و مِنهُ فارَ التّنّوُرُ و نَجَرتِ السفينَه و هِي صُره [7] بابِلَ و مَجمَعُ الانبَياءِ. [8].

مسجد كوفه باغي از باغهاي بهشت است، هزار و هفتاد پيامبر در آن نماز گزارده، سمت راست آن رحمت و سمت چپ آن نيرنگ [9] مي باشد. عصاي حضرت موسي، درخت كدوي (حضرت يونس) و انگشتري حضرت سليمان در آن است. تنور از آن جا جوشيد، كشتي در آن جا ساخته شد. آن جا قلّه ي شرف بابل و خيمه ي اجتماع پيامبران است.

28. بر اساس روايات اين تنور همان تنور حضرت آدم (عليه السلام) بود كه بعدها به حضرت نوح (عليه السلام) منتقل شد و محل فعلي آن در سمت راست كسي است كه از باب كنده وارد مسجد مي شود. [10].

ج. (و قيلَ يا ارضُ ابلَعي ماءَكِ): [11]. سر انجام گفته شد: اي زمين آب خود را فرو بر.

29. امام صادق (عليه السلام) در تفسير اين آيه ي شريفه فرمود: هنگامي كه كشتي نوح به وسط مسجد كوفه رسيد خدا به زمين فرمان داد كه آب خودش را فرو ببرد.

فَبَلَعَت ماَها مِن مَسجِدِ الكُوفَه، كَما بَدَءَ الماءُ مِنهُ. [12].

پس زمين آب خودش را از مسجد كوفه فرو برد، چنان كه در آغاز نيز از همان جا شروع شده بود. د. (و جَعَلنَا ابنَ مَريمَ و اُمهُ آيه و آوَيناهُما

اِلي رَبوَه ذاتِ قرارٍ و مَعينٍ): [13]. ما عيسي بن مريم و مادرش را آيت و نشانه اي قرار داديم و آنها را در سرزمين مرتفعي كه داراي امنيت و آب جاري بود، جاي داديم..

30. اميرمؤ منان (عليه السلام) در تفسير اين آيه ي شريفه فرمودند:

الرّبوه: الكوفَه، و القرارُ: المسَجِدُ، و المعَينُ: الفُراتُ. [14].

منظور از «رَبوه» (مكان مرتفع) كوفه، مقصود از «القَرارُ» (محل امن و آسايش) «مسجد كوفه»، و هدف از «معين» (آب روان و خوش گوار) همان «فرات» مي باشد.

پاورقي

[1] سوره هود (11) آيه 37.

[2] كافي. ج 8، ص 234؛ تفسير عياشي، ج 2، ص 306؛ تفسير برهان، ج 5، ص 130، تفسير كنز الدّقايق، ج 6، ص 157.

[3] سوره هود (11) آيه 40.

[4] تفسير عياشي، ج 2، ص 308.

[5] تفسير عياشي، ج 2، ص 308؛ بحار الانوار، ج 100، ص 378؛ مجمع البيان، ج 5، ص 247.

[6] علامه مجلسي فرموده: منظور «محل اجتماع پيامبران» محل اجتماع پيامبران به هنگام رجعت در هنگامه ي ظهور امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) مي باشد. (مرآه العقول، ج 15، ص 490).

[7] در حديث پيشين سرّه با سين به معناي ناف و در اين حديث صُرّه با صاد به معناي كيسه، مكان شريف و مرتفع مي باشد. اگر به معناي كيسه باشد به اين مناسبت است كه اشياي قيمتي را در كيسه قرر مي دهند (مرآه العقول، ج 10، ص 490).

[8] كافي، ج 3. ص 493، تهذيب الاحكام، ج 3، ص 252، المزار الكبير، ص 125، وسائل الشيعه، ج 5، ص 251؛ بحار الانوار، ج 11، ص 58؛ ج 100 ص 387؛ مستدركات وسائل،

ج 3، ص 402.

[9] ابن ابي الحديد مي گويد: تعبير نيرنگ اشاره به شهادت خويش در اين مسجد مي باشد. (شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 133).

[10] مرآه العقول، ج 26، ص 298.

[11] سوره هود (11) آيه 44.

[12] تهذيب الاحكام، ج 6، ص 23؛ كامل الزيارات، ص 38؛ تفسير برهان ج 5، ص 134؛ تفسير صافي، ج 2، ص 449؛ تفسير كنزالدقايق، ج 6، ص 174؛ بحار الانوار، ج 11، ص 268؛ ج 82، ص 66؛ ج 100، ص 258.

[13] سوره مؤ منون (23) آيه 50.

[14] تفسير عياشي، ج 3، ص 134؛ معاني الاخبار، ص 373؛ مجمع البيان، ج 7، ص 172؛ تفسير البرهان، ج 7، ص 24؛ تفسير صافي، ج 3، ص 401؛ تفسير كنز الدقايق، ج 9، ص 191؛ بحار الانوار ج 14، ص 239؛ ج 60، ص 202.

مسجد كوفه از منظر پيشوايان

مسجد كوفه از منظر پيشوايان در مورد ويژگي هاي مسجد كوفه از ديدگاه آيات قرآن به همين مقدار بسنده كرده، فضايل برجسته ي آن را از منظر احاديث وارده از پيشوايان معصوم به صورت فشرده در اين جا مي آوريم و ياد آور مي شويم كه نقل همه ي احاديث وارده در اين صفحات نمي گنجد.

31. پيشواي پروا پيشگان، اميرمؤ منان (عليه السلام) مي فرمايد:

اربعَه مِن قُصُور الجنّه في الدُّنيا: المسجِدُ الحرامُ و مسجدُ الرّسوُلِ و مسجدُ بيتِ المقدِسِ و مسجِدُ الكوفَه. [1].

چهار قصر از قصرهاي بهشتي در دنياست: 1) مسجد الحرام، 2) مسجد النّبي، 3) مسجد اقصي، 4) مسجد كوفه.

32. در حديث ديگري به هنگام شمارش قصرهاي چهارگانه فرمود:

و مسجِدُ الكُوفَه و هُوَ قُبه الاِسلامِ. [2].

و مسجد كوفه كه آن «قبه

الاسلام» است. تعبير «قبه الاسلام» را رسول اكرم (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) در مورد حرم مطهر سالار شهيدان، [3] و جناب سلمان در مورد كوفه [4] به كار برده بودند.

33. امام صادق (عليه السلام) فرمود: مسافر در چهار جا مي تواند نمازش را كامل بخواند

1) مسجد الحرام، 2) مسجد النبي، 3) مسجد كوفه، 4) حرم امام حسين (صلوات الله عليه). [5].

34. امام صادق (عليه السلام) فرمود: اعتكاف روا نيست به جز در مسجدي كه امام عادل در آن جا نماز جماعت اقامه كرده باشد. در مسجد كوفه، در مسجد بصره، در مسجد النبي و مسجد الحرام اعتكاف مانع ندارد. [6].

35. اميرمؤ منان (عليه السلام) فرمود:

لا تُشدُّ الرّحالُ الّا الي ثلاثَه مَساجِدَ:

المَسجدُ الحرامُ، و مسجِدُ رسوُلِ اللهِ (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) و مسجدُ الكوفَه. [7].

بار و بنه ي سفر بسته نمي شود، جز به سه مسجد: 1) مسجد الحرام، 2) مسجد النبي، 3) مسجد كوفه.

36. فخر الساجدين، زين العابدين، امام سجاد (عليه السلام) از مدينه منوره، صرفا به قصد نماز گزاردن در مسجد كوفه آمد، چهار ركعت نماز گزارد، آنگاه بر مركب خود سوار شده، راهي مدينه گرديد. [8].

37. امام باقر (عليه السلام) فرمود:

لو يعلَمُ النّاسُ ما في مسجِدِ الكُوفَه، لا عَدّوُا لهُ الزّادَ و الرواحِلَ من مَكانٍ بَعيدٍ. [9].

اگر مردم فضائل مسجد كوفه را مي دانستند از راه هاي دور زاد و راحله فراهم كرده به سوي آن مي شتافتند.

38. اميرمؤ منان (عليه السلام) در اين رابطه فرمود:

و ان مسجِدكُم هذا لَأحَدُ المَساجِدِ الَاربَعَه الّتي اختارِها اللّهُ لاَهِلها. [10].

اين مسجد شما (مسجد كوفه) يكي از چهار مسجدي است كه خداوند آنها را براي اهلشان برگزيده است. و

در آخرين فراز از همين حديث فرمود: آن را هرگز فرو نگذاريد، با نماز گزاران در آن به خداوند تقرب بجوييد، براي بر آورده شدن نيازهاي خود به آنجا روي بياوريد. اگر مردمان مي دانستند كه چه بركتي در آن هست از همه ي اقطار زمين به سوي آن مي شتافتند، اگر چه با سينه خيز رفتن بر روي برف ها باشد. [11].

39. يكي از اصحاب به محضر اميرمؤ منان (عليه السلام) آمده عرضه داشت: من زاد و توشه برگرفتم، مركبي تهيه كردم، كارهايم را رديف نمودم، عازم بيت المقدس هستم. اميرمؤ منان فرمود: توشه ات را برگير، مركبت را بفروش، از اين مسجد هرگز جدا مشو، كه اين مسجد يكي از چهار مساجد برگزيده است.

و در فرازي از آن حديث فرمود:

و يحشَرُ مِنهُ يومَ القِيامَه سَبعوُنَ الفاً لا عَلَيهِم حِسابٌ و لا عَذابٌ. [12].

در روز رستاخيز هفتاد هزار نفر از اين مسجد بر انگيخته مي شوند كه بر آنها حساب و و عقابي نيست.

40. اميرمؤ منان (عليه السلام) در فراز ديگري از اين حديث مي فرمايد:

و فيهِ ثَلاثُ اَعينٍ يزهَرنَ... عَينٌ مِن لَبَنٍ، و عَينٌ مِن دُهنٍ، و عَينٌ مِن ماءٍ. [13].

در مسجد كوفه سه چشمه برق مي زند... چشمه اي از شير، چشمه اي از روغن، و چشمه اي از آب. علامه ي مجلسي در توضيح اين حديث مي فرمايد: اين چشمه ها از ديده ما پنهان است تا در زمان حضرت قائم (عليه السلام) پديدار شوند. [14]. آن گاه اميرمؤ منان (عليه السلام) دست بر سينه نهاده فرمود:

ما دَعا فيهِ مَكروُب بِمسألَه في حاجتَه مِنَ الحَوائِجِ الّا اَجابَهُ اللهُ و فَرجَ عَنهُ كُربَتَهُ. [15].

هيچ غم زده اي در اين مسجد حاجتي از

حوائج خود را از خدا مسألت نمي كند، جز اين كه خداوند او را حاجت روا مي كند و اندوهش را مي زدايد.

41. امام صادق (عليه السلام) در اين رابطه فرمود: هر كس حاجتي دارد آهنگ مسجد كوفه كند، وضوي پاكيزه سازد، دو ركعت نماز، در هر ركعت سوره هاي: حمد، فلق، ناس، توحيد، حجر، نصر، اعلي و قدر بخواند، تا از نماز فارغ شود، حاجتش به ياري پروردگار بر آورده شود. [16].

42. امام صادق (عليه السلام) در فرازي از حديثي فرمود:

نِعمَ المسجِدُ الكوُفَه، صَلّي فيهِ اَلفُ نَبِي و اَلفُ وَصِي. [17].

مسجد كوفه چه مسجد زيبايي است هزار پيامبر و هزار وصي پيامبر در آن نماز گزارده اند.

43. امام صادق (عليه السلام) فرمود: در شب معراج جبرئيل به پيامبر اكرم (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) عرض كرد: اين جا نماز گاه پدرت آدم و عبادتگاه پيامبران است، در اينجا فرود آي و نماز بگذار. پس آن حضرت فرود آمد و نماز گذارد، آن گاه به سوي آسمان معراج نمود. [18].

44. امام صادق (عليه السلام) به صراحت فرمودند: مسجد كوفه از مسجد بيت المقدس (مسجد اقصي) برتر است. [19].

45. و در همين رابطه فرمود:

لو يعلَم النّاسُ مِن فضلِهِ ما اعلَمُ، لا زدَ حَملوُا عَلَيهِ. [20].

اگر مردم از فضيلت مسجد كوفه مي دانستند آن چه را كه من مي دانم در آن جا ازدحام مي كردند.

46. جبريل امين در شب معراج به رسول اكرم (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) عرضه داشت:مسجِدٌ مبارَكٌ كثيرُ الخير، عظيمُ البَرَكه، اختارَهُ اللّهُ لاَهِلِه و هُوَ يشفَعُ لَهُم يومَ القيامَه. [21].

مسجد مبارك، پر فضيلت و پر بركتي است خداوند آن را براي اهلش برگزيده است، اين

مسجد در روز قيامت براي آنها شفاعت مي كند.

47. رسول اكرم (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) در همين رابطه فرمود: مسجد كوفه در مورد هر كس كه در آن دو ركعت نماز بگذارد در روز قيامت شفاعت مي كند. [22].

48. امام صادق (عليه السلام) از هارون به خارجه پرسيد: با مسجد كوفه چقدر فاصله داري آيا به يك ميل (دو كيلومتر) مي رسد؟ گفت: نه. فرمود: آيا همه ي نمازهايت را در آن جا مي خواني؟ گفت: نه. فرمود: اگر من در آنجا حضور داشتم هيچ نمازي را در هيچ وعده اي جز در آنجا نمي خواندم. آنگاه در ضمن شمارش فضيلت هاي مسجد كوفه فرمود:

ما بَقي مَلَكٌ مُقربٌ و لا نَبي مُرسلٌ، و لا عَبدٌ صالِحٌ الاّ و قَد صَلّي فيهِ. [23].

هيچ فرشته ي مقرب هيچ پيامبر مرسل و هيچ بنده ي شايسته اي نيست جز اين كه در آن مسجد نماز گزارده است.

49. امام صادق (عليه السلام) در ضمن شمارش فضيلت هاي برجسته ي مسجد كوفه فرمود:

ان الصّلاه المكتوُبَه فيهِ لَتعَدِلُ اَلفَ صَلاه، و ان النّافِلَه فيه لَتعدلُ خَمسَ مِائه صلاه و ان الجلُوسَ فيهِ بغير تَلاوه و لاذكرٍ لَعِباده. [24].

نماز واجب در مسجد كوفه معادل يك هزار نماز مستحبي معادل 500 نماز مي باشد و نشستن در آنجا بدون ذكر و تلاوت قرآن پاداش عبادت دارد.

50. و در حديث ديگري فرمود:

صَلاه في مسجدِ الكوُفَه بالفِ صَلاه. [25].

يك نماز در مسجد كوفه معادل يك هزار نماز است.

51. اميرمؤ منان (عليه السلام) در همين رابطه فرمود:

الصلاه المَكتُوبَه فيهِ حَجه مَبروُرَه و النّافَله فيه عُمرَه مبروُره. [26].

نماز واجب در مسجد كوفه معادل يك حج مقبول و نماز مستحبي در

آن معادل يك عمره ي مقبوله است.

52. امام باقر (عليه السلام) نيز فرمود:

يا اَبا حَمزه، الفَريضَه فيها تَعدِلُ حَجه و النّافله تَعدِلُ عُمرَه. [27].

اي ابا حمزه، نماز واجب در آن معادل يك حج و نماز مستحبي معادل يك عمره مي باشد.

53. اميرمؤ منان (عليه السلام) در همين رابطه فرمود:

النّافله في هذا المسجدِ تَعدِلُ عُمره معَ النّبي (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) وَ الفَريضَه تَعدِلُ مَحَ النّبِي (صلي الله عليه وآله وسلّم) و قد صلّي فيه الفُ نبي و الفُ وصي. [28].

نماز مستحبي در اين مسجد معادل يك عمره در محضر پيامبر و نماز واجب در آن معادل يك حج در حضور پيامبر (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) مي باشد، يك هزار پيامبر يك هزار وصي پيامبر در آن نماز گزارده اند.

54. امام صادق (عليه السلام) فرمود:

الكُوفَه حَرَم اللهِ و حرَمُ رسوُلُِهِ و حِرِمُ اميرالمؤ مينَ عَلي (عليه السلام) ، الصّلاه في مسجِدِها بالفِ صلاه [29].

كوفه حرم خدا حرم پيامبر و حرم اميرمؤ منان (عليه السلام) است، نماز در مسجد آن معادل هزار نماز است.

55. و در حديث ديگري فرمود:

صَلاه في مسجِدِ الكوُفَه تَعدِلُ الفَ صلاه في غَيره من المساجِد. [30].

يك نماز در مسجد كوفه، معادل يك هزار نماز در ديگر مساجد است.

56. امام باقر (عليه السلام) از يك نفر از اهالي كوفه پرسيد: آيا تو همه ي نمازهايت را در مسجد كوفه مي خواني؟ گفت: نه. فرمود: تو شخص محرومي هستي، كه از چنين خيري در مانده اي. [31].

57. و به ابو عبيده توصيه فرمود: هرگز نماز در مسجد كوفه را فرو مگذار. [32].

58. امام رضا (عليه السلام) در اين رابطه فرمود:

الصّلاه في مَسجِدِ الكوُفَه فَرداً، افضَلُ من سَبعينَ صَلاه في غيرهِ

جَماعَه. [33].

نماز فرادي در مسجد كوفه، از 70 نمازي كه در ديگر مساجد با جماعت خوانده شود بهتر است.

پاورقي

[1] امالي شيخ طوسي. ج 1، ص 369؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 283؛ بحار الانوار، ج 99، ص 240.

[2] روضه الواعظين، ج 2، ص 409.

[3] كامل الزيارات. ص 269؛ بحار الانوار، ج 101، ص 109.

[4] رجال كشي، ص 20، بحار الانوار، ج 22، ص 386.

[5] كافي، ج 4، ص 586؛ الفقيه، ج 1، س 283؛ تهذيب، ج 5، ص 431؛ استبصار، ج 2، ص 335؛ كامل الزيارات، ص 249؛ مصباح المتهجد، ص 674؛ فقه الرضا، ص 161؛ وسائل الشيعه، ج 8، ص 528؛ مستدرك وسائل، ج 6،ص 545؛ بحار الانوار، ج 89، ص 77؛ ج 101، ص 83.

[6] كافي، ج 4، ص 176؛ تهذيب، ج 4، ص 290؛ استبصار، ج 2، ص 126؛ المقنع، ص 209؛ المقنعه، ص 363؛ فقه الرضا، ص 190؛ مصباح المتهجد، ص 635؛ المختلف، ص 251؛ اقبال الاعمال، ص 195؛ وسائل الشيعه، ج 10، ص 540؛ مستدرك وسائل، ج 7، ص 562؛ بحار، ج 96، ص 324؛ ج 97، ص 129؛ ج 98، ص 150.

[7] الفقيه، ج 1، ص 150؛ خصال، ج 1، ص 143؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 257.

[8] تهذيب الاحكام، ج 3، ص 254؛ كامل الزيارات، ص 27؛ مزار شيخ مفيد، ص 19؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 254؛ بحار الانوار، ج 46، ص 65؛ مستدركات وسائل، ج 3، ص 23.

[9] كامل الزيارات، ص 28؛ مزار شيخ مفيد، ص 20؛ المزار الكبير، ص 122؛ تهذيب الاحكام، ج 6، ص

32؛ وسائل، ج 5، ص 256؛ جامع الاخبار، ص 69؛ بحار الانوار، ج 83، ص 376.

[10] الفقيه، ج 1، ص 150؛ امالي شيخ صدوق، ص 189؛ روضه الواعظين، ج 2، ص 337؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 257.

[11] همان.

[12] الغارات، ج 2، ص 415.

[13] شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 133؛ الغارات، ج 2، ص 415؛ المزار الكبير، ص 127.

[14] مرآه العقول، ج 15، ص 487.

[15] كامل الزيارات، ص 33؛ بحار الانوار، ج 100، ص 404؛ كافي، ج 3، ص 492.

[16] امالي شيخ طوسي، ج 1، ص 416؛ وسائل الشيعه، ج 8، ص 134؛ بحار الانوار، ج 91، ص 346؛ ج 100، ص 392.

[17] كافي، ج 3، ص 492؛ جامع الاخبار، ص 70؛ ثواب الاعمال، ص 30؛ الفقيه، ج 1، ص 150؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 252؛ بحار الانوار، ج 83، ص 377.

[18] كافي، ج 8، ص 235؛ بحار الانوار، ج 100، ص 387.

[19] تفسير عياشي، ج 3، ص 35؛ بحار الانوار، ج 100. ص 405.

[20] المزار الكبير، ص 129؛ بحار الانوار، ج 100، ص 395.

[21] المزار الكبير، ص 126؛ مستدرك وسائل، ج 3، ص 403؛ بحار الانوار، ج 100، ص 394.

[22] مستدرك وسائل، ج 3، ص 404؛ المزار الكبير، ص 130؛ بحار الانوار، ج 100، ص 396.

[23] امالي شيخ طوسي، ج 2، ص 429؛ امالي شيخ صدوق، ص 315؛ الغارات، ج 2، ص 413؛ مستدرك وسائل، ج 3، ص 399.

[24] كافي، ج 3، ص 491؛ امالي طوسي، ج 2، ص 429؛ روضه الواعظين، ج 2، ص 410؛ الغارات، ج

2، ص 413؛ مزار شيخ مفيد، ص 21؛ المزار الكبير، ص 123؛ تهذيب، ج 3، ص 250؛ امالي صدوق، ص 315؛ المحاسن، ج 1، ص 128؛ جامع الخبار، ص 82؛ كامل الزيارات، ص 28؛ بحار الانوار، ج 100، ص 391.

[25] الفقيه، ج 1، ص 147؛ مزار شيخ مفيد، ص 22؛ ثواب الاعمال، ص 30؛ كامل الزيارات، ص 29؛ مصباح كفعمي، ص 13؛ بحار الانوار، ج 99، ص 242.

[26] تهذيب الاحكام، ج 3، ص 251؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 260.

[27] الفقيه، ج 1، ص 148؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 289.

[28] تهذيب الاحكام، ج 6، ص 32؛ مزار شيخ مفيد، ص 21؛ كامل الزيارات، ص 28؛ روضه الواعظين، ج 2، ص 410؛ جامع الا خبار،

ص 69؛ المزار الكبير، ص 122؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 257؛ مستدرك وسائل، ج 3، ص 406؛ بحار الانور، ج 83، ص 376.

[29] كامل الزيارات، ص 29.

[30] تهذيب الاحكام، ج 6، ص 33؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 258.

[31] كامل الزيارات، ص 30، وسائل الشيعه، ج 5، ص 259.

[32] كامل الزيارات، ص 28؛ بحار الانوار، ج 100، ص 400.

[33] تهذيب الاحكام، ج 1، ص 25؛ كامل الزيارات، ص 31؛ ثواب الاعمال، ص 30؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 239؛ بحار الانوار،

ج 83، ص 372.

نكاتي چند پيرامون مسجد كوفه

نكاتي چند پيرامون مسجد كوفه اگر بخواهيم همه ي احاديث وارده از پيشوايان معصوم را پيرامون مسجد اعظم كوفه در اين مقال بياوريم، مطلب به درازا مي كشد. از اين رهگذر به احاديث ياد شده بسنده مي كنيم و در بخش پاياني اين نوشتار به چند نكته

در رابطه با مسجد كوفه اشاره مي كنيم:

حجرالاسود بر ديوار مسجد اعظم كوفه

حجرالاسود بر ديوار مسجد اعظم كوفه

59. مولاي متقيان، اميرمؤ منان (عليه السلام) در فرازي از يك خطبه ي طولاني در مسجد اعظم كوفه مي فرمايد:

و لا تَذهَبُ الايامُ و الّليالي، حتي ينصَبَ الحَجَرُ الاَسوَدُ فيه. [1].

طولي نمي كشد كه حجر الاسود در اين مسجد نصب مي شود.

60. در احاديث ملاحم نيز آمده است:

تُغَيرُ الحَبَشه البيت فيكَسِرونهُ، وَ يؤُخَذُ الحجَرُ، فَينصَبُ في مسجدِ الكوُفَه. [2].

اهالي حبشه خانه ي خدا را دگرگون ساخته، در هم مي شكنند، حجر الاسود را مي گيرند و در مسجد كوفه آن را نصب مي كنند. اين حادثه در قرن چهارم هجري واقع شد، قرامطه كعبه را تخريب كردند، حجر الاسود را بردند و در مسجد كوفه نصب كردند. [3]. مشروح اين فاجعه را در كتاب «تاريخ وهابيان» مشروحاً آورده ايم.

پاورقي

[1] الفقيه، ج 1، ص 150؛ امالي شيخ صدوق، ص 189؛ روضه الواعظين، ج 2، ص 337؛ وسائل الشيعه، ج 5. ص 257.

[2] غيبت شيخ طوسي، ص 449؛ بحار الانوار، ج 52، ص 215.

[3] بحار الانوار، ج 50، ص 338.

تشريف فرمايي پيشوايان معصوم به مسجد كوفه

تشريف فرمايي پيشوايان معصوم به مسجد كوفه

61. بر اساس احاديث فراوان رسول اكرم (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) در شب معراج در مسجد كوفه فرود آمده و نماز گزارده است. [1].

62. امام سجاد (عليه السلام) صرفاً براي نماز گزاردن در مسجد كوفه رنج سفر برخود هموار نموده و از مدينه منوره به مسجد آمده است. [2].

63. امام كاظم (عليه السلام) احمد تبّان را از طريق اعجاز به مسجد كوفه آورده تا اعمال مسجد را در محضر آن حضرت انجام دهد. [3].

64. امام جواد (عليه السلام) علي بن خالد زيدي را با اعجاز امامت

به مسجد كوفه برده تا اعمال مسجد را در حضور آن سرور انجام داده است. [4].

پاورقي

[1] تاريخ وهابيان، نگارنده ي سطور، ص 20 - 28.

[2] تهذيب الاحكام، ج 3، ص 251؛ ج 6. ص 32؛ مزر شيخ مفيد، ص 21؛ روضه الواعظين، ج 2، ص 377؛ مصباح الزّائر، ص 99.

[3] وسائل الشيعه، ج 5، ص 254؛ كامل الزيارات، ص 27؛ مزار شيخ مفيد، ص 19.

[4] دلائل الامامه، ص 343.

معجزات شگفت اميرمؤمنان در مسجد كوفه

معجزات شگفت اميرمؤمنان در مسجد كوفه

65. معجزه ي باهره اي از رسول اكرم (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) «در مسجد كوفه» به وقوع پيوسته. [1].

66. معجزات شگفت فراواني از مولاي متقيان اميرمؤ منان (عليه السلام) در مسجد كوفه پديدار گشته، كه فقط به منابع آنها در پاورقي اشاره مي كنيم. [2].

67. داوري هاي شگفت اميرمؤ منان (عليه السلام) در مسجد كوفه بيش از شمار است؛ به برخي از منابع آنها در پاورقي اشاره مي كنيم. [3].

پاورقي

[1] اعلام الوري، ج 2، ص 96؛ روضه الواعظين، ج 1، ص 242؛ دلائل الامامه، ص 405؛ كشف الغمه، ج 2، ص 359؛ بحارالانوار، ج 25، ص 376.

[2] روضه الواعظين، ج 1، ص 123؛ كشف اليقين، ص 320؛ فضائل ابن شاذان، ص 121؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 200.

[3] الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 706؛ شواهد التنزيل، ج 1، ص 420؛ الصراط المستقيم، ج 1 ص 105 - 108؛ بحارالا نوار، ج 24، ج 41، 255، 260 و 290؛ ا لصّراط الاغاني، ج 7، ص 257؛ مستدرك وسائل، ج 3، ص 469.

محراب هاي مسجد كوفه

محراب هاي مسجد كوفه در سمت قبله ي كوفه، د و محراب به عنوان محراب اميرمؤ منان (عليه السلام) موجود است، علامه ي مجلسي محدث نوري نكات فراواني را براي تعيين محراب شهادت اميرمؤ منان (عليه السلام) نقل كرده اند و سرانجام به اين نتيجه رسيده اند كه احتمالا يكي از آنها محراب ضربت خوردن مولي و ديگري محراب عبادت آن حضرت باشد. [1] و لذا بهتر است از هر دو محراب تبّرك شود. محراب هاي موجود در صحن مسجد يادگار علامه سيد بحر العلوم است، كه آنها را به جاي استوانه هاي مسجد كه غالباً بر چيده شده بود، تأسيس

كرد. [2].

پاورقي

[1] دعائم الاسلام، ج 2، ص 404؛ الاختصاص، ص 302؛ تفسير عياشي، ج 2، ص 248؛مناقب ابن شهراشوب، ج 2، ص 359؛ مستدرك وسائل، ج 3، ص 469؛ تفسير فرات، ج 2، ص 229؛ الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 747.

[2] بحار الانوار، ج 100، ص 431؛ جنات ثمانيه، ص 338.

مقام هاي مسجد كوفه

مقام هاي مسجد كوفه در مسجد اعظم كوفه مقام جبرئيل، مقام نوح، مقام ابراهيم، مقام اميرالمؤ منين، مقام امام سجاد و مقام امام صادق (عليه السلام) هست، كه هر كدام نماز و دعاي مخصوص دارد. [1]. در منابع فراواني درمورد تعيين هر يك از مقام هاي ياد شده، دكّه القضا، بيت الطشت و ديگر اماكن متبركه ي مسجد كوفه بحث شده، علاقه مندان به منابع ياد شده در پاورقي مراجعه فرمايند. [2].

پاورقي

[1] تاريخ الكوفه، ص 54.

[2] المزار الكبير، ص 154 - 177؛ كافي، ج 3، ص 493؛ مزار شهيد، ص 249 - 264؛ مصباح الزائر، ص 74 - 99؛ بحارالا نوار، ج 100،

ص 385 - 426.

نكات پراكنده

نكات پراكنده

68. با اسناد گوناگون روايت شده كه هر شب شصت هزار فرشته بر مسجد كوفه فرود آمده، در نزد ستون هفتم نماز مي گزارند. ديگر تا روز رستاخيز به آنها نوبت نمي رسد كه بر گردند و در آن جا نماز بگذارند. [1]. ستون هفتم مقام اميرالمؤ منين (عليه السلام) است. [2].

69. ابوحمزه ي ثمالي گويد: اصبغ بن نباته دست مرا گرفت و ستون هفتم را به من نشان داد و گفت: اينجا مقام اميرالمؤ منين (عليه السلام) است. [3].

70. در شب معراج جبرئيل به پيامبر اكرم (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) عرضه داشت: اينجا مسجد كوفه است، من بيست بار ويراني و بيست بار آباداني آن را ديده ام كه ميان دو ويراني و دو آباداني پانصد سال فاصله بود. [4].

71. يكي از درهاي مسجد كوفه «باب السّده» نام داشت كه گذرگاه اميرمؤ منان (عليه السلام) بود. [5].

72. يكي ديگر از درهاي مسجد كوفه «باب الفيل» است كه در اصل «باب الثعبان» نام داشت

و آن معجره ي باهره ي اميرمؤ منان (عليه السلام) در آن جا رخ داد. [6] نظر به اين كه باب ثعبان ياد آور معجزه ي اميرمؤ منان (عليه السلام) بود، بني اميه نام آن را به باب الفيل تغيير دادند. [7].

73. اميرمؤ منان (عليه السلام) فرمود: به مسجد كوفه از در بزرگ (باب الفيل) وارد شويد كه آن باغي از باغ هاي بهشت است. [8].

74. سنگي در مسجد كوفه پديدار شد كه به قلم تكوين بر آن نام مقدس «محمّد» (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) نقش بسته بود. [9].

75. امام رضا (عليه السلام) فرمود: مسجد كوفه خانه ي حضرت نوح بود اگر كسي يك صدبار وارد شود، يك صد بار خداوند براي او آمرزش مي نويسد زيرا دعاي طلب آمرزش حضرت نوح در آنجاست. [10]. منظور از اين دعا دعاي «رَبّ اغفِرلي وَ لِوالِدَي و لِمَن دَخَلَ بَيتي مُؤ مِناً» مي باشد. [11].

پاورقي

[1] تهذيب، ج 3، ص 251؛ ج 6. ص 33؛ كافي، ج 3، ص 493؛ مزار شيخ مفيد، ص 23؛ جامع الاخبار، ص 82؛ المزار الكبير، ص 131؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 264؛ رجال نجاشي، ص 35؛ رجال كشي، ص 516، رجال علامه حلي، ص 39، بحار الانوار، ج 83، ص 377؛ مستدرك وسائل، ج 3، ص 409.

[2] كافي، ج 3، ص 493؛ بحار الانوار، ج 100، ص 401.

[3] تهذيب، ج 6، ص 33؛ بحار، ج 83، ص 377.

[4] كافي، ج 3، ص 493.

[5] من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 150.

[6] تاريخ الكوفه، ص 53.

[7] الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 189؛ الثّاقب في المناقب، ص 248؛ مدينه المعاجز، ج 1، ص 141.

[8] تاريخ الكوفه،

ص 54.

[9] مزار شهيد، ص 249.

[10] كمال الدين، ج 2، ص 408. بحارالا نوار، ج 51، ص 113.

[11] فرحه الغري، ص 104؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 382.

ره يافتگان

اشاره

در طول قرون و اعصار صدها نفر در مسجد اعظم كوفه توفيق تشرّف به پيشگاه مقدس حضرت بقيه الله (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) پيدا كرده اند به ده نمونه از اين سعادت مندان به طور فشرده اشاره مي كنيم، طالبان تفصيل بيشتر را به منابع ياد شده در پاورقي ارجاع مي دهيم. به اميد روزي كه خورشيد جهان افروز امامت، از افق غيبت طالع گشته، جهان آفرينش را با نور خود منّور ساخته، سعادت تشرف به پيشگاه آن قبله ي موعود و كعبه مقصود را به همه شيفتگان دلسوخته ارزاني بدارد.

ملا احمد مقدس اردبيلي

ملا احمد مقدس اردبيلي يكي از زيباترين تشرّفاتي كه در طول قرون و اعصار در مجسد اعظم كوفه رخ داده، تشرّف نادره ي دوران، محقّق بي نظير زمان، مولي احمد، معروف به: «مقدّس اردبيلي» (متوفّاي 993 ه-) مدفون در ايوان مقدس حرم مطهّر مولاي متقيان امير مؤ منان (عليه السّلام) مي باشد. داستان اين تشرّف با اسناد مختلف از سرآمدِ شاگردان محقق اردبيلي، سيد سند، حِبر معتمد «مير علاّم» روايت شده است. حجّت تاريخ علاّمه ي تهراني مي نويسند: به هنگام ارتحال مقدّس اردبيلي از او پرسيدند كه بعد از شما به چه كسي مراجعه كنيم؟ ايشان فرمود: «در احكام شرعي به مير علاّم و در مسائل عقيدتي به ميرفضل اللّه مراجعه نماييد.» [1]. و اينك داستان تشرّف مقدّس اردبيلي به نقل ميرعلاّم: علامه ي مجلسي از گروهي از اساتيد خود، از سيد فاضل «امير علاّم» شاگرد برجسته ي مقدس اردبيلي روايت مي كند كه گفت: شبي در صحن مقدس مولاي متقيان اميرمؤ منان (عليه السّلام) بودم، مقدار زيادي از شب گذشته بود، من در صحن مطهّر قدم مي زدم، ناگاه ديدم كه شخصي

به سوي حرم مطهر در حركت است، نزديك رفتم، ديدم استاد بزرگوارم عالم پرهيزكار، فاضل عالي مقدار، مولي احمد اردبيلي است.

من خود را مخفي كردم، تا استاد به درب حرم رسيد، درب حرم بسته بود، به مجّرد اين كه استاد به درب حرم رسيد، درب به رويش باز شد. او وارد حرم شد و من مي شنيدم كه با كسي در داخل حرم گفت و گو مي كند. پس از دقايقي از حرم بيرون آمد، درب حرم بسته شد، ايشان حركت كرد و من نيز به دنبال اش روان گشتم. مقدس اردبيلي از نجف اشرف خارج شد و راه مسجد كوفه را در پيش گرفت. من نيز چون شايد به دنبال اش در حركت بودم، به گونه اي كه متوجّه من نمي شد. تا داخل مسجد اعظم كوفه شد و در محرابي كه محلّ شهادت اميرمؤ منان (عليه السّلام) بود، قرار گرفت. مدّت طولاني در آن جا توقّف نمود، آنگاه از مسجد بيرون رفت و راه نجف را در پيش گرفت. تا نزديكي مسجد «حنّانه» [2] پشت سرش در حركت بودم، آن جا مرا سرفه اي در گرفت، كه نتوانستم خودداري كنم، پس به سوي من نگاهي كرد و در آن تاريك شب مرا شناخت و فرمود: «تو مير علاّم هستي؟». گفتم: آري. پرسيد: تو اين جا چه كار مي كني؟! گفتم: از لحظه اي كه شما قدم در صحن مطهر نهادي، تا الان پشت سرِ شما بودم، شما را قسم مي دهم به صاحب آن قبر مطهر علي (عليه السّلام) آنچه امشب براي تو پيش آمد، از آغاز تا فرجام برا ي من بازگوي. فرمود: مي گويم، به شرط اين كه

تا من زنده هستم به احدي بازگو نكني و من تعهد كردم، هنگامي كه از عهد و ميثاق من مطمئن شد فرمود: در مورد برخي از مسايل مي انديشيدم، برخي از آن ها بر من مشكل شد، به دلم گذشت كه به محضر مولاي متقيان (عليه السّلام) برسم و مشكل خود را از محضر آن حضرت بپرسم.

چون به درب حرم رسيدم، به طوري كه مشاهده كردي، درب حرم به رويم گشوده شد، وارد حرم شدم، از خداوند منّان مسألت نمودم كه اميرمؤ منان مشكل مرا بازگشايد. ناگهان صدايي از قبر مطهر به گوشم رسيد كه:

«اِئتِ مَسِجدَ الكُوفَه وَسَل عَنِ القائِمِ (عليه السّلام) فَاِنهُ امامُ زَمانِكَ»:

«به مسجد كوفه برو، و مسايل ات را از حضرت قائم (عليه السّلام) بپرس، كه امام زمان ات او مي باشد». پس به مسجد كوفه آدم و در محراب مسجد پرسشهاي خود را از آن حضرت پرسيدم و پاسخ هاي لازم را دريافت كردم، و اينك به منزل خود باز مي گردم. [3]. اين داستان را با اندك تغييري در تعبير، معاصر علامه ي مجلسي، محّدث والامقام، مرحوم سيد نعمه اللّه جزايري (متوفّاي 1112ه-.) توسّط استادش «سيدهاشم احسائي» [4] از استاد وي «مير علاّم» شاگرد برجسته ي مقدّس اردبيلي نقل كرده است. [5]. اين داستان در منابع فراواني به نقل از علامه ي مجلسي [6] و در منابع ديگر به نقل از مرحوم جزايري آمده است. [7]. در نسخه ي چاپي انوار نعمانّيه، براي «ميرعلاّم» نسخه بدلي به عنوان «مير فيض اللّه» آمده، از اين رهگذر در برخي منابع به جاي ميرعلاّم، ميرفيض اللّه [8] و در برخي به عنوان نسخه بدل [9] و در برخي ديگر «مير غلام» آمده

[10] ، ولي صحيح آن «ميرعلام» مي باشد. [11].

پاورقي

[1] سوره نوح (71) آيه 28، يعني: خدايا، مرا، پدر و مادرم را، هر كسي را كه با ايمان وارد خانه ي من شوند، ببخش و بيامرز.

[2] طبقات اعلام الشيعه، قرن دهم، ص 143؛ رياض العلماء، ج 3، ص 321؛ روضات الجنّات، ج 1، ص 81.

[3] مسجد حنانه، در بيرون نجف اشرف، در شمال آن، در طرف چپ كسي كه از نجف به سوي كوفه حركت مي كند، قرار دارد. اين مسجد يكي از سه نقطه اي است كه امام صادق (عليه السّلام) در آنجا نماز گزارده، به هنگام حمل اسراي كربلا، راس مطهر امام حسين (عليه السّلام) را در آنجا بر زمين نهاده اند و به هنگام عبور دادن تابوت حضرت علي (عليه السلام) براي دفن در سرزمين غري، ديوار آن از شدت غم و اندوه خم شده است [امالي شيخ طوسي، ج 2، ص 682؛ بحارالانوار، ج 15، ص 160؛ ج42، ص 236؛ ج 100، ص 455] بر اساس نقل صاحب نزهه القلوب اين ديوار به صورت متمايل تا قرن هشتم باقي بود. [ماضي النجف و حاضرها، ج 1، ص 100] مسجد حنانه اعمالي دارد كه در كتب مزار آمده است [مزار شهيد، ص 69؛ جنّات ثمانيه، ص 343].

[4] بحار الانوار، ج 2، ص 174.

[5] روضات الجنّات، چاپ آخوندي، ج 1، ص 195، پاروقي محقّق بي نظير، علاّمه سيدمحمدعلي روضاتي.

[6] الانوار النعمانيه، ج 2، ص 303.

[7] دارالسلام عراقي، ص 282؛ الكني والالقاب، ج 3، ص 201؛ سفينه البحار، ج 2، ص 337؛ الزام النّاصب، ج 2، ص 51؛ لؤ لؤه البحرين، ص 149؛ انيس المسافر، ج 1، ص 26؛

مهدي موعود (اروميه اي) ، ج 1، ص 772؛ مهدي موعود (دواني) ، ص 934؛ مشاهير اسلام، ج 4، ص 242؛ جنّه الماءوي، ص 199؛ داستانهايي از امام زمان، ص 299؛ الامام المهدي من المهد الي الظّهور، ص 317.

[8] نجم ثاقب، ص 588؛ منتهي المقال، ج 1، ص 312؛ منتهي الامال، ج 2، ص 470؛ العبقري الحسان، ج 2، ص 64؛ عنايات حضرت مهدي موعود به علما و مراجع، ص 58؛ تشّرف به محضر مهدي موعود، ص 31.

[9] روضات الجنات، ج 1، ص 80؛ چهره هايي كه در جستجوي قائم پيروز شدند، ص 29.

[10] منتخب الاءثر، ج 2، ص 547.

[11] الزام النّاصب، ج 2، ص 51؛ قصص العلماء، ص 344.

سيد مهدي بحرالعلوم

سيد مهدي بحرالعلوم شخصيت والاي سيد بحر العلوم بر احدي پوشيده نيست، مرحوم كاشف الغطاء شيخ جعفر كبير با آن جلالت قدر و مرجعيت عامّه كه داشت، خاك نعلين سيد را از روي تبرك با تحت الحنك عمامه اش پاك مي كرد [1] ، به قدري كرامات و خارق عادات از وي صادر شد كه صاحب جواهر از او به عنوان «صاحب كرامات باهره و معجزات قاهره» تعبير مي كرد. [2]. محدث قمي، [3] محدّث نوري [4] ، مرحوم خياباني [5] و بسياري از محدثان و مورخان تصريح كرده اند كه تشرّف او به پيشگاه حضرت بقيه الله (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) به تواتر رسيده است. [6]. افتخار قرون و اعصار علامه ي بحر العلوم را تشرّفات فراواني است كه يكي از آنها در مسجد كوفه رخ داده است. سيد جواد عاملي، صاحب مفتاح الكرامه (متوفاي 1226 ه.ق) استاد صاحب جواهر و

شاگرد برجسته ي بحر العلوم مي گويد: شبي از شبها، استادم سيد بحر العلوم را ديدم كه از دروازه ي شهر نجف بيرون رفت، من نيز به دنبال او حركت كردم تا وارد مسجد كوفه شد، من نيز پشت سر ايشان وارد شدم. استاد را مشاهده كردم كه به مقام حضرت صاحب الامر (عليه السلام) رفت و در آن جا با امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) به گفت و گو پرداخت. امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در پاسخ يكي از پرسش هاي بحرالعلوم فرمود:

«شما در احكام شرعيه به ادلّه ي ظاهريه مأمور هستيد و مكلّف به همان چيزي هستيد كه از آن ادلّه استفاده نموده ايد، شما مأمور به احكام واقعيه نيستيد». [7].

ملاّ زين العابدين سلماسي از اصحاب خاصّ سيد بحرالعلوم مي گويد: من حضور داشتم در محفل سيد بحر العلوم كه شخصي از امكان روِ يت سيماي مبارك امام عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در غيبت كبري پرسيد، سيد از پاسخِ آن شخص ساكت شد، سر را به زير انداخت و آهسته گفت:

«چه بگويم در پاسخ او؟ در حالي كه آن حضرت مرا در بغل كشيد و به سينه ي خود چسبانيد...». آنگاه در پاسخ سائل فرمود: «از اهل بيت عصمت (عليهم السّلام) رسيده است تكذيب كسي كه مدّعي روِ يت حضرت حجت (عليه السّلام) باشد». [8]. در اين بيان به طوري كه ملاحظه مي فرماييد از محلّ اين تشرّف نامي به ميان نيامده است. مرحوم سيد، تشرّف ديگري دارد كه آن را بنا به تقاضاي ميرزاي قمي (صاحب قوانين) بيان كرده [9] و آنجا در مورد بغل گشودن و به سينه

چسبانيدن بحث نشده است، ولي تصريح شده كه در مسجد سهله اين تشرّف حاصل شده است. [10]. در برخي از نوشته هاي معاصران، اين دو تشرّف با يكديگر تلفيق شده و چنين آمده است:

«شبي به مسجد كوفه رفتم، حضرت ولي عصر مشغول عبادت بود، فرمودند: جلوتر بيا... آغوش مهر گشودند و مرا در بغل گرفته، به سينه ي مباركشان چسبانيدند». [11].

پاورقي

[1] زيرا: اوّلاً علامه ي مجلسي آن را از منابع مختلف «ميرعلاّم» نقل كرده، ثانياً در متن انوار نعمانيه «ميرعلاّم» ذكر شده، ثالثاً صاحب روضات تصريح كرده كه ضبط آن «ميرعلاّم» بوده، رابعاً به طوري كه از صاحب الذّريعه نقل كرديم، مقدّس اردبيلي شاگردي به نام«ميرعلاّم» و شاگرد ديگري به نام «ميرفيض اللّه» داشته، ديگر معني ندارد كه ميرعلاّم را به ميرفيض اللّه حمل كنيم.

[2] ريحانه الادب، ج 1، ص 234.

[3] هديه الاحباب، ص 118.

[4] فوائد رضويه، ص 676.

[5] مستدرك الوسائل، ج 3، ص 383.

[6] ريحانه الادب، ج 1، ص 234.

[7] سفينه البحار، ج 8، ص 657؛ هديه الاحباب، ص 117.

[8] قصص العلماء، ص 173؛ العبقري الحسان، ج 2، ص 68؛ امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) و سيد بحرالعلوم، ص 161.

[9] نجم ثاقب، ص 614؛ بحار الاءنوار، ج 53، ص 236؛ جنّه المأوي، ص 51.

[10] فصلنامه ي انتظار، ش 6، ص 342.

[11] بحارالانوار، ج 53، ص 234؛ فوائد رضويه، ص 678؛ المختار من كلمات الا مام المهدي، ج 1، ص 357.

شيخ حسين آل رحيم

شيخ حسين آل رحيم محدّث نوري از افراد مورد وثوقي چون «شيخ باقر كاظمي» و «شيخ طه نجف» نقل كرده كه در

نجف اشرف روحاني زاهد و مقدّسي به نام «شيخ حسين» از تيره ي «آل رحيم» بوده كه در نهايت فقر زندگي مي كرده و از كودكي به سرفه و مرض سينه مبتلا بوده، و به هنگام سرفه كردن از سينه اش خون مي آمده، از زني از اهل نجف خواستگاري كرد و دست رد بر سينه اش زدند. شيخ حسين چهل شب چهارشنبه به مسجد كوفه رفته، شبها را در آنجا بيتوته كرده، همه اش به دعا و مناجات و توسّل سپري نموده و نتيجه اي حاصل نشده، تا در چهلمين شب چهارشنبه به محضر مولي راه يافته، پس از گفت و گوي فراوان حاجت هاي خود را بازگو كرده، مولي فرمود:

«امّا سينه ات پس عافيت يافت، امّا آن زن به زودي نصيب تو مي شود، ولي فقر تا پايان زندگي با تو قرين است.» آنگاه در محضر مولي به حرم حضرت مسلم مشرف شده، آثار عظمت فراوان از مولي مشاهده كرده، در همان لحظه سينه اش خوب شده و در كمتر از يك هفته مقدمات ازدواج با خانم مورد نظرش فراهم گرديده است. اين داستان با تفصيل بسيار گسترده در منابع فراوان آمده است [1] ، جز اين كه نام او در «جنه المأوي» محمد به جاي حسين ذكر شده است.

پاورقي

[1] ملاقات با امام زمان، ج 1، ص 290؛ ديدار يار، ج 2، ص 197؛ امام زمان و سيدبحر العلوم، ص 63 و 158.

سيد محمد قطيفي

سيد محمد قطيفي عالم عامل، سيدمحمد قطيفي مي گويد: شب جمعه اي با يكي از روحانيون به مسجد كوفه رفتيم، مرد صالحي نيز آنجا مشغول عبادت بود. چون شب فرا رسيد درب مسجد را بستيم

و براي مصون ماندن از دزد، مقداري سنگ و كلوخ پشت در ريختيم و با اطمينان خاطر مشغول اعمال مسجد شديم. پس از انجام اعمال مسجد، من و دوستم در «دكه القضا» [1] ، رو به قبله نشسته بوديم و آن مرد صالح در دهليز مسجد، نزديك باب الفيل با صداي حُزن آوري مشغول دعاي كميل بود. شب صاف و مهتابي بود، به سوي آسمان مي نگريستم، ناگاه بوي بسيار خوشي، كه از مشك و عنبر خوش بوتر بود، در فضاي مسجد پيچيد؛ آن گاه نوري چون شعله ي آتش در ميان شعاع نور ماه پديدار گشت و در همان لحظه صداي آن مرد صالح قطع شد. به ناگاه شخص جليلي را ديدم كه از سوي درب بسته وارد مسجد شد؛ لباس حجازي به تن داشت و سجاده اي همانند حجازي ها بر دوش مبارك اش بود. او در كمال متانت گام بر مي داشت و به سوي دربي كه به صحن قبر حضرت مسلم باز مي شود، گام مي سپرد. دل هاي ما از جا كنده شد، ديدگان ما به سوي آن نور خيره كننده دوخته شد. هنگامي كه از نزديك ما گذشت، به ما سلام كرد، دوست من از جواب فرو ماند و من به سختي توانستم جواب سلام اش را ادا نمايم. چون وارد صحن حضرت مسلم شد، ما به حال طبيعي برگشتيم و گفتيم: ايشان كي بود و از كجا وارد شد؟! به سوي آن مرد صالح كه مشغول دعا بود رفتيم، ديديم جامه اش را پاره كرده، همانند داغ جوان ديده اشك حسرت مي ريزد. از او پرسيديم داستان چيست؟ گفت: من چهل شب جمعه به نيت

ديدار با امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) به اين مسجد آمده ام. تنها نتيجه اي كه حاصل شد، اين بود كه در اثناي اشتغال من به دعاي كميل، آن حضرت لحظه اي بالاي سرم توقف نمود، چون به سويش نگريستم فرمود: «چه مي كني؟» من نتوانستم پاسخي دهم؛ به گونه اي كه مشاهده كرديد، تشريف بردند. پس، سه نفري به سوي صحن حضرت مسلم شتافتيم، با كمال تعجّب درب را - همان طور كه بسته بوديم؛ بسته يافتيم. [2].

پاورقي

[1] نجم ثاقب، ص 632؛ بحارالانوار، ج 53، ص 240؛ جنه المأوي، ص 56؛ منتهي الامال، ج 2، ص 478؛ ملاقات با امام زمان، ج 1، ص 120؛ ديداريار، ج 2، ص 183؛ چهره هايي كه در جستجوي قائم (عليه السّلام) پيروز شدند، ص 7؛ العبقري الحسان، ج 2، ص 146؛ شيفتگان حضرت مهدي، ج 2، ص 165.

[2] دكّه القضا، محل داوري اميرمؤ منان (عليه السّلام) در دوران خلافت ظاهري آن حضرت بود.

شيخ علي اكبر روضه خوان

شيخ علي اكبر روضه خوان مرحوم نهاوندي توسط ميرزا هادي از شيخ علي اكبر روضه خوان تبريزي نقل مي كند كه گفت: شبي در مسجد كوفه در مقام امام صادق (عليه السّلام) از شدت گريه خسته شدم، پوستي بر صورت خود انداخته، به ديوار مسجد تكيه دادم. ناگاه در آن شب تار متوجه نوري شدم كه در چند قدمي من فضاي مسجد را روشن كرده است. چون دقت كردم ديدم شخص جليل القدري آنجا ايستاده و نور از او به اطراف پخش مي شود؛ گويي چراغ پر نوري زير عبا دارد. هر چه نگاه كردم، فقط نور ديدم؛ گويي سرپوشي از نور بر فراز سرش نهاده و جامه اي

از نور بر تن پوشيده است. محو تماشاي جمال بي مثالش شدم؛ ولي هر چه دقت كردم چيزي جز يك شبح نديدم. پس از مدتي حركت كرد و از كنار من عبور كرد و به سوي پشت سر من رفت. چون برگشتم، احدي را نديدم. به سمت صحن حضرت مسلم دويدم اثري از ايشان نديدم. به سمت حرم هاني رفتم باز اثري نديدم، به صحن مسجد برگشتم و نشاني از او نيافتم. از شدت حسرت و افسوس، ناله ي جان كاهي از اعماق دل كشيدم. مادرم از حجره بيرون آمد و پرسيد: چه شده؟ داستان را براي او نقل كردم. [1].

پاورقي

[1] دارالسلام، ج 2، ص 140؛ نجم ثاقب، ص 630؛ بحارالانوار، ج 53، ص 263؛ جنه الماءوي، ص 81؛ العبقري الحسان، ج 2، ص 146؛ ملاقات با امام زمان، ج 1، ص 268؛ ديدار يار، ج 2، ص 293.

سيد مرتضي نجفي

سيد مرتضي نجفي يكي از صلحاي نجف اشرف به نام «سيدمرتضي نجفي» كه محضر شيخ جعفر كبير (كاشف الغطاء) را درك كرده، سالها ملازم سيدمحمدباقر قزويني بوده [1] ، و در نزد علما به تقوا و پرهيزكاري مشهور بود، گفت: در مسجد كوفه با جمعي از اهل دل بوديم، وقت مغرب فرا رسيد. درصدد بر آمديم با يكي از علماي برجسته اي كه در آن جا حضور داشت، نماز مغرب و عشاء را به جماعت برگزار كنيم. در آن ايام در وسط مسجد كوفه در محلّي كه به «تنّور» معروف بود، مقدار اندكي آب بود كه از محراي قنات مخروبه اي مي آمد و راه تنگي داشت كه گنجايش بيش از يك نفر را نداشت.

براي تجديد وضو به محل تنور رفتم، شخص جليل القدري را در آن جا ديدم كه جامه ي عربي بر تن داشت و با متانت تمام در كنار آب نشسته مشغول وضو گرفتن بود. من عجله داشتم كه به نماز جماعت برسم و او هم چنان با متانت وضو مي ساخت، لذا به ايشان گفتم: آيا شما نمي خواهيد در نماز جماعت شركت كنيد؟ فرمود: «نه، زيرا آن شيخ دُخُني است». [2]. منظور ايشان را از اين جمله متوجه نشدم، منتظر ماندم تا وضوي اش تمام شد، آن گاه من وضو گرفتم و با آن عالم معروف نماز خواندم. بعد از پراكنده شدن مردم، جريان را به آن شيخ گفتم. حال اش متغير شد، رنگ از چهره اش پريد و در فكر عميقي فرو رفت. آن گاه به من گفت: تو حضرت حجت (عليه السّلام) را ديده اي ولي نشناخته اي. زيرا آن حضرت از چيزي خبر داده كه جز خدا، احدي از آن آگاه نبود. من امسال در «رحبه»، [3] ارزن كاشته ام؛ چون به نماز ايستادم به فكر آن زراعت افتادم كه جايش امن نيست. اين انديشه به كلّي فكر مرا به خود مشغول ساخت و از حالت نماز بيرون برد. و لذا آن حضرت از اعماق دل من خبر داده است. [4].

پاورقي

[1] العبقري الحسان، ج 1، ص 109.

[2] دارالسلام، ج 2، ص 200.

[3] دُخن به دانه ي ارزن مي گويند[لسان العرب، ج 4، ص 310].

[4] رحبه، نام محلّي در يك منزلي كوفه است [معجم البلدان، ج3، ص 33].

حاج علي نجفي و همراهان

حاج علي نجفي و همراهان مرحوم نهاوندي با سلسله اسنادش از شخصي به نام «حاج علي نجفي»

روايت مي كند و مورد اعتماد و استناد بودن اش را از جمعي از علما روايت مي كند كه او با يك گروه يازده نفري هر شب چهارشنبه به مسجد سهله مشرف مي شده و هرگز تعطيل نمي كرده اند. هر هفته يكي از افراد وسايل چايي و شام مهيا مي كرده است. يك شب چهارشنبه بعد از اعمال مسجد، راهي مسجد كوفه مي شوند؛ چون آهنگ صرف شام مي كنند معلوم مي شود كسي كه آن شب نوبت او بوده، همه ي وسايل را فراهم كرده، جز اين كه موقع حركت فراموش كرده و در مغازه اش مانده است.

در حالي كه از شدت گرسنگي خواب شان نمي برد، درِ حجره زده مي شود؛ سيدجليل القدري وارد شده، احاديث بسيار ناب و جالبي براي آنها بازگو مي كند، سپس مي فرمايد:

«اگر خواسته باشيد اسباب چايي حاضر است». يكي از افراد برخاسته از خورجين، سماور بسيار عالي با همه ي لوازم بيرون ميآورند، مقدمات چايي را فراهم مي كنند و آن بزرگوار به بيان احاديث ادامه مي دهد، سپس مي فرمايد:

«اگر خواسته باشيد شام حاضر است». باز يكي از افراد برخاسته، از طرف ديگر خورجين يك طاس كباب بيرون مي آورد كه پر از برنج و خورشت بسيار عالي كه بخار از آن متصاعد بوده است؛ گويي همين الان از روي اتش برداشته اند. هنگامي كه ميل مي كنند و همه سير مي شوند، مقداري اضافه مي ماند، دستور مي دهد كه آن را به خادم مسجد بدهند. بامدادان به ياد آن بزرگوار مي افتند، هر چه جست و جو مي كنند، ولي ا ثري از ايشان نمي يابند و درهاي مسجد را همچنان بسته مي بينند. [1].

پاورقي

[1] الزام النّاصب، ج 2، ص 63؛ بحارالانوار، ج 53، ص 257؛

نجم ثاقب، ص 629؛ جنّه المأوي، ص 75، العبقري الحسان، ج 2، ص 107؛ ديدار يار، ج 2، ص 246.

شيخ محمد طاهر نجفي

شيخ محمد طاهر نجفي صالح متقي، شيخ محمدطاهر نجفي، خادم مسجد كوفه مي گويد: علماي نجف اشرف كه به مسجد كوفه مي آمدند، در حدّ توان به آنها خدمت مي كردم، آن ها نيز گاهي چيزي به من مي آموختند. ذكري از آنها آموخته بودم كه دوازده سال در شب هاي جمعه به آن مداومت داشتم. شبي طبق معمول مشغول ذكر بودم، از حضرت رسول (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) آغاز كرده، به حضرت ولي عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) رسيده بودم كه ناگاه شخص بزرگواري وارد شد و فرمود:

«چه شده؟ چه خبر است كه همواره زمزمه اي بر لب داري؟ هر دعايي، حجابي دارد بگذار حجاب آن برداشته شود تا همه اش يكجا به اجابت برسد». آنگاه از حجره بيرون رفت و به سوي صحن حضرت مسلم حركت نمود به دنبال اش راه افتادم ولي هر چه جست و جو كردم اثري نيافتم. [1]. شيخ محمد طاهر نجفي سالها خادم مسجد كوفه بود و با خانواده اش در مسجد كوفه زندگي مي كرد. وي بسيار از علماي نجف او را به تقوا و پرهيزكاري مي شناختند.

او را تشرّف ديگري است كه فشرده اش به قرار زير است:

7 - هشت سال پيش به جهت پديد آمدن درگيري در ميان دو قبيله در نجف اشرف، منطقه ناامن شد و رفت و آمد به مسجد كوفه قطع گرديد. من عائله مند بودم و تعدادي يتيم در تحت كفالت من بود. درآمد من تنها هدايايي بود كه زايران و روحانيان به من بذل مي كردند

كه با اين اتفاق، زندگي شديداً بر من سخت شد. شب جمعه اي چيزي در بساط نبود و گريه ي بچه ها در اثر گرسنگي، آرامش دل را از من ربوده بود. من در ميان «سفينه» (محل معروف به تنور) و «دكه القضاء» (محل داوري اميرمؤ منان) نشسته بودم و حال عبادت و مناجات نداشتم. يك مرتبه بر زبانم جاري شد كه اي پروردگار مهربان، اگر سرور و مولايم را به من نشان دهي، ديگر چيزي از تو مطالبه نمي كنم و از فقر و نداري خود شكايت نمي كنم. يك مرتبه خود را در حال ايستاده ديدم و مشاهده كردم كه در يك دستم سجّاده اي و دست ديگرم در دست جوان بزرگواري است كه اثار عظمت و جلال از او نمايان است. نخست تصور كردم كه بايد يكي از سلاطين جهان باشد؛ ولي متوجه شدم كه عمامه بر سر دارد و لباس نفيس تيره رنگي بر تن مبارك اش است. و شخص ديگري در خدمت اش بود كه جامه اي سفيد بر تن داشت. در محضر مبارك اش به سوي دكّه اي كه در نزديك محراب بود، به راه افتاديم، چون به دكّه رسيديم، مرا به اسم خطاب كرده، فرمود:

«اي طاهر! سجّاده را پهن كن». چون سجاده را پهن كردم، ديدم؛ بسيار سفيد و درخشان است و چيزي با خط درخشنده اي بر آن نوشته شده كه من جنس آن را تشخيص ندادم. من سجاده را با رعايت زاويه ي انحراف قبله ي مسجد پهن كردم. ايشان فرمود:

«سجاده را چه طور پهن كردي؟». از هيبت اش طوري دست و پايم را گم كردم كه گفتم: «آن را به طول و عرض

پهن كردم». فرمود: اين عبارت را از كجا ياد گرفته اي؟ عرض كردم: از فرازي از دعاي حضرت بقيه اللّه (ارواحنافداه) فرمود: «خوب است مقداري فهم داري» بر فراز سجاده مشغول عبادت شد، همواره نور از او ساطع بود و لحظه به لحظه بيشتر مي شد؛ به گونه اي كه ديگر نمي توانستم به چهره اش نگاه كنم. يك مرتبه به دلم گذشت كه اين بزرگوار نبايد از افراد عادي باشد. چون از نماز فارغ شد، ديدم كه بر فراز يك كرسي بلندي نشسته كه سايبان هم دارد، ولي نور جمال اش بسيار خيره كننده بود. در آن لحظه تبسّمي نموده، فرمود:

«اي طاهر به نظر شما من كدام يك از سلاطين دنيا هستم؟». عرضه داشتم: شما سلطان سلاطين و سيد عالم هستي، مي باشيد، شما از سلاطين دنيا نيستيد. فرمود:

«اي طاهر به خواسته ي خود رسيدي، ديگر چه مي خواهي؟ آيا ما شما را هموار ه تحت نظر نداريم؟ مگر اعمال شما همه روزه بر ما عرضه نمي شود؟». آنگاه وعده ي گشايش زندگي دادند، سپس فرمودند: «طاهر به خواسته ات رسيدي، ديگر چه مي خواهي؟». آن چنان از هيبت و جلالت اش خود را باختم كه قدرت سخن گفتن نداشت. در يك لحظه خود را در صحن مسجد تك و تنها ديدم، چون به سوي مشرق نگريستم، ديدم كه فجر طالع شده است. شيخ محمدطاهر مي گويد: سالها بعد كه چشمان ام را از دست دادم و بسياري از راه هاي كسب و كار به روي ام بسته شد، ولي هرگز به سختي نيفتادم و طبق وعده ي آن حضرت گشايش روشني در زندگي ام پديد آمد. [2].

پاورقي

[1] العبقري الحسان، ج 1، ص 107.

[2]

نجم ثاقب. ص 578؛ العبقري الحسان، ج 2، ص 223.

شيخ محمد تقي آملي

شيخ محمد تقي آملي علامه ي طباطبائي (صاحب تفسير الميزان) از استادش محروم سيدعلي قاضي نقل مي كند كه مي گفت: بعضي از افراد زمان ما مسلّماً محضر مبارك آن حضرت را درك كرده اند و به خدمتش شرفياب شده اند. يكي از آنها شيخ محمدتقي آملي (صاحب مصباح الهدي) متوفاي 1391 ه-. بود كه در مسجد سهله، در مقام صاحب الزّمان (عليه السّلام) ، در حالي كه مشغول ذكر و مناجات بود، آن حضرت را در ميان نوري بسياري قوي مشاهده كرد. [1] دو هفته بعد، در مسجد كوفه، كعبه ي مقصود و قبله ي موعود بر او تجلي كرده، با او به گفت و گو پرداخته، به او شرف جاودانه اعطاء فرمودند. [2].

پاورقي

[1] نجم ثاقب، ص 575؛ العبقري الحسان، ج 2، ص 113؛ ملاقات با امام زمان، ج 1، ص 245؛ ديداري يار، ج 3، ص 105.

[2] مجله ي انتظار، ش 6، ص 344.

شيخ محمد كوفي

شيخ محمد كوفي مرحوم حاج شيخ محمد كوفي كه تشرفّات فراوان دارد و حامل پيام حضرت بقيه اللّه (ارواحنافداه) به مرحوم آيت اللّه اصفهاني بود، [1] مي فرمايد: در حدود سال 1335 ه-. در شب هجدهم ماه مبارك رمضان به مسجد كوفه مشرف شدم و تصميم گرفتم كه شبهاي شهادت اميرمؤ منان را در آنجا بيتوته كنم و در حادثه ي بزرگ تاريخ بشريت، شهادت جان گداز مولاي متقيان تفكّر نمايم. نماز مغرب و عشا را در مقام مشهور به مقام اميرالمؤ منين (عليه السّلام) خواندم و برخاستم تا به گوشه اي از اطراف مسجد رفته افطار كنم. افطارم در آن شب نان و خيار بود. به طرف شرق مسجد به راه افتادم، از طاق اول

گذشتم، چون به طاق دوم رسيدم، ديدم بساطي پهن شده، شخصي عبا به خود پيچيده و بر روي آن بساط استراحت نموده است. در كنار او شخص معمّمي در لباس اهل علم نشسته بود، به او سلام كردم، جواب سلام ام را داد و فرمود: «بنشين». نشستم، از تك تك حال علما و فضلا پرسيد، پاسخ دادم و گفتم: الحمدللّه حال شان خوب است و به خير و عافيت هستند. شخصي كه در حال استراحت بود، جمله اي به او فرمود كه من متوجّه نشدم و او ديگر سؤ الي از من نكرد. پرسيدم اين آقا كه استراحت فرموده كيست؟ گفت:

«ايشان سيد عالم است». اين تعبير براي من مبالغه آميز جلوه كرد، زيرا مي دانستم كه عنوان «سيد عالم» تنها شايسته ي حضرت حجت (عليه السّلام) مي باشد، و لذا گفتم: «پس اين سيد عالِم است»، گفت: «نه، ايشان سيد عالَم است». من ساكت شدم و ديگر چيزي نگفتم و هم چنان از سخن او در شگفت بودم. اوايل شب بود، همه جا در تاريكي فرو رفته بود، ولي نوري بر ديوارهاي مسجد ساطع بود، گويي چراغ هاي فراواني در مسجد روشن بود. نظر به اين كه همه ي حواسّ من متوجّه سخن آن شخص بود، ديگر در مورد مبداء نور چيزي نينديشيدم. در اين هنگام آن آقايي كه مشغول استراحت بود، آب مطالبه كرد شخصي در جلو چشم من ظاهر شد كه كاسه ي آبي در دست داشت. ظرف آب به را به ايشان تقديم نمود كه مقداري تناول كرد و سپس بقيه اش را به من داد. من گفتم: تشنه نيستم. آن شخص كاسه ي آب را گرفت، چند قدم

برداشت و جلو چشم من ناپديد شد. من هم براي اداي فريضه ي مغرب و عشا و تفكر در مصيبت عظماي اميرمؤ منان برخاستم. آن شخص از من پرسيد: كجا؟ هدف خود را گفتم، مرا تشويق نمود و در حق من دعاي خير نمود. به مقام آمدم، چند ركعت نماز خواندم، كسالت بر من عارض شد، مقداري خوابيدم، وقتي بيدار شدم، ديدم هوا روشن است. خود را بسيار ملامت كردم كه در چنين شبي كه بايد همه اش در مصيبت اميرالمؤ منين (عليه السّلام) اندوهگين باشم، چرا خوابيدم و از عبادت محروم شدم؟ در آن اثنا متوجه شدم كه نماز جماعت برپاست؛ دو صف تشكيل شده و يك نفر بر آن ها امامت نموده است. يكي از آن جمع مرا به اقامه جماعت سفارش كرد و گفت: اين جوان را با خود ببريد. ايشان فرمود:

«او دو امتحان در پيش دارد، يكي در سال چهل و ديگر در سال هفتاد». [2]. در اين هنگام من براي وضو ساختن از مسجد بيرون رفتم، چون به مسجد بازگشتم، ديدم هوا كاملاً تاريك است و اثري از آن گروه نيست. تازه من به خود آمدم و متوجه شدم كه:

1. آن سيد بزرگواري كه استراحت نموده بود، همان سيد عالَم و حجّت منتظر، امام عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) بوده است.

2. نوري كه بر ديوارها ساطع بود، نور امامت و ولايت بود.

3. نماز جماعت به امامت آن حضرت برگزار بود.

4. آن گروه خواص اصحاب آن حضرت بوده اند.

5. روشني هوا نيز به جهت نور جمال، با هر النّور آن حضرت بوده است.

6. كسي

كه براي آن حضرت آب آورده بود، از طريق اعجاز بوده است. [3] اين داستان دنباله اي بسيار لطيفي دارد كه در ضمن مطالب مربوط به «مسجد سهله» توسّط آيه اللّه توحيدي، از شخص مرحوم كوفي نقل گرديد. [4].

پاورقي

[1] مهرتابان، ص 147؛ ديدار يار، ج 3، ص 343؛ شيفتگان حضرت مهدي، ج 1، ص 219؛ توجهات ولي عصر به علما و مراجع، ص 152.

[2] مجله ي انتظار، ش 6، ص 349.

[3] يعني: سال 1340 ه-. و 1370 ه-.

[4] العبقري الحسان، ج 1، ص 120؛ ملاقات با امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) ، ص 283.

كوفه

كوفه

روز 12 رجب 36 ه امير مؤ منان (صلوات الله عليه) وارد كوفه شده، آنجا را به عنوان پايتخت دولت علوي برگزيد، و به زودي فرزند برومندش حضرت بقيه الله (ارواحنافداه) به فرمان حق ظاهر شده، با اصحاب و فرشتگان و مؤ منان از مكهِ مكرمه حركت نموده، كوفه را به عنوان پايتخت حكومت جهاني خود انتخاب مي كند، همهِ مؤ منان از اقطار و اكناف جهان در آن جا گرد ميآيند و آنجا به مدت 309 سال پايتخت دولت مهدوي (عج) ، سپس پايتخت دولت خاندان عصمت و طهارت در دوران رجعت مي شود.

روايات فراواني در قداست و فضيلت كوفه وارده شده، كه با برخي از آنها در اين نوشتار آشنا مي شويم.

پايتخت دولت كريمه

پايتخت دولت كريمه

دنيايي كه در آن زندگي مي كنيم دردزا و درد آلود است، سراسر درد و اندوه است و آينده اي كه در برابر ديدگانمان ترسيم مي شود، تاريك، ابهام آميز و يأس آور است.

انسان ها يكي پس از ديگري مي آيند و مي روند و التهاب سوزانِ اين «فرداي بهتر» را با خود به گور مي برند، لكن روزي ديگر، انساني ديگر از راه مي رسد و اين اميد بي پايان را از نو آغاز مي كند.

اين انتظار و اميد به نوار خاصي از زمان و مقطع خاصي از دوران محدود نمي باشد، بلكه همهِ انسان ها، در همهِ اعصار و امصار، در تب و تاب اين انتظار سوخته و مي سوزند، تا روزي آن دست نيرومند الهي از آستين غيبت بيرون آيد و آرزوي ديرينهِ جامعهِ بشري را برآورده و روِ ياهاي طلايي افلاطون را جامهِ عمل پوشانده، جامعه اي برتر از «مدينهِ فاضله» در پهن دشت جهان هستي، بر اساس عدالت و آزادي بنياد

نهد.

اگر نقاش هاي چيره دست روزگار دور هم نشينند و تابلويي به پهناي فلك ترسيم نمايند، هرگز نتوانند كه فرازهاي برجستهِ جهان پرفروغ عصر ظهور را منعكس نمايند، كه سيماي دل رباي آن جمال الهي در آيينهِ بشري منعكس نشود.

ما نيز در اين سطور در پي آن نيستيم كه دورنماي حكومت واحد جهاني آن امام نور را در اين نوشتار منعكس نماييم، بلكه مي خواهيم با اقتباس از سخنان نغز و پرمغز پيشوايان معصوم (عليهم السلام) گامي هر چند كوتاه، در ارايهِ سيماي تابناك «پايتخت دولت كريمه» برداشته، در محضر خوانندگان دل آگاه، در كوچه و بازار شهر باستاني «كوفه» به گشت و گذار بپردازيم.

فرمان ظهور

فرمان ظهور

در شب 23 ماه رمضان، كه مصادف با شب آدينه است، پيك وحي، حضرت جبرئيل امين، بين زمين و آسمان، فرمان ظهور آن واپسين امام نور را با نام و نام پدرش (امام حسن عسكري) به جهانيان اعلام مي دارد.

اين آواي روح بخش در سرتاسر گيتي از شرق و غرب عالم به گوش همهِ انسان ها مي رسد.

هيچ خفته اي نمي ماند جز اين كه بيدار مي شود، هيچ نشسته اي نمي ماند، جز اين كه بر مي خيزد و هيچ ايستاده اي نمي ماند جز اين كه به حركت درمي آيد. [1].

جالب است كه اين بانگ آسماني را هر كسي به زبان مادري خود مي شنود. [2] نخستين نغمه اي كه گوش جان را نوازش مي دهد، اين نغمه است كه توسط يوسف زهرا در سرتاسر جهان شنيده مي شود:

«بَقِيه اللهِ خَيرٌ لَكُم ان كُنتُم مُؤمِنينَ» [3].

بقيه الله براي شما بهتر است، اگر مؤ من باشيد.

آنگاه آن آخرين بازمانده از حجّت هاي پروردگار، در حالي كه بر خانهِ

خدا تكيه نموده، خطاب به همهِ انسانها مي فرمايد:

انَا بَقيه اللهِ في ارضِهِ وَ خَليفَتُهُ وَ حُجَّتُهُ عَلَيكُم [4].

اينك بقيه الله، خليفه الله و حجت خدا بر شما منم.

آنگاه313 تن اصحاب خاص حضرت بقيه الله (عج) كه فرماندهان لشكري و كشوري آن حضرت مي باشند، در خدمت آن حضرت گرد مي آيند. در دست هر يك از آنها شمشيري است كه نام، نام پدر، سيرت، حسب و نسب صاحب اش بر آن نبشته شده است. [5].

نخست جبرئيل امين دست آن حضرت را به عنوان «بيعت» مي فشارد، آنگاه اصحاب خاص، كه 313 تن به تعداد اصحاب بدر هستند، با آن حضرت بيعت مي كنند. [6].

يك بار ديگر بانگ جبرئيل در فضا طنين انداز مي شود كه: «البيعه لله» [7].

سه روز در مكّه اقامت مي كند، از مردم بيعت مي گيرد، روز چهارم به استار كعبه آويخته، از خداوند منّان طلب ياري نموده، به سوي مدينهِ منوره حركت مي كند. [8].

با ده هزار لشكر مجهّز و منظّم وارد مدينه شده، اصلاحات خود را آغاز نموده، مردم ستم ديده و رنج كشيدهِ جهان كه در زير فشار جنگ، ستم، تحقير و تبعيض به ستوه آمده اند، با دميدن فجر اميد و ديدن روزنهِ رهايي، سيل آسا به سوي آن مصلح غيبي مي شتابند و دست بيعت به دست با كفايت يداللهي اش مي دهند.

اگر چه آن مصلح آسماني از سلاح هاي كشتار جمعي استفاده نمي كند، ولي با رعبي كه خداوند از او بر دل جهانيان مي اندازد، بر همهِ قدرتهاي اهريمني جهان فايق آمده، فتنه ها و شورش ها را از ريشه و بن برانداخته، پرچم هميشه پيروز را بر افراشته، به سوي مركز حكومت حقه، قبّه الاسلام

كوفه حركت مي كند.

ابزار و اداوت جنگي آن امام نور در هنگامهِ ظهور سه سپاه نيرومند است:

1 - فرشته هايي كه روز بدر به ياري پيامبر شتافتند. [9].

2 - انصار با ايمان و ياران با اخلاصي كه با عزمي آهنين و اراده اي فولادين از آن حضرت حمايت مي كنند. [10].

3 - رعبي كه خداوند از آن حضرت بر دل دشمنان مي اندازد، اين رعب مسافت يك ماه را از جلو، راست و چپ فرا مي گيرد. [11].

پاورقي

[1] غيبت نعماني، ص 254.

[2] كمال الدين، ج 2، ص 650.

[3] سورهِ هود آيهِ 86.

[4] اعلام الوري، ج 2، ص 292.

[5] غيبت نعماني، ص 313.

[6] تفسير عياشي، ج 2، ص 254.

[7] روزگار رهايي، ج 2، ص 1069.

[8] دلائل الامامه، ص 455.

[9] غيبت نعماني، ص 196.

[10] بحار الانوار، ج 52، ص 327.

[11] روزگار رهايي، ج 2، ص 461.

پيشينه پايتختي كوفه

پيشينه پايتختي كوفه

قبه الاسلام كوفه به تاريخ 12 رجب 36 ه با ورود مولاي متقيان اميرمؤ منان (صلوات الله عليه) به عنوان پايتخت حكومت علوي در آمد [1].

پس از شهادت آن حضرت، در حدود شش ماه، [2] پايتخت حكومت امام حسن مجتبي (ع) بود و اينك در انتظار ظهور آن امام نور است، تا يك بار ديگر تداوم بخش حكومت عدل علوي، بر سرير عدالت تكيه داده، جهان را پر از عدل و داد كند، طومار عمر ستمگران را در نوردد، حكومت واحد جهاني را بر اساس عدالت و آزادي بنيان نهد.

پاورقي

[1] وقعه صفين، ص 3.

[2] از 21 رمضان 40 ه. تا 25 ربيع الاول 41 ه.

پايتخت دولت كريمه

پايتخت دولت كريمه

از پيشواي به حق ناطق، امام جعفر صادق (ع) پرسيدند: محلّ اقامت حضرت مهدي (عج) و محلّ اجتماع مؤ منان در هنگامهِ ظهور كجا خواهد بود؟ فرمود:

دارُ مُلِكِه الكُوفَهُ، وَ مَجلِسُ حُكمِهِ جامِعُها، و بَيتُ مالِهِ وَ مَقسَمُ غَنائِمِ المُسلِمينَ مَسجِدُ سهلَهِ، وَ مَوضِعُ خَلَواتِهِ الذكَواتُ البيضُ مِنَ الغَرِيينَ [1].

مركز حكومت اش «كوفه»، مركز قضاوت و دادرسي اش مسجد اعظم كوفه، ستاد بيت المال و محل تقسيم غنايم مسلمانان مسجد سهله، محل مناجات و خلوت اش تپه هاي سپيد غريين (نجف اشرف) مي باشد.

امام صادق (ع) پس از تشريح هنگامهِ ظهور و بيعت مردمان از اقطار و اكناف جهان، مي فرمايد:

ثُم يسيرُ اِلَي الكوُفَهِ فَينزِلُ عَلي نَجَفِها، ثُم يفَرِقُ الجُنُودَ منِها اِلي الاَمصارِ لِدَفعِ عُمّالِ الدجّالِ، فَيملا الا رضَ قِسطاً وَ عَدلاً كَما مُلِئَت جَوراً وَ ظُلماً؛ [2].

آنگاه به سوي كوفه مي رود و در نجف كوفه سكني مي گزيند، سپس سپاهيان اش را از آنجا به

اقطار و اكناف جهان گسيل مي دارد تا به دفع عمّال دجّال بپردازند. پس زمين را پر از عدل و داد نمايد، آن گونه كه پر از ظلم و ستم شده باشد.

امام باقر عليه السلام در اين رابطه مي فرمايد:

كَأَنّي بِالقائِمِ (ع) عَلي نَجَفِ الكوُفَهِ قَدسارَ اِلَيها مِن مَكهَ في خَمسَهِ الافٍ مِنَ المَلائِكَهِ، جِبرئيلُ عَن يمينِهِ، وَ ميكائيلُ عَن شمِالِهِ، وَ المُؤ مِنوُنَ بَينَ يدَيهِ، وَ هُوَ يفَرٍّقُ الجُنُودَ في البِلادِ [3].

گويي قائم (ع) را به چشم خود مي بينم كه با پنج هزار فرشته، از مكه به سوي نجفِ كوفه رفته، جبرئيل در طرف راست و ميكائيل در طرف چپ و مؤ منان در پيش روي آن حضرت قرار دارند، از آن جا سپاهيان اش را به سوي كشورها گسيل مي دارد.

و در حديث ديگري فرمود:

يدخُلُ الكُوفَهَ و فيها ثَلاثُ راياتٍ قَدِ اضطَرَبَت، فَتَصفُولَهُ وَ يدخُلُ حَتّي يأتِي المِنبَرَ فَيخطُبُ، فَلا يدرِي النّاسُ ما يقُولُ مِنَ البُكاء [4].

در حالي كه سه پرچم در كوفه به شدّت درگير است، او وارد كوفه مي شود، پس كوفه براي او مسخّر مي شود، او وارد كوفه شده بر فراز منبراش قرار گرفته، به ايراد خطبه مي پردازد، مردم آن قدر اشكِ شوق مي ريزند كه متوجّه سخنان او نمي شوند.

امير مؤ منان در ضمن يك حديث طولاني مي فرمايد:

ثُم يقبِلُ اِلَي الكوُفَهِ فَيكوُنُ مَنزِلُهُ بِها؛ [5].

آنگاه به سوي كوفه روي مي آورد و اقامتگاه اش را در آنجا قرار مي دهد.

و در فراز ديگري از اين حديث مي فرمايد:

يسكُنُ هُوَ وَ اهلُ بَيتِهِ الرُحبَهَ؛ [6].

او و اهلبيت اش در «رُحبَه» سكونت مي كنند. [7].

و در پايان مي افزايد:

وَ الرُّحبهُ اِنما كانَت مَسكَنَ نُوحٍ

(ع) وَ هِي ارضٌ طَيبهٌ وَ لايسكُنُ رَجُلٌ مِن آل مُحمد (عليهم السلام) وَلايقتَلُ اِلا بأرضٍ طيبه زاكيهٍ، فَهُم الاوصياءُ الطيبونَ؛ [8].

«رُحبه» اقامتگاه حضرت نوح «عليه السلام» بود. آنجا سرزمين پاكيزه اي است و هرگز هيچ يك از آل محمد (عليهم السلام) جز در يك سرزمين مقدس سكني نمي كند، و جز در يك سرزمين پاك و پاكيزه به شهادت نمي رسد.

از امام باقر (ع) پرسيدند: پس از مكه و مدينه كدامين بقعه از بقاع پروردگار افضل است؟ فرمود: «كوفه» سپس در ضمن شمارش ويژگي هاي كوفه فرمود:

وَ فيها يظهرُ عَدلُ اللهِ، وَ فيها يكوُنُ قائِمه، وَ القوامُ مِن بَعدهِ، وَ هِي تَكوُنُ مَنازِلَ النبيينَ و الاوصياءِ و الصالحينَ؛ [9].

عدالت خداوند در آنجا ظاهر مي شود، و قائم (عج) و ديگر قائمان - قيام كنندگان به قسط - كه پس از او مي آيند، در آن جا ساكن مي شوند.

آن جا اقامتگاه انبياء، اوصيا و صالحان خواهد بود.

منظور از «قائمان بعد از او» احتمالاً پيشوايان هدايت گر بعد از آن حضرت مي باشند، چنانكه شيخ مفيد فرموده:

«بعد از حضرت قائم «عليه السلام» براي احدي فرمانروايي نيست، به جز آنچه در روايات آمده كه فرزندان اش به آن امر قيام مي كنند، اگر خداوند بخواهد». [10].

سيد مرتضي علم الهدي نيز در اين رابطه مي فرمايد:

«ممكن است پس از آن حضرت پيشواياني باشند كه براي حفظ دين و حراست از مصالح مسلمين قيام كنند، و اين موضوع موجب نمي شود كه ما از دوازده امامي بودن بيرون برويم، زيرا ما به شناخت 12 امام معصوم مكلّف هستيم...». [11].

شيخ صدوق در اين رابطه حديثي نقل كرده كه ابهام حديث فوق را

از بين مي برد:

ابوبصير گويد: به محضر امام صادق (ع) عرضه داشتم: من از پدر بزرگوارتان شنيدم كه فرمود:

يكونُ بعدَ القائم اِثنا عَشَرَ مَهدياً،

بعد از قائم (ع) دوازده هدايت گر خواهد بود.

امام فرمود:

انما قالَ: اثنا عَشَرَ مَهدياً وَ لَم يقُل: اِثنا عَشَرَ اِماماً؛

او فرمود كه دوازده «هدايتگر» و نفرمود: دوازده امام.

سپس فرمود:

آنها گروهي از شيعيان ما هستند كه مردم را به موالات و شناخت حق ما دعوت مي كنند. [12].

شيخ طوسي حديث ديگري از امام باقر (ع) روايت كرده كه در فرازي از آن مي فرمايد:

يا اَبا حَمزَهَ اِنَّ مِنّا بَعدَ القائِمِ اَحَدَ عَشَرَ مَهدياً مِن وُلد الحسين عليه السلام؛ [13].

اي ابا حمزه بعد از قائم عليه السلام از ما يازده هدايتگر از نسل حسين (عليه السلام خواهد بود.)

در اين رابطه شيخ حرّ عاملي به تفصيل سخن گفته، [14] نگارنده نيز در زمينهِ روايات وارده پيرامون فرزندان حضرت ولي عصر (عج) به تفصيل سخن گفته است. [15].

امّا جملهِ: «وَ هِي تَكونُ مَنازِلَ النَبيينَ...؛ آنجا اقامتگاه پيامبران، اوصياي پيامبران و صالحان خواهد شد» در حديث سابق، پس آن اشاره به عالم رجعت است.

آيات فراواني از قرآن به رجعت تفسير شده احاديث فراواني از پيشوايان معصوم رسيده، كه بي گمان بيش از حدّ تواتر است، [16] بلكه به تعبير شيخ حرّ عاملي جزو ضروريات مذهب شيعه مي باشد. [17] و همهِ علماي شيعه بر آن اتفاق نظر دارند و به اصطلاح مسأله اجماعي مي باشد. [18].

بر اساس روايات فراواني كه در ذيل آيهِ 81 از سورهِ آل عمران وارد شده، همهِ پيامبران رجعت مي كنند و تحت فرمان امير مؤ منان

(صلوات الله عليه) قرار مي گيرند. [19].

در روايات ديگري از اوصياي پيامبران، از جمله «يوشع بن نون» به صراحت نام برده شده كه رجعت مي كنند و از ياران حضرت صاحب الزمان مي باشند. [20].

در اين روايات از سلمان، مقداد، جابر بن عبدالله، مالك اشتر، اصحاب كهف و جمعي ديگر از صالحان به صراحت ياد شده و تصريح شده كه رجعت خواهند نمود. [21].

در حديثي مفضل بن عمر از امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود:

اِذا قامَ قائِمُ آل مُحَمَد استخرَجَ مِن ظَهرِ الكوفهِ سَبعَه وَ عِشرينَ رجلاً، خمسَهَ عَشَرَ مِن قَوم موسي (ع) ، الذينَ يقضونَ بِالحقِ و بِهِ يعدلوُنَ، و سبعهً مِن اصحابِ الكهفِ، و يوشَعَ وَصِي موسي، و مؤ منَ آل فرعونَ، و سلمانَ الفارسِي، و اَبادجانَهَ الاَنصاري و مالِكَ الاشترِ؛ [22].

چون قائم آل محمد (ع) قيام كند 27 نفر را از پشت كوفه بيرون مي آورد: 15 تن از قوم حضرت موسي (ع) كه به حق داوري مي كردند و به حق، عدالت را رعايت مي نمودند.7تن اصحاب كهف؛ يوشع وصي موسي، مؤ من آل فرعون، سلمان فارسي، ابودجانه انصاري، و مالك اشتر.

روي اين بيان قبّه الاسلام كوفه در حدود شش سال در عهد اميرمؤ منان (ع) پايتخت دولت حقه بود، و در حدود شش ماه در عهد خلافت ظاهري امام حسن مجتبي (ع) پايتخت خلافت اسلامي بود و به مدت 309 سال پايتخت حكومت و مقرّ فرماندهي حضرت بقيه الله - ارواحناه فداه - خواهد بود.

پاورقي

[1] بحار الانوار، ج 53، ص 11؛ حليه الابرار، ج5، ص 384.

[2] گزيده كفايه المهتدي، ص 287.

[3] الارشاد، ج 2، ص 379.

[4] اِعلام الوري،

ج 2، ص 287؛ الارشاد، ج 2، ص 380؛ غيبت طوسي، ص 469؛ روضه الواعظين، ج 2، ص263؛ منتخب الا نوار المضيئه، ص 191،؛ كشف الغمه، ج 2، ص 436؛ بحار الانوار، ج 52، ص 33.

[5] تفسير عياشي، ج 1، ص 165؛ بحار الانوار، ج 52، ص 224.

[6] همان.

[7] رَحبه در لغت به معناي پهن دشت، چمن زار، بستان، جاليز، تاكستان و سرزمين سبز و خرّم مي باشد، و «رُحبه» نام سرزمين هاي فراوان، از جمله نام محلي در يك منزلي كوفه بر كرانهِ رودخانهِ قادسيه مي باشد.[لسان العرب، ج 5، ص 166؛ معجم البلدان، ج3، ص 33].

[8] تفسير عياشي، ج 1، ص 166؛ بحار الانوار، ج 52، ص 225.

[9] تهذيب الاحكام، ج 6، ص 31؛ مزار شيخ مفيد، ص 18؛ كامل الزيارات، ص 30؛ المزار الكبير، ص 113؛ مختصرالبصائر، ص 178؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 255؛ بحار الانوار، ج 53، ص 148؛ حليه الابرار، ج 5، ص340.

[10] الارشاد، ج 2، ص 387.

[11] رسائل الشّريف المرتضي، ج 3، ص 146.

[12] كمال الدين، ج 2، ص 358،؛ مختصر البصائر، ص 493؛ بحارالانوار، ج 53، ص 115 و 148.

[13] غيبت طوسي، ص 478؛ بحار الانوار، ج 53، ص 145.

[14] الايقاظ من الهجعه، صص 362 - 371.

[15] جزيرهِ خضرا، ص 38 - 46.

[16] بحار الانوار، ج 53، ص 123؛ بيان الفرقان، ج 5، ص 275.

[17] الايقاظ من الهجعه، ص 82.

[18] مجمع البيان، ج 7، ص 235.

[19] تفسير عياشي، ج 1، ص 318؛ تفسير برهان، ج 2، ص 434؛ تفسير صافي، ج 2، ص 72؛ مختصر البصائر،

ص25؛ بحارالانوار، ج 53، ص 41.

[20] الارشاد، ج 2 ص 386؛ تفسير عياشي، ج 2، ص 165؛ اعلام الوري، ج 2، ص 292؛ روضه الواعظين، ج 2، ص266.

[21] همان؛ دلائل الامامه، ص 463؛ حليه الابرار، ج 5، ص 303.

[22] تفسير عياشي، ج 2، ص 165؛ الارشاد، ج 2، ص 386؛ اعلام الوري، ج 2، ص 292؛ دلائل الامامه، ص 463؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 254؛ بحار الانوار، ج 52، ص 346.

پايتخت دولت كريمه خاندان وحي در هنگامه رجعت

پايتخت دولت كريمه خاندان وحي در هنگامه رجعت

از روايات رجعت استفاده مي شود كه پايتخت دولت كريمهِ خاندان وحي در دوران رجعت نيز شهر كوفه خواهد بود و اينكه به چند نمونه از آنها اشاره مي كنيم:

مفضّل در ضمن يك حديث بسيار طولا ني از امام صادق (ع) در زمينهِ رجعت سالار شهيدان نقل مي كند كه فرمود:

ثُم يسيرُ بِتِلكَ الراياتِ كُلِّها حتي يردَ الكوفَهَ وَ قَد جمعَ بها اَكثَرُ اهلِها، فيجعَلُها لَهُ مَعقِلاً؛ [1].

امام حسين (ع) با اين علم ها و لشكرها حركت نموده، وارد كوفه مي شود، آن روز بيشتر مردمان در آن جا گرد آمده اند، پس كوفه را سور دفاعي و مركز فرماندهي خود قرار مي دهد.

امام حسين (ع) در شب عاشورا در ضمن خطبهِ مفصّلي از شهادت خود خبر داده، سپس از رجعت خويش گفت گو نموده، در فرازي از آن فرمود:

فَأكوُنُ اَوَّلُ مَن ينشَقُّ الارضُ عَنهُ، فَأَخرُجُ...؛

من نخستين كسي خواهم بود كه زمين براي اش شكافته مي شود، پس من بيرون مي آيم...

و در ادامه مي فرمايند:

ثُم ان اللهَ يخرجُ من مسجِدِ الكوفهِ عَيناً من دهنٍ و عيناً مِن ماءٍ وَ عَيناً من لَبَنٍ. [2].

آنگاه

خداوند از مسجد كوفه چشمه اي از روغن، چشمه اي از آب و چشمه اي از شير بيرون مي آورد.

از اين خطبهِ امام حسين (ع) نيز استفاده مي شود كه پايتخت آن حضرت در عهد رجعت در كوفه خواهد بود.

در حديث ديگري از رجعت هاي مختلف امير مؤ منان، از جمله در عهد فرمانروايي امام حسين (ع) و ديدارش با اصحاب صفين در همان محل صفين، وحضور يكصد هزار نفر از اصحاب، كه سي هزار نفرشان از كوفه مي باشند، سخن رفته است. [3].

و در حديث ديگري از فرا رسيدن مهلت ابليس «اليومِ الوَقتِ المَعلُومِ» [4] و نبرد امير مؤ منان (صلوات الله عليه) با وي در سرزمين «روحا» [5] در نزديكي كوفه، و پيدايش دو باغ سرسبز «جَنتانِ مُدهَامتانِ» [6] در حوالي مسجد كوفه سخن رفته است. [7].

پايتخت امير مؤ منان (ع) در دوران رجعت، نجف اشرف (ظهر كوفه) خواهد بود. [8].

پاورقي

[1] مختصر البصائر، ص 189؛ بحار الانوار، ج 53، ص 35.

[2] الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 848؛ مختصر البصائر، ص 37؛ بحار الانوار، ج 53، ص 62.

[3] بحار الانوار، ج 53، ص 74.

[4] سورهِ حجر (15) آيهِ 38.

[5] از روستاهاي رُحبه در حوالي كوفه [معجم البلدان، ج 3، ص 76].

[6] سورهِ الرحمن آيه 62 - 64.

[7] مختصر بصائر، ص 27؛ تفسير برهان، ج 5، ص 485؛ بحارالانوار، ج 53، ص 43.

[8] مختصر البصائر، ص 190.

گستره پايتخت دولت كريمه

گستره پايتخت دولت كريمه

از ويژگيهاي «كوفه» اين پايتخت دولت كريمهِ اهلبيت گسترهِ زماني و مكاني آن است كه تا كنون هيچ پايتختي در جهان از چنين گسترش و وسعت زماني و مكاني برخوردار

نبوده است.

اما از نظر گسترهِ زماني، بر اساس روايات اهلبيت عمر دنيا يكصد هزار سال است، كه بيست هزار سال آن مربوط به دشمنان اهلبيت و هشتاد هزار سال آن مربوط به خاندان عصمت و طهارت است. [1].

اهل تحقيق معتقد هستند كه منظور از اين حديث بيان نسبت حكومت حقهِ اهلبيت در مقايسه با كل عمر كرهِ زمين است، يعني هشتاد درصد از كل عمر جهان مربوط به اين خاندان و بيست درصد ديگر مربوط به ديگران است.

رواياتي كه مدت رجعت رسول اكرم (ص) را پنجاه هزار سال، [2] امير مؤ منان (ع) را چهل و چهار هزار سال، [3] و امام حسين (ع) را چهل هزار سال تعيين مي كنند، [4] گواه بيان فوق مي باشند.

آيا به جز كوفه پايتختي سراغ داريم كه دوران پايتختي آن به بلنداي هشتاد درصد عمر جهان باشد.

نخستين كسي كه در كوفه رحل اقامت افكنده، بر جهان هستي فرمانروايي مي كند، خورشيد جهان افروز امامت، كعبهِ مقصود و قبلهِ موعود جهان خلقت، واپسين حجت حضرت احديت، آخرين مصلح و منجي جهان بشريت، وجود اقدس حضرت بقيه الله (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفدا) مي باشد، كه به مدت سيصد و نه سال حكومت مي كند. [5].

در واپسين روزهاي عمر شريف حضرت بقيه الله (عج) سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين (ع) با هفتاد و پنج هزار نفر از شيعيان [6] و هفتاد تن از شهداي كربلا رجعت مي كند [7] و مدت فرمانروايي اش به قدري طول مي كشد كه ابروهايش روي ديدگان اش مي افتد. [8].

با توجه به اعتقاد قطعي ما، كه معصوم را جز معصوم غسل نمي دهد، در احاديث فراواني تصريح

شده كه غسل و كفن و دفن حضرت ولي عصر (عج) توسط امام حسين (ع) انجام خواهد شد. [9].

آنگاه مولاي پرواپيشگان اميرمؤ منان (صلوات الله عليه) رجعت نموده، به مدت چهل و چهار هزار سال فرمانروايي مي كند. [10].

از روايات فراواني استفاده مي شود كه رجعت رسول اكرم (ص) هم زمان با دوران فرمانروايي اميرمؤ منان (ع) خواهد بود. [11].

روي اين بيان فرمانروايي پيشوايان معصوم در دوران رجعت ده ها هزار سال به طول خواهد انجاميد، از اين رهگذر گسترهِ زماني پايتختي كوفه به بلنداي آفتاب بوده، هشتاد درصد عمر جهان را فرا خواهد گرفت.

پاورقي

[1] الايقاظ من الهجعه، ص 339؛ مختصر البصائر، ص 212.

[2] تفسير البرهان، ج 10، ص 55؛ بحار الانوار، ج 53، ص 104؛ الايقاظ من الهجعه، ص 338؛ منتخب الانوار المضيئه، ص 202؛ الرّجعه، استرآبادي، ص 33؛ مختصر البصائر، ص 49.

[3] همان.

[4] تفسير برهان، ج 2، ص 408؛ رجعت يا دولت كريمهِ اهلبيت، ص 190.

[5] بحار الانوار، ج 52، ص 390؛ گزيدهِ كفايه المهتدي، ص 305.

[6] تفسير البرهان، ج 8، ص 439؛ بحارالانوار، ج 53، ص 106؛ الرجعه، ص 188.

[7] الكافي، ج 8، ص 175؛ تفسير العياشي، ج 3، ص 37.

[8] مختصر البصائر، ص 29؛ تفسير البرهان، ج 7، ص 376؛ الرجعه، ص 61.

[9] الكافي، ج 8، ص 175؛ تفسير البرهان، ج 6، ص 51؛ حليه الابرار، ج 5، ص 424؛ تفسير العياشي، ج 3 ص 37؛ تفسير الصافي، ج 4، ص 388؛ مختصر البصائر، ص 48؛ الرجعه، ص 92.

[10] منتخب الانوار المضيئه، ص 202؛ الايقاظ من الهجعه، ص 338.

[11] تفسير البرهان، ج

10، ص 55؛ بحار الانوار، ج 53، ص 104.

گستره مكاني كوفه

گستره مكاني كوفه

كوفه به سال هفده ه به صورت سرزمين شنزاري بود كه در آن سه دير وجود داشت. [1].

سلمان فارسي و حذيفه بن يمان، پس از فتح مداين به دنبال محل مناسبي بودند كه به سبك شهرسازي نوين بنياد گردد و مركزي براي استقرار سپاه باشد.

هنگامي كه سلمان و حذيفه به سرزمين كوفه آمدند و ديرها را ديدند، آنجا را پسنديدند، دست به دعا برداشتند و عرض كردند: اي خداي زمين و آسمان، اي خداي باد و باران، اي خداي اختران فروزان، اي خداي خشكي ها و درياها... اين كوفه را براي ما مبارك بگردان و آن جا را محل آسايش و آرامش قرار بده. [2].

به دنبال صلاح ديد سلمان و حذيفه، اهالي مداين، از محرم هفده ه. دسته دسته به سوي كوفه كوچ كردند و قبايل ديگر از اقطار و اكناف در كوفه گرد آمدند و شهرسازي كوفه به صورت مدرن آغاز گرديد.

نخستين بنايي كه با نقشه و برنامه در كوفه تأسيس گرديد، مسجد اعظم كوفه بود كه به صورت مربّع بنياد گرديد. [3] آنگاه قصر (دارالاماره) ، بازارها و محل بيت المال در مقابل محراب مسجد ساخته شد. [4].

مسجد كوفه نخست براي چهل هزار نفر ساخته شد، سپس براي شصت هزار نفر توسعه يافت. [5].

شهر كوفه به سرعت توسعه يافت و مساحت آن به پانزده كيلومتر در نُه كيلومتر رسيد. [6].

مولاي متقيان در تاريخ دوازده رجب سي و شش ه. وارد كوفه شده، آن جا را به عنوان مقرّ حكومت و پايتخت خلافت خود برگزيد

[7] و بدين سان دوران شكوفايي و شهرت جهاني آن آغاز گرديد و شمار ساكنان آن به يك ميليون نفر رسيد. [8].

هنگامي كه آن دست نيرومند الهي از آستين غيبت بيرون آمده، حكومت واحد جهاني را بر اساس عدالت و آزادي بنياد نهاده، كوفه را به عنوان پايتخت دولت كريمه قرار دهد، قطر آن به 54 ميل (در حدود 110 كيلومتر) خواهد رسيد. [9].

روزي اميرمؤ منان (صلوات الله عليه) با جمعي از اصحاب وارد حيره شد، با دست مبارك اش به سوي كوفه و حيره اشاره نمود و فرمود:

لَتَصِلَن هذِهِ بِهذِهِ؛ [10].

بي ترديد اين دو شهر به يك ديگر خواهد پيوست.

امام صادق (ع) در اين رابطه فرمود:

اِذا قَامَ قائِمُ آل محمدٍ (ع) بَني في ظهِر الكوفَهِ مَسجِداً لَهُ اَلفُ بابٍ، و اتّصَلَت بُيوتُ اَهلِ الكوفَهِ بِنهري كربَلا؛ [11].

چون قائم آل محمد (ع) قيام كند، در پشت كوفه (نجف اشرف) مسجدي بنياد مي نهد كه داراي هزار درب مي باشد و خانه هاي اهل كوفه به دو نهر كربلا متصل مي شود.

و در حديث ديگري فرمود:

اِن قائمنا اِذَا قامَ اشرَقَت الارضُ بنُورِ رِبّها...، وَيبني في ظَهرِ الكوفَهِ مسجداً لَهُ الف بابٍ وَ تَتصِلُ بُيوتُ الكوفَهِ بِنَهرِ كَربَلا وَ بِالحيرَهِ؛ [12].

چون قائم ما قيام كند، زمين به نور پروردگارش روشن گردد... در ظهر كوفه مسجدي بنياد نهد كه براي آن هزار در باشد، و خانه هاي كوفه به حيره و رود كربلا متّصل گردد.

امام باقر (ع) در همين رابطه مي فرمايد:

هنگامي كه دومين جمعه فرا مي رسد، مردم عرضه مي دارند: اي فرزند رسول خدا نماز در پشت سر شما، همانند نماز در پشت سر رسول

خدا (ص) مي باشد و مسجد گنجايش ما را ندارد.

حضرت ولي عصر (عج) چاره انديشي مي كند، به سوي نجف اشرف حركت نموده، مسجدي را پي ريزي مي كند كه هزار درب داشته، همگان را در خود جاي دهد. [13].

اين حديث با سند ديگري نيز با اندك تفاوتي در تعبير، از آن حضرت روايت شده است. [14].

شهر كوفه در اوايل تأسيس شامل هشتاد هزار خانهِ مسكوني بود، كه پنجاه هزار از آنها، از آنِ دو قبيلهِ ربيعه و مضر، بيست و چهار هزار از آنها براي ديگر قبايل و شش هزار از آنها اختصاص به يمني ها داشت، [15] ولي چون به صورت پايتخت دولت كريمه درآيد، همهِ مؤ منان در آن گرد آيند، چنانكه در احاديث فراوان به آن تصريح شده است:

1 - يأتي عَلَي الناسِ زَمانٌ لايكُونُ المؤ منُ اِلا بِالكوفهِ او يحنُّ اِليها؛ [16].

براي مردمان روزي فرا مي رسد كه هيچ مؤ مني نباشد، جز اين كه در كوفه باشد و يا دلش به سوي آن پر كشد.

2 - حَتي يأتي زمانٌ لايبقي مؤ منٌ الا بِها او يحنُّ اليها؛ [17].

تا روزي فرا رسد كه همهِ مؤ منان در آن باشند و يا به سوي آن پر كشند.

3 - اِذا دَخَلَ القائِمُ الكوفَهَ، لَم يبقَ مؤ مِنٌ اِلا وَ هُوَ بِها اَو يجيءُ اِلَيها؛ [18].

هنگامي كه قائم (عج) وارد كوفه شود، هيچ مؤ مني نمي ماند، جز اين كه در آن جا باشد و يا به سوي آن عزيمت نمايد.

4 - اِذا قامَ القائِمُ وَ دَخَلَ الكوفَهَ لَم يبقَ مُؤ منٌ اِلاّ وَ هُوَ بِها؛ [19].

چون قائم (ع) قيام كند و وارد كوفه شود، هيچ مؤ مني نمي ماند،

جز اين كه در آنجا قرار بگيرد.

5 - لا تَقُومُ الساعَهُ حَتّي يجتَمِعَ كُلُّ مُؤ مِنٍ بِالكوفَهِ؛ [20].

قيامت برپا نشود جز اين كه همهِ مؤ منان در كوفه گرد آيند.

با توجه به آمار انسانها، و طول مدت حكومت حقه و گسترهِ حكومت آن حضرت به شرق و غرب جهان، گرد آمدن همهِ مؤ منان در پايتخت، از وسعت شكوهمند بي نظير و بيرون از حدّ تصوّر شهر كوفه در عصر ظهور حكايت مي كند.

امام باقر (ع) در اين رابطه مي فرمايد:

اِن القائِمَ يملكُ ثلاثمائهٍ وَ تِسعَ سنينَ، كَما لَبثَ اَهلُ الكَهفِ في كَهفِهِم، يملاُِ الا رضَ عَدلاً و قِسطاً، كَما مُلئَت ظُلماً وَ جَوراً، وَ يفتَحُ اللهُ لَهُ شَرقَ الارضِ و غَربَها؛ [21].

قائم (ع) سيصد و نُه سال فرمانروايي مي كند، همان مقدار كه اصحاب كهف در كهف درنگ كردند، زمين را پر از عدل و داد كند، آن گونه كه پر از ظلم و ستم شده است. خداوند شرق و غرب جهان را براي او فتح مي كند.

براي توجيه امكان گرد آمدن همهِ مؤ منان در كوفه احتمالاتي هست، كه با ذكر دو مقدمهِ كوتاه به برخي از آنها اشاره مي شود:

1 - به طوري كه در روايات فراوان آمده بسياري از مردمان پيش از ظهور حضرت ولي عصر (ارواحناه فداه) به وسيلهِ جنگ، سيل، طوفان، زلزله، طاعون، وبا و ديگر بلاهاي زميني و آسماني از بين مي روند. [22].

2 - ديگر كشورها از بين نمي روند، بلكه با دست حضرت بقيه الله (عج) گشوده شده، توسط فرستاده هاي آن حضرت اداره مي شوند.

براي ادارهِ هر كشوري يكي از ياران اش را مي فرستد و مي فرمايد:

عَهدُكَ في كَفِّكَ وَ اعَمل

بماتَري؛ [23].

پيمان تو در كف دست تست، هر چه [در آن] ببيني به آن عمل كن.

پس از اين دو مقدمهِ كوتاه عرض مي كنيم:

1 - شايد در هنگامهِ ظهور تعداد مؤ منان از چند صد ميليون افزون تر نباشد و ادارهِ آنها در يك شهر و خدمت رساني به آنها با امكانات مدرن آن روز، ممكن باشد.

2 - شايد منظور از مؤ منان، مؤ منان خالص باشد و ديگر باورداران در ديگر مناطق تحت فرمان ياران اداره شوند.

3 - شايد شهرها و شهرك هاي فراواني در گرداگرد كوفه ساخته شوند و مؤ منان در امّ القراي آن شهرها، كه همان كوفه باشد و ديگر شهرك هاي تابعه ساكن باشند.

با توجه به حكومت جهاني آن حضرت و گسترهِ زماني آن، و طول عمر مردم در عصر ظهور، كه تا هزار تن از فرزندان خود را درك مي كنند، [24] گسترهِ پايتخت چنين حكومت جهان شمول از محدودهِ تفكرات ما بيرون است. به اميد روزي كه حكومت واحد جهاني بر اساس عدالت و آزادي در پهن دشت گيتي بنياد گردد، همهِ خوانندگان گرامي و عموم شيعيان شيفته و دلسوخته، آن روزگار همايون را با چشم خود ببينند و گسترهِ شكوهمند آن را مشاهده كنند.

پاورقي

[1] به نامهاي:حرقه، ام عمرو، و سلسله [تاريخ طبري، ج 3، ص 146].

[2] تاريخ الطبري، ج 3، ص 146، حوادث سال 17 ه.

[3] همان، ص 148.

[4] همان، ص 149.

[5] معجم البلدان، ج 4، ص 491.

[6] دائره المعارف الاسلاميه الشيعيه، ج 10، ص 36.

[7] وقعه صفين، ص 3.

[8] به نقل مرحوم آيه الله سيد محمد شيرازي.

[9] بحار الانوار، ج 53، ص

12.

[10] تهذيب الاحكام، ج 3، ص 253؛ بحار الانوار، ج 52، ص 374.

[11] الارشاد، ج2، ص 380؛ اعلام الوري، ج 2، ص 287؛ منتخب الا نوار المضيئه، ص 190؛ گزيدهِ كفايه المهتدي، ص 304؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 251.

[12] غيبت طوسي، ص 468؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 515؛ بحار الانوار، ج 52، 330.

[13] همان.

[14] الارشاد، ج 2 ص 380؛ اعلام الوري، ج 2، ص 287.

[15] معجم البلدان، ج 4، ص 492.

[16] دلائل الامامه، ص 463؛ نوادر المعجزات، ص 198.

[17] رجال الكشّي، ص 24؛ بحارالا نوار، ج 22، ص 389.

[18] غيبت طوسي، ص 455؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 514؛ الا نوار المضيئه، ص 190؛ الخرائج و الجرائح، ج 3، ص 1159؛ بحارالانوار، ج 52، ص 330.

[19] بحار الانوار، ج 52، ص 385.

[20] غيبت طوسي، ص 451؛ بحار الانوار، ج 52، ص 330.

[21] غيبت طوسي، ص 474؛ دلائل الامامه، ص 456؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 516؛ بحار الانوار، ج 52، ص 291.

[22] الفتن مروزي، ج 2، ص 612؛ الملاحم ابن المنادي، ص 112، الفتن و الملاحم، ص 56؛ معجم الملاحم و الفتن، ج 4،ص 291.

[23] دلائل الامامه، ص 467؛ اثبات الهداه، ج 3 ص 573.

[24] الارشاد، ج 2، ص 381؛ غيبت طوسي، ص 468؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 515؛ كشف الغمه، ج 2، ص 465؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 253.

سيماي كوفه در آيينه قرآن

سيماي كوفه در آيينه قرآن

شماري از آيات قرآن در كلام پيشوايان معصوم (عليهم السلام) به شهر كوفه تفسير و تأويل شده است كه به تعدادي از آنها

اشاره مي كنيم:

1 - «وَ جَعلناَ ابنَ مَريمَ وَ امهُ آيهً وَ آويناهُما اِلي ربوهٍ ذاتِ قرارٍ وَ مَعينٍ»؛ [1].

پسر مريم و مادرش را آيتي قرار داديم، و آن دو را بر بلندايي جاي داديم كه داراي قرارگاه و آب روان بود.

«رَبوَه» از منظر لغويين: جايگاه مرتفع، «ذاتِ قرار»: داراي كوهايه هاي وسيع و هموار، «مَعين»: چشمه سار و آب روان مي باشد. [2].

از مولاي متقيان امير مؤ منان (صلوات الله عليه) روايت شده كه فرمود: «رَبوهَ» عبارت از «كوفه»، «قَرار»؛ «مسجد كوفه» و «مَعين»؛ «فرات» مي باشد. [3].

كشّاف الحقايق، امام جعفر صادق (ع) نيز در اين رابطه فرمود: «رَبوهَ» عبارت از «نجف كوفه» و «معين» «فرات» است. [4].

علي بن ابراهيم قمي در تفسير اين آيه فرموده:

«ربوه» عبارت از «حيره»، «ذات قرار و معين» عبارت از «كوفه» مي باشد. [5].

علامهِ طبرسي از امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام) روايت كرده كه منظور از «ربوه»؛ «حيرهِ كوفه و مرغزارهاي آن» و منظور از «قرار»؛ «مسجد كوفه» و منظور از «معين»؛ «فرات» مي باشد. [6].

روي اين بيان ترديدي نمي ماند در اين كه جايگاه مرتفعي كه پناهگاه حضرت عيسي و مادرش حضرت مريم بود، كوفه و پيرامون آن بوده است.

2 - «وَالتينِ وَ الزيتوُنِ، وَ طُورِ سينينَ وَ هذَا البَلَدِ الامينِ»؛ [7].

سوگند به تين، زيتون، طور سينا و اين شهر ايمن.

«تين» در لغت به معناي انجير است، ولي مفسّران آن را به مسجد الحرام، مسجد اقصي، مسجد دمشق، مسجد حضرت نوح برفراز جودي، مسجد اصحاب كهف، عصر آدم و بلاد شام تفسير كرده اند. [8].

«زيتون» در لغت معلوم است، ولي از منظر مفسّران به

شام، بيت المقدس، بلاد شام، بلاد فلسطين، مسجد اقصي و عصر حضرت نوح (ع) تفسير و تأويل شده است. [9].

«طور سينين» همان طور سينا مي باشد، كه در اين آيه «طور سينين» و در آيه اي ديگر «طور سينا» تعبير شده است. [10].

«طور» در لغت به معناي كوه است و ده بار در قرآن كريم تكرار شده است. [11].

«البلد الامين» از منظر همهِ مفسّران مكّهِ مكرّمه مي باشد.

و اما ارتباط آيات با كوفه:

1 - ثعلبي از شهر بن حوشب نقل كرده كه منظور از «تين»؛ كوفه مي باشد. [12].

2 - بسياري از مفسران عامه گفته اند كه منظور از «تين»؛ مسجد حضرت نوح بر فراز جودي مي باشد. [13].

در تفاسير فراواني تصريح شده كه منظور از «جودي» فرات كوفه مي باشد. [14].

3 - به اتفاق مفسران، منظور از «طور سينين» همان طور سينا مي باشد، كه خداوند بر فراز ان حضرت موسي (ع) را مخاطب قرار داد و با او سخن گفت. سينا و سينين به معناي مبارك و زيباست [15] و طور سينا و طور سينين يعني؛ كوه مبارك و زيبا.

رسول اكرم (ص) در تفسير سورهِ مباركهِ «تين» فرمود:

اِن اللهَ تَبارَك وَ تَعالي اختارَ مِنَ البُلدانِ اَربَعَه، فَقالَ عَز وَ جل: «وَ التينِ وَ الزيتُونِ وَ طُورِ سينينَ وَ هذَا البَلَدِ الامينِ»؛ اَلتينُ المدينَهُ، وَ الزيتُون بَيتُ المقدِسِ؛ وَ طوُر سينينَ الكوُفَهُ، وَ هذَا البَلَد الا مينُ: مَكهُ؛ [16].

خداوند متعال چهار شهر را از ميان شهرها برگزيد و فرمود:

«واَلتينِ...» كه منظور از تين؛ مدينه، مقصود از زيتون؛ بيت المقدس، هدف از طورسينا؛ كوفه، و منظور از البلدالا مين، مكهّ مي باشد.

اين حديث

شريف بيانگر آن است كه «طور سينا» در ناحيهِ كوفه بوده است.

چنانكه احاديث ديگري نيز آن را تأييد مي كند، از جمله:

شيخ طوسي با اسناد خود حديثي را از امام باقر (ع) پيرامون محل دفن مولاي متقيان (ع) نقل كرده، كه در آخر آن فرموده است:

وَ هُوَ اَولُ طُورِ سَيناءَ؛ [17].

آنجا اول طور سينا مي باشد.

3 - (وَ غيضَ الماءُ وَ قُضِي الا مرُ وَ استَوَت عَلَي الجُودِي) ؛ [18].

آب فرو شد، فرمان حق انجام پذيرفت و (كشتي نوح) بر جودي استقرار يافت.

از كوهي كه كشتي حضرت نوح (ع) بر آن نشست، قرآن كريم به «جودي» تعبير كرده، در تورات از آن «آرارات» تعبير شده، ولي مفسّران تورات تصريح كرده اند كه واژهِ «آرارات» در تورات به منطقهِ وسيعي گفته مي شود كه در ميان رود ارس، درياچهِ وان و درياچهِ اروميه قرار دارد، سپس اضافه مي كنند:

موافق روايات كشتي نوح بر اين كوه قرار گرفت، اين كوه بلند كه ارامنه آن را «مسيس»، تركها «آغري داغ»، ايرانيان «كوه نوح» اروپاييان «آرارات» و اعراب آن را «جودي» مي نامند، داراي دو قله است كه يكي به مقدار چهار هزار پا از ديگري بلندتر است. [19].

ياقوت آن را در كرانهِ شرقي دجله از نواحي موصل معرفي كرده مي نويسد: مسجد نوح تا به امروز بر فراز آن باقي است. [20].

مرحوم بلاغي مي نويسد:

جودي كوهي است در نزديكي موصل كه با كوههاي ارمنستان پيوسته واكراد در كنار آن زندگي مي كنند، و آن را به زبان خود «كاردو» يا «جاردو» مي نامند و يونانيان آن را تحريف كرده «جوردي» ناميده اند و چون به زبان عربي وارد شده،

آن را تعريب كرده «جودي» ناميدند. [21].

مؤ لّفان دائره المعارف اسلامي تأكيد دارند كه جودي ربطي به كوههاي آرارات ندارد، بلكه كوه مرتفعي است در منطقهِ «بُهتان». [22].

واژهِ بُهتان در اصل «بُختان» بود، در سفرنامه ها «بوتان» و «بُتّان» آمده، در سرياني «بُتان» و «بُتّان» تلفّظ مي شود و امروزه «بهتان» ناميده مي شود و در منابع مورد اعتماد به ساكنان آن منطقه «بُختي» اطلاق كرده اند. [23].

شمس الدين سامي افندي از آن «آغري داغي» تعبير كرده، مي نويسد: نقل مي شود كه مسجد حضرت نوح و برخي از بقاياي كشتي نوح بر فراز آن موجود است. [24].

دكتر رحيم هويدا مي نويسد:

به اعتقاد ارامنه نام شهر «نخجوان» در دامنهِ كوه آرارات با ماجراي كشتي نوح مرتبط است، زيرا «نخ» به معناي كشتي و «جُوان» به معني محل استقرار مي باشد، آنها معتقدند كه كشتي نوح در اين نقطه بر زمين نشسته و اين شهر قديمي ترين شهر دنيا مي باشد. [25].

ولي در منابع قديمي محل كوه جودي را در كرانهِ شرقي دجله، در بين النهرين عليا نوشته اند. [26] و اين مطابق است با نظر ياقوت كه آن را در نزديكي موصل دانسته است. [27].

در حديثي از امام كاظم (ع) نيز روايت شده كه جودي در نزديكي موصل مي باشد، [28] ولي امام صادق (ع) در فرازي از يك حديث طولاني مي فرمايد:

«وَ استَوَت عَلَي الجودِي» وَ هُوَ فُراتُ الكُوفَهِ؛ [29].

آنگاه بر كوه جودي استقرار يافت و آن همان فرات كوفه مي باشد.

از طرح اين سه آيه به اين نتيجه رسيديم كه طور سيناي حضرت موسي (ع) ، پناهگاه مريم و حضرت عيسي (عليهما السلام) و قرارگاه كشتي حضرت نوح (ع)

در كوفه و پيرامون آن بود و به زودي پايتخت دولت كريمه در همان نقطه گسترده مي شود.

به اميد آن روز.

پاورقي

[1] سورهِ المؤ منون (23) ، آيهِ 50.

[2] التّبيان، ج 7، ص 373.

[3] تفسير عياشي، ج 3، ص 134؛ معاني الا خبار، ص 373؛ تفسير البرهان، ج 7، ص 24؛ بحارالانوار، ج 14، ص 239؛ ج 100، ص 227.

[4] مزار شيخ مفيد، ص 28؛ المزار الكبير، ص 116؛ كامل الزيارات، ص 48؛ تهذيب الاحكام، ج 6، ص 38؛ تفسير الصافي، ج 5، ص 182؛ تفسير البرهان، ج 7، ص 24؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 405؛ بحارالانوار، ج 14، ص 217؛ ج 100، ص 228.

[5] تفسير القمي، ج 2، ص 91.

[6] مجمع البيان، ج 7، ص 172؛ كنز الدّقايق، ج 9، ص 191.

[7] سورهِ التين (95) ، آيه هاي 1 - 3.

[8] تفسير الطبري، ج 30،ص 154؛ تفسير القرطبي، ج 20، ص 110؛ تفسير المراغي، ج 30، ص 194؛ الدرّالمنثور، ج 6، ص 365.

[9] همان.

[10] سورهِ المؤ منون (23) ، آيهِ 20.

[11] البقره، 63 و 93؛ النّساء، 154؛ مريم 52؛ طه 80؛ المؤ منون، 20؛ القصص، 29 و 46، الطور، 1 و التّين، 2.

[12] تفسير الثعلبي، ج 10، ص 239.

[13] تفسير الطبري، ج 30، ص 154؛ تفسير القرطبي، ج 20، ص 110؛ الدرّ المنثور، ج 6، ص 365.

[14] الكافي، ج 8، ص 281؛ تفسير العياشي، ج 2، ص 311.

[15] التّبيان، ج 10، ص 375؛ تفسير الطبري، ج 30، ص 155.

[16] معاني الا خبار، 365؛ الخصال، ج 1، ص 225. تفسير الصافي، ج 7، ص 512؛ تفسير

كنز الدّقائق، ج 14، ص340.

[17] تهذيب الا حكام، ج 6، ص 34؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 377؛ بحارالا نوار، ج 60، ص 205.

[18] سورهِ هود (11) ، آيهِ 44.

[19] قاموس كتاب مقدس، ص 40، مادهِ «آراراط».

[20] معجم البلدان، ج 2، ص 179.

[21] قصص قرآن، ص 348.

[22] دائره المعارف الاسلاميه، ج 7، ص 161.

[23] همان، ج 4، ص 249 - 253.

[24] قاموس الا علام تركي ج 3، ص 1848.

[25] جغرافياي طبيعي آذربايجان، ص 28.

[26] سرزمين هاي خلافت شرقي لسترنج گاي ص 101.

[27] معجم البلدان، ج 2، ص 179.

[28] تفسير البرهان، ج 5، ص 146؛ تفسير العياشي، ج 2، ص 311.

[29] الكافي، ج 8، ص 235؛ تفسير العياشي، ج 2، ص 311؛ تفسير البرهان، ج 5، ص 145؛ تفسير الصافي، ج 4، ص 40.

سيماي كوفه در آيينه روايات

سيماي كوفه در آيينه روايات

در كلمات دُرر بار ائمّهِ اطهار (عليهم السلام) احاديث فراواني در فضيلت كوفه آمده است كه به شماري از آن ها اشاره مي كنيم:

1 - از امام باقر (ع) پرسيدند: پس از مكه و مدينه كدامين بقعه افضل است؟

فرمود: «كوفه»، سپس فرمود:

هِي الزكيهُ الطاهرهُ، فيها قُبُورُ النبيينَ المُرسلينَ وَ غَيرِ المُرسَلينَ، وَ الاوصِياءِ الصادِقينَ...؛ [1].

كوفه پاك و پاكيزه است، قبور مطهر پيامبران مرسل و غير مرسل و اوصياي راستين در آن جاست.

2 - امام صادق (ع) در اين رابطه فرمود:

اَلكوفَهُ حَرَمُ اللهِ وَ حَرَمُ رَسُولِهِ وَ حَرَمُ اميرالمؤ منينَ، الصلاهُ فيها بألفِ صَلاهٍ وَ الدرهَمُ فيها بِألفِ دِرهَمٍ؛ [2].

كوفه حرم خدا، حرم پيامبر و حرم اميرالمؤ منين (صلوات الله عليه) مي باشد. يك نماز در آن معادل

يك هزار نماز، و يك درهم در آن معادل يك هزار درهم است.

3 - رسول اكرم (ص) فرمود:

اَلكُوفَهُ جُمجُمَهُ العَرَبِ وَ رُمحُ اللهِ تَبارَك وَ تَعالي وَ كَنزُ الايمانِ؛ [3].

كوفه مغز عرب، نيزهِ خداوند منان و گنجينهِ ايمان است.

4 - حضرت سلمان هنگامي كه از سرزمين كوفه عبور مي كرد فرمود:

اينجا قبه الاسلام است. [4].

اين تعبير از رسول اكرم (ص) در مورد مسجد كوفه روايت شده است. [5].

مسعودي در علت نامگذاري كوفه به «قبّه الاسلام» از امام (ع) روايت مي كند كه حضرت نوح (ع) در وسط مسجد كوفه گنبدي زد، اهل و عيال و مؤ منان را آن جا اسكان داد، تا شهرها تأسيس گرديد و فرزندانش در شهرها اقامت گزيدند، پس كوفه «قُبّه الاسلام» ناميده شد. [6].

5 - اميرمؤ منان (صلوات الله عليه) در فضيلت كوفه فرمود:

اَلكوفَهُ كَنزُ الايمانِ وَ حجهُ الاسلامِ وَ سيفُ اللهِ وَ رُمحُهُ، يضَعُهُ حَيثُ يشاءُ؛ [7].

كوفه گنجينهِ ايمان، حجت اسلام، شمشير و نيزهِ خداوند منان است، كه هر كجا بخواهد آن را به كار بگيرد.

6 - از ابن عباس روايت شده كه فرمود:

اَلكوُفَهُ فُسطاطُ الاِسلامِ؛ [8].

كوفه خيمهِ اسلام است.

7 - امام صادق (ع) به كسي كه مي خواست مكه يا مدينه را به عنوان اقامتگاه خود انتخاب كند، فرمود:

عَلَيكَ بالعراقِ الكوفَهَ، فان البركَهَ مِنها علي اثنَي عَشَرَ ميلاً هكذَا و هكذَا...؛ [9].

بر تو باد عراق، در كوفه سكونت كن كه بركت در دوازده ميلي آن مي باشد، اين گونه - يعني؛ از هر چهارطرف -.

8 - امام صادق (ع) در همين رابطه فرمود:

اَلكوفَهُ روضه مِن رياضِ الجنهِ؛

[10].

كوفه باغي از باغهاي بهشت است.

9 - از رسول اكرم (ص) روايت شده كه فرمود:

طينَهُ شيعتنا مِن الكوفهِ؛ [11].

گل شيعيان ما از كوفه است.

10 - در احاديث طينت آمده است:

طينُ الارضِ مكهُ و المدينهُ و الكوفَهُ وَ بَيتِ المقدسِ وَ الحائِرِ؛ [12].

گل زمين از مكه، مدينه، كوفه، بيت المقدس و حائر (حرم امام حسين عليه السلام) مي باشد.

11 - امير مؤ منان (صلوات الله عليه) در مدح كوفه فرمود:

وَيحكِ يا كوفهُ، ما اطيبكِ و اطيبَ ريحَكِ!؛ [13].

اي كوفه! ترا چه مي شود كه اين قدر پاكيزه اي و بويت اين قدر پاكيزه است؟

12 - امير مؤ منان (صلوات الله عليه) در اين رابطه به نظم فرمود:

يا حَبَّذَا السيرُ بأرضِ الكوفهِ

ارضٌ سواءٌ سَهلَه معروفهٌ [14].

وه چه زيباست گشت و گذار در سرزمين كوفه، سرزمين هموار خوش منظر خوشبو.

13 - امام صادق (ع) در مدح كوفه فرمود:

ان اللهَ اختارَ من جميعِ البلادِ كوفَهَ وَ قُم و تفليسَ؛ [15].

خداوند از ميان همهِ شهرها، كوفه، قم و تفليس را برگزيد.

14 - امام حسن عسكري (ع) در اين رابطه فرمود:

لَموضعُ الرجلِ في الكوفهِ، احبُّ الي مِن دارٍ في المدينهِ؛ [16].

جاي پايي در كوفه براي من، از خانه اي در مدينه محبوب تر است.

15 - امام صادق (ع) در ضمن حديثي فرمود:

ان اللهَ احتج بالكوفهِ علي سائِرِ البلادِ، و بالمؤ منينَ مِن اهلها علي غَيرهِم؛ [17].

خداوند با كوفه بر ديگر شهرها احتجاج نمود، و با مؤ منان از اهل آن بر ديگران.

16 - و در حديث ديگري فرمود:

مَن كانَ له دارٌ بالكوفهِ فليتمسك بِها؛ [18].

هر كس در كوفه خانه اي داشته باشد، حتماً آن را نگه بدارد.

17 - امير مؤ منان (صلوات الله عليه) در مورد دفع بلاها از كوفه فرمود:

يدفعُ البلاءُ عنها كَما يدفعُ عَن اخبيهِ النبي؛ [19].

بلا از كوفه دفع مي شود، آن گونه كه از خيمه هاي پيامبر (ص) دفع مي گردد.

18 - امام صادق (ع) در همين رابطه فرمود:

اِذا عمتِ البلايا، فالامنُ في الكوفَهِ وَ نواحيها؛ [20].

هنگامي كه بلاها همگاني شود، امنيت در كوفه و اطراف آن است.

19 - در حديث ديگر از حوادث جانكاه و بلاهاي خانمان سوز گفت و گو فرمودند، پرسيدند كه در چنين شرايطي به كجا فرار كنيم؟ فرمود:

اِلَي الكوفَهِ وَ حَواليها؛ [21].

به سوي كوفه و اطراف آن.

20 - رسول اكرم (ص) در يك حديث طولاني خطاب به اميرمؤ منان (ع) فرمود: خداوند ولايت ترا به آسمان ها عرضه نمود، آسمان هفتم سبقت جست: پس آن را با عرش زينت بخشيد، سپس...؛

ثُمَ سَبَقَت اليهاَ الكوفهُ، فزينَها بِكَ؛ [22].

آنگاه كوفه سبقت جست، پس آن را با وجود تو زينت بخشيد.

21 - امير مؤ منان (صلوات الله عليه) در مورد پيوند ناگسستني خود با كوفه مي فرمايد:

هذِهِ مدينتنا، وَ محلنا و مقرُّ شيعتنا؛ [23].

اينجا شهر ما، جايگاه ما و اقامتگاه شيعيان ماست.

22 - امام صادق (ع) در همين رابطه فرمود:

تُربهٌ تُحبنا وَ نُحبها؛ [24].

خاك كوفه ما را دوست دارد و ما نيز آن را دوست مي داريم.

23 - و در حديث ديگري فرمود:

براي خدا حرمي است و آن مكه است، براي پيامبر خدا حرمي است و آن مدينه است، براي اميرمؤ منان حرمي است و

آن كوفه است و براي ما حرمي است و آن قم مي باشد. [25].

24 - و در حديث ديگري با توضيح بيشتري فرمود:

وَ الكوفَهُ حَرَمُ علي بنِ ابي طالبٍ (ع). اِن عَلِياًّ (ع) حَرّمَ مِنَ الكوفَهِ ما حَرمَ ابراهيمُ مِن مكهَ، وَ ما حَرّمَ مُحمدٌ (صلي الله عليه و آله) مِنَ المَدينهِ؛ [26].

كوفه حرم علي بن ابي طالب است، حضرت علي (ع) از كوفه حرام كرده، آن چه را كه حضرت ابراهيم از مكه و حضرت محمد (ص) از مدينه حرام كرده اند.

25 - مولاي متقيان، خود در اين رابطه فرمود:

مَكهُ حَرَمُ اللهِ، وَ المدينهُ حَرَمُ رَسُولِ اللهِ، (ص) وَ الكوفهُ حَرَمي، لايريدُها جَبارٌ بحادثهٍ اِلاّ قَصَمَهُ اللهُ؛ [27].

مكه حرم خدا، مدينه حرم رسول خدا و كوفه حرم من است، هيچ ستمگري در صدد ايجاد حادثه در آن بر نمي آيد، جز اين كه خداوند ريشه كن اش مي كند.

26 - امام صادق (ع) در اين رابطه فرمود:

اَللهم ارمِ مَن رَماها وَ عادِ مَن عاداها؛ [28].

بار خدايا! هر كس كوفه را بزند او را بزن و هر كس آن را دشمن بدارد او را دشمن بدار.

پاورقي

[1] تهذيب الاحكام، ج 6، ص 31؛ مزار مفيد، ص 18؛ المزار الكبير، ص 113؛ روضه الواعظين، ج 2، ص 410؛ بحارالانوار، ج 100، ص 440.

[2] الكافي، ج 4، ص 586؛ الفقيه، ج 1، ص 147؛ مزار مفيد، ص 19؛ المزار الكبير، ص 115؛ روضه الواعظين، ج 2، ص 410؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 256؛ تهذيب الا حكام، ج 6، ص 31؛ كامل الزيارات، ص 29.

[3] علل الشرائع، ج 2، ص 461؛ النّهايه، ج 1، ص 208؛

بحارالانوار، ج 65 ص 172؛ ج 100، ص 369؛ مستدرك الوسائل، ج 10،

ص 204.

[4] رجال كشّي، ص 20؛ بحار الانوار، ج 22، ص 386.

[5] روضه الواعظين، ج 2، ص 409.

[6] اثبات الوصيه، ص 23.

[7] معجم البلدان، ج 4، ص 492.

[8] كنز العمّال، ج 12، ص 301.

[9] تهذيب الا حكام، ج 6، ص 44؛ المزار الكبير، ص 344؛ بحارالا نوار، ج 100، ص 404.

[10] فرحه الغري، ص 69؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 387.

[11] الهدايه، ص 111؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 208.

[12] الكافي، ج 1، ص 390، بحارالا نوار، ج 25، ص 49؛ ج 61، ص 46.

[13] خصائص الا ئمّه، ص 114؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 203 و 264.

[14] العقد الفريد، ج 6، ص 137؛ النّهايه، ج 3، ص 217؛ بحارالا نوار، ج 34، ص 428؛ ديوان اميرالمؤ منين، ص 111.

[15] تاريخ قم، ص 97؛ بحارالا نوار، ج 60 ص 214؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 205.

[16] بحار الانوار، ج 52، ص 386؛ ج 100، ص 385؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 205.

[17] تاريخ قم، ص 95؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 205.

[18] بحار الانوار، ج 52، ص 386؛ ج 100، ص 385؛ مستدرك الوسائل. ج 10، ص 264.

[19] عيون الا خبار، ج 2، ص 65؛ بحار الا نوار، ج 100، ص 392.

[20] تاريخ قم، ص 97؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 205.

[21] همان؛ بحارالا نوار، ج 60، ص 214.

[22] اقبال الاعمال، ص 465؛ تاريخ قم، ص 94؛ بحار الانوار، ج 27 ص 262؛ ج 60، ص 212؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 204.

[23] تاريخ الكوفه، ص 63.

[24] همان.

[25] تاريخ قم، ص 97؛ مجالس المؤ منين، ج 1، ص 83؛ بحار الانوار، ج 60، ص 216؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 206.

[26] امالي شيخ طوسي، ص 672؛ بحار الانوار، ج 99، ص 85؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 202.

[27] الكافي، ج 4، ص 563؛ تهذيب الاحكام، ج 1، ص 12؛ جامع الاخبار، ص 69؛ روضه الواعظين، ج 2، ص 407؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 360.

[28] تاريخ الكوفه، ص 63.

كوفه و پيرامون

كوفه و پيرامون

آنچه از نظر خوانندگان گرامي گذشت، شماري از احاديث پيشوايان معصوم (ع پيرامون «كوفه» بود، در اين رابطه احاديث فراوان ديگري هست كه در مورد مناطق وابسته و نواحي پيوسته به كوفه از امامان نور (عليهم السلام) صادر گشته است كه به جهت محدود بودن صفحات مجله از آن ها صرف نظر نموده، به چند نمونه از احاديث وارده پيرامون «ظَهر كوفه» بسنده مي كنيم:

27 - مولاي متقيان، اميرمؤ منان (صلوات الله عليه) در مورد ظهر كوفه كه همان نجف اشرف مي باشد، فرمود:

يحشَرُ مِن ظهرِ الكوفهِ سبعُونَ الفاً عَلي غرهِ الشمسِ، يدخُلُونَ الجنهَ بغيرِ حسابٍ؛ [1].

از ظهر كوفه هفتاد هزار نفر همانند قرص خورشيد در نخستين لحظات طلوع آن برانگيخته مي شوند كه بدون حساب وارد بهشت شوند.

28 - و در همين رابطه خطاب به شهر كوفه فرمود:

ما احسَنَ ظَهرَكِ وَ اطيبَ قعرَكِ، اللهم اجعَل قبري بِها؛ [2].

اي كوفه، چه پشت خوب (نجف) وه چه اندرون خوبي داري، بار خدايا قبر مرا در آن قرار ده.

از ده ها حديث مربوط به قبر مطهر مولاي متقيان به يك حديث بسنده

مي كنيم:

29 - امام صادق (ع) فرمود:

بِظهرِ الكوفَهِ قبرٌ لا يلوُذُ بِهِ ذوُ عاههٍ اِلاّ شفاهُ اللهُ؛ [3].

در پشت كوفه قبري هست كه هيچ صاحب مرضي به آن پناه نمي برد، جز اين كه خداوند او را شفا مي دهد.

معجزات و كرامات باهره اي كه در حرم مولاي متقيان مشاهده گرديده، بيرون از شماراست، فقط اشاره مي كنيم كه «ابن بطوطه» مي نويسد: از اين روضه كرامت ها ظاهر مي شود كه منشأ عقيدهِ مردم بر اين كه قبر علي (ع) آنجاست همان كرامت ها مي باشد در شب بيست و هفت رجب كه «ليله المحيا» مي نامند، عراقيان، خراسانيان، فارسيان و روميان، سي تن و چهل تن، بعد از نماز خفتن در آنجا گرد مي آيند و بيماران افليج و زمين گير را كنار ضريح مقدس مي گذارند و خود به نماز و ذكر و قرآن مي پردازند. چون پاسي از شب گذشت همهِ مريض ها كه شفا يافته و سالم شده اند، برخاسته ذكر لااله الاالله، محمد رسول الله و علي ولي الله مي گويند. و اين حكايت در ميان آنان به حد افاضه رسيده، گرچه من خود آن شب را درك نكردم، داستان آن را از اشخاص مورد اعتماد شنيدم. [4].

در اينجا فقط اشاره مي كنيم كه پيامبران فراواني در نجف و كوفه مدفون هستند، از جمله حضرت آدم و حضرت نوح، كه در داخل ضريح مقدس امير مؤ منان (ع) مدفون مي باشند. [5].

30 - در عظمت اين مكان مقدس همين بس كه مولاي متقيان فرمود:

اَولُ بقعهٍ عُبِدَ اللهُ عليها ظهرُ الكوفهِ، لَمّا اَمَرَ اللهُ الملائكَهَ اَن يسجُدُ لادَمَ، سَجَدُوا عَلي ظَهرِ الكوفَهِ؛ [6].

نخستين بقعه اي كه خداوند بر فراز آن پرستش شده ظَهر

كوفه است. هنگامي كه خداوند به فرشتگان امر فرمود كه در برابر حضرت آدم (ع) سجده كنند، بر فراز ظهر كوفه او را سجده كردند.

31 - امام صادق (ع) در پشت كوفه در سه مورد از مركب خود پياده شد و در هر يك دو ركعت نماز گزارد. ابوالفرج سندي كه در محضر بود عرضه داشت: اين سه مورد كه نماز گزارديد، كجا مي باشند؟

فرمود:

اَما الاولُ فَموضعُ قَبر اميرالمؤ منينَ (ع) وَ الثاني مَوضِعُ راسِ الحسَينِ (ع) و الثالِثُ مَوضِعُ مِنبَرِ القائِمِ (ع) ؛ [7].

اما اولي محل قبر امير مؤ منان، اما دومي محل سر مقدس سالار شهيدان و اما سومي محل منبر حضرت صاحب الزمان (صلوات الله عليه) مي باشد.

32 - امام باقر (ع) در ضمن يك حديث طولاني كه در مورد كيفيت بناي كعبهِ معظمه توسط حضرت آدم (ع) به تفصيل سخن گفته، در مورد اركان چهارگانهِ آن مي فرمايد:

فَرَفَعَ قواعِدَ البيتِ الحرامِ بحجرٍ منَ الصفا، وَ حَجَر مِنَ المروهِ، وَ حَجَر مِن طورِ سيناءَ، وَ حَجَرٍ مِن جَبَلِ السلامِ وَ هُوَ ظهرُ الكوفَهِ؛ [8].

آنگاه پايه هاي بيت الله الحرام را با سنگي از صفا، سنگي از مروه، سنگي از طور سينا و سنگي از جبل السلام كه همان پشت كوفه است، بنياد نهاد.

33 - و در حديث معراج آمده است كه رسول اكرم (ص) چون به «دار السلام» [9] در پشت كوفه رسيدند، جبرئيل عرضه داشت كه اينجا مسجد پدرت آدم و عبادتگاه پيامبران است، فرود آي و در اينجا نماز بگزار، پس از براق پياده شده نماز گزارده، آنگاه به سوي بيت المقدس عزيمت نمود. [10].

34. سرزمين نجف

اشرف به قدري شرافت دارد كه سنگ ريزه هاي آن نگين افتخار عبادت كنندگان مي باشد.

امام صادق (ع) به هنگام شمارش انگشتري هايي كه بسيار فضيلت دارد، از دُرّ نجف ياد كرده مي فرمايد:

وَ ما يظهرُهُ اللهُ بِالذكواتِ البيضِ بِالغَرِيينِ؛ [11].

و آنچه خداوند پديدار مي سازد در تپه هاي سفيد غريين.

به تفصيل از پاداش آن بحث كرده مي فرمايد:

خداوند از روي رحمت گسترده اش به شيعيان، دُرّ نجف را به قدري فراوان كرده كه به رايگان به دست همگان برسد.

پاورقي

[1] وقعه صفين، ص 127؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 225؛ بحار الانوار، ج 12، ص 77؛ ج 100، ص 227.

[2] فرحه الغري، ص 22؛ موسوعه العتبات المقدّسه، ج 6، ص 71.

[3] تهذيب الاحكام، ج 6، ص 34؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 377.

[4] سفرنامهِ ابن بطوطه، ج 1، ص 185.

[5] اثبات الوصيه، ص 14 و 132؛ تهذيب الاحكام، ج 6، ص 22 و 34؛ فرحه الغري، ص 48؛ الهدايه، ص 11؛ الجعفريات، ص 201؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 384؛ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 314؛ ج 10، ص 219.

[6] تفسير عياشي، ج 1، ص 120؛ بحار الانوار، ج 11، ص 149؛ ج 100، ص 232؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 206؛ جنّات ثمانيه،

ص 302.

[7] موسوعه العتبات المقدسه، ج 6، ص 80؛ فرحه الغري، ص 45.

[8] الكافي، ج 4، ص 197؛ بحارالانوار، ج 11، ص 185 و 209؛ علل الشرائع، ج 2، ص 422؛ تفسير العياشي، ج 1، ص 126.

[9] در مورد «جبل السلام»، «دارالسلام» و «وادي السلام» ان شاءالله در شماره هاي آينده سخن خواهيم گفت.

[10]

تفسير عياشي، ج 2، ص 307؛ الكافي، ج 8، ص 235؛ بحار الانوار، ج 11، ص 333؛ ج 100، ص 386.

[11] تهذيب الا حكام، ج 6، ص 37؛ روضه الواعظين، ج 2، ص 411؛ فرحه الغري، ص 71.

سيماي اهل كوفه در آيينه روايات

سيماي اهل كوفه در آيينه روايات

با توجه به اين كه اهالي كوفه همواره پشتيبان اهلبيت عصمت و طهارت بوده اند، نكوهش هاي فراواني در مورد آنها از سوي دشمنان به عمل آمده است و لذا احاديث مربوط به كوفه و ظهر كوفه را با رواياتي پيرامون «اهل كوفه» پي مي گيريم:

35 - امام باقر (ع) در اين رابطه مي فرمايد:

اِن ولايتنا عُرضَت عَلي اَهلِ الامصارِ، فلم يقبلها قبُولَ اَهلِ الكوفَهِ شيءٌ؛ [1].

ولايت ما به اهل شهرها عرضه شد، اهالي هيچ شهري همانند اهل كوفه آن را نپذيرفتند.

36 - امام رضا (ع) در مورد اهل كوفه فرمود:

يا اَهلَ الكوفَهِ قَد اعطيتم خيراً كثيراً، وَ اِنكم لَمِمَّن امتَحَنَ اللهُ قَلبَهُ؛ [2].

اي اهل كوفه به شما خيرهاي فراوان عطا شده، شما از كساني هستيد كه خداوند دلهايشان را آزموده است.

37 - امام حسين (ع) خطاب به اهل كوفه، در ايام جنگ صفين فرمود:

يا اهلَ الكوفهِ، انتمُ الا حبهُ الكرماءُ، و الشِعارُ دُونَ الدِثارِ؛ [3].

اي اهل كوفه، شما دوستان گرانمايه، بسيار صميمي و خصوصي، نه ظاهري و بيگانه مي باشيد.

38 - امام سجاد (ع) در همين رابطه فرمود:

مَرحباً بِكُم يا اهلَ الكوفهِ، ا نتُمُ الشعارُ دوُنَ الدِثارِ؛ [4].

مرحبا به شما اي اهل كوفه، شما (همانند لباس زيرين) صميمي و خصوصي هستيد، نه مانند جامهِ رويي (بيگانه و ظاهري).

39 - امام صادق (ع)

در اين رابطه مي فرمايد:

اهلُ خُراسانَ اعلامُنا، اهل قُم انصارنا، وَ اهل كوفَهَ اوتادُنا، وَ اهلُ هذا السوادِ مِنا وَ نحنُ مِنهُم؛ [5].

اهل خراسان پيشتازان ما، اهل قم ياوران ما، اهل كوفه تكيه گاههاي ما و اهل اين ديار (نواحي كوفه) از ما هستند و ما نيز از آنها هستيم.

40 - مولاي متقيان در نامه اي كه به اهل كوفه نوشته اند، چنين مي نويسند:

مِن عبدِ اللهِ عَلي اميرالمؤ منين الي اهلِ الكوفَهِ جَبههِ الا نصارِ وَ سَنامِ العَرَبِ؛ [6].

از بندهِ خدا علي اميرمؤ منان، به سوي اهل كوفه پيشتاز ياران و قلّهِ [شرف] عرب.

پاورقي

[1] امالي شيخ مفيد، ص 142؛ كامل الزيارات، ص 167؛ ثواب الا عمال، ص 114؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 518؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 212؛ بحارالانوار، ج 23، ص 281؛ ج 60، ص 209؛ ج 101، ص 140؛ بصائر الدرجات، ص 97.

[2] مصباح المتهجّد، ص 680؛ تهذيب الاحكام، ج 6، ص 24؛ مصباح الزّائر، ص 54؛ اقبال الاعمال، ص 468؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 389.

[3] وقعه صفين، ص 114؛ بحار الانوار، ج 32، ص 405.

[4] الكافي، ج 6، ص 498؛ الفقيه، ج 1 ص 66؛ مكارم الا خلاق، ص 83؛ بحار الانوار، ج 76، ص 103.

[5] تاريخ قم، ص 93؛ بحار الانوار، ج 60، ص 218؛ كريمهِ اهلبيت، ص 432.

[6] نهج البلاغه، بخش نامه ها، نامهِ شماره 1؛ بحارالانوار، ج 32، ص 84.

سيماي كوفه در احاديث ملاحم

سيماي كوفه در احاديث ملاحم

در پيشگويي هاي پيشوايان معصوم (ع) احاديث فراوان در رابطه با كوفه به ويژه در هنگامهِ خروج سفياني آمده است كه به صورت فشرده به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

1 - سَنَهَ الفتحِ ينبثقُ الفراتُ حتي يدخُلَ ازقّهَ الكوفهِ؛ [1].

در سال فتح آب فرات سرريز مي كند و در كوچه هاي كوفه روان مي شود.

2 - اِذا فُتِقَ بثقٌ فِي الفراتِ، فَبَلَغَ ازقهَ الكوفهِ فليتهيأ شيعتُنا؛ [2].

هنگامي كه شكافي در فرات پديد آيد و آب فرات به كوچه هاي كوفه برسد، شيعيان آمادهِ - ظهور باشند.

3 - لا تَذهبُ الا يامُ وَ الليالي حَتي يحفرها هُنا نَهر يجري فيهِ الماءُ وَ السُفُنُ؛ [3].

شبها و روزها سپري نمي شود، تا در اينجا رودخانه اي حفر مي شود كه در آن آب و كشتي به جريان مي افتد.

4 - الكوُفهُ آمنهٌ منَ الخرابِ حتي تخرَبَ مصرُ، و لا تكُونُ الملحمَهُ حتي تَخرَبَ الكوُفَهُ؛ [4].

كوفه در امان است از ويراني تا هنگامي كه مصر ويران گردد، پيشگويي ها تحقق نمي يابد تا هنگامي كه كوفه ويران شود.

5 - لايذهبُ ملكُ هؤ لاء حتي يستعرِضوُا الناسَ بالكوفهِ يومَ الجمعهِ، لكأني انظرُ الي روِ سٍ تندُرُ فيما بينَ المسجِدِ وَ اصحابِ الصابونِ؛ [5].

حكومت اين ها پايان نمي يابد تا هنگامي كه مردم را روز جمعه در كوفه به صف كرده به قتل برسانند. گويي با چشم خود مي بينم سرهايي را كه در ميان مسجد و بازار صابون فروش ها بر زمين مي ريزند.

6 - ان لولدِ فلانٍ عندَ مسجدكُم لوقعهً في يومٍ عروبهٍ، يقتلُ فيها اربعهُ آلافٍ من بابِ الفيلِ الي اصحابِ الصابونِ؛ [6].

براي فرزندان فلاني در نزد مسجد شما (مسجد اعظم كوفه) حادثه اي در يك روز عيد هست كه در ميان باب فيل تا بازار صابوني ها چهار هزار نفر كشته مي شود.

7 - اذا هُدمَ حائطُ مسجد الكوفهِ مؤ خرهُ مما يلي دار عبدِاللهِ بن

مسعودٍ، فعند ذلكَ زوالُ ملكِ بني فلانٍ، اما ان هادِمَهُ لا يبنيهِ؛ [7].

هنگامي كه ديوار مسجد كوفه از ناحيهِ پشت، از طرف خانهِ عبدالله بن مسعود تخريب شود، در آن هنگام حكومت آل فلان نابود مي شود و تخريب كنندهِ ديوار آن را بنا نمي كند.

8 - اني يكوُنُ ذلكَ - يا جابرُ - و لما يكثرُ القتلُ بينَ الحيرهِ و الكوفهِ؛ [8].

اي جابر، چگونه ممكن است - امر ظهور - واقع شود، در حالي كه كشت و كشتار فراوان در ميان حيره و كوفه رخ نداده است.

9 - اذا وَقَعَ النارُ في حجازِكُم، وَ جري الماءُ بنجفكُم، فتوقعُوا ظُهُورَ قائِمِكُم؛ [9].

هنگامي كه در حجازتان آتش پديد آمد و آب در نجف تان روان گرديد، ظهور قائم (عج) خود را اميدوار باشيد.

10 - اذاَ ملا هذا نجفكُمُ السيلُ و المطرُ، و ظهرتِ النارُ في الحجارهِ و المدرِ، و ملكت بغدادَ التّتَرُ، فَتَوَقعُوا ظُهورَالقائِمِ المنتَظَر؛ [10].

هنگامي كه اين نجف شما را سيل و باران فرا گيرد و در سنگ ها و سنگ ريزه ها آتش پديدار گردد، ظهور قائم خود را اميدوار باشيد.

پاورقي

[1] الارشاد، ج 2، ص 377؛ غيبت طوسي، ص 451؛ اعلام الوري، ج 2، ص 284؛ منتخب الا نوار المضيئه، ص35؛ الخرائج و الجرائح، ج 3، ص 1164؛ كشف الغمه، ج 2، ص 461؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 250؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 742.

[2] الصراط المستقيم، ج 2، ص 258.

[3] الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 752؛ بحارالانوار، ج 41، ص 283.

[4] مستدرك الصّحيحين، ج 4، ص 462.

[5] غيبت طوسي، ص 448؛ الارشاد، ج 2، ص 376؛ بحارالانوار،

ج 52، ص 211.

[6] الارشاد، ج 2، ص 377؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 250.

[7] غيبت طوسي، ص 446؛ غيبت نعماني، ص 277؛ الارشاد، ج 2، ص 375؛ الخرائج و الجرائح، ج 3، ص 1163؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 249؛ اثبات الهداه، ج 7، ص 108؛ بحارالا نوار، ج 52، ص 210.

[8] الارشاد، ج 2، ص 374؛ غيبت طوسي، ص 445؛ بحار الانوار، ج 52، ص 209.

[9] الصراط المستقيم، ج 2، ص 258.

[10] همان، ص 259.

سيماي كوفه در هنگامه خروج سفياني

سيماي كوفه در هنگامه خروج سفياني

1- وَ يدخلُ جيشُ السفياني الي الكوفهِ فلا يدعونَ احداً الا قتلُوهُ؛ [1].

سپاه سفياني وارد كوفه مي شوند و احدي را فروگذار نمي شوند جز اين كه به قتل مي رسانند.

2 - و يبعثُ السفياني جيشاً الي الكوفهِ و عدتُهُم سبعونَ الفاً، فيصيبُونَ منِ اهلِ الكوفَهِ قتلاً و صلباً و سبياً؛ [2].

سفياني سپاهي را به سوي كوفه گسيل مي دارد كه تعدادشان هفتاد هزار نفر مي باشند، اهل كوفه را مي كشند، به دار مي زنند و اسير مي گيرند.

3 - وَ يبعثُ مائهً وَ ثلاثينَ الفاً الي الكوفهِ و ينزلوُن الروحاءَ و الفاروقَ، فيسيرُ منها ستونَ الفاً حتي ينزلُوا الكوفهَ - موضَعَ قبر هودٍ (ع) بالنخيلهِ فيهجمونُ اليهم يومَ الزينهِ؛ [3].

صد و سي هزار نفر به سوي كوفه گسيل مي دارد، كه در رَوحاء و فاروُق فرود مي آيند، شصت هزار نفر از آنها وارد كوفه شده، در نخيله - در كنار قبر حضرت هود - مستقر مي شوند و در روز عيد تهاجم مي كنند.

4 - و يظهرَ السفياني و من معه حتي لا يكونَ له همهٌ الا آل محمدٍ (ص)

وَشيعَتهُم، فيبعثُ واللّه بعثاً الي الكوفهِ، فيصابُ باناسٍ من شيعهِ آل محمدٍ بالكوفهِ قتلاً و صلباً؛ [4].

سفياني و همراهانش خروج كرده، هدفي جز كشتن آل محمد و شيعيان آنها را در سر نمي پرورانند. پس لشكري را به سوي كوفه مي فرستد، پس گروهي از شيعيان اهلبيت را به قتل مي رسانند و به دار مي آويزند.

5 - ثم يسيرُ الي الكوفهِ فيقتُلُ اعوان آل محمدٍ (ص) ؛ [5].

آنگاه سفياني به سوي كوفه رهسپار شده، ياوران آل محمد را مي كشد.

6 - يخرجُ ابن اكلهِ الاكبادِ مِن الوادي اليابسِ، و هو رجلٌ ربعهٌ، وحشُ الوجهِ، ضخم الهامهِ، بوجهِهِ اثر الجدري، اذا رايتَهُ حسبتهُ اعوَرَ، اسمُهُ عثمانُ و ابوه عَنبَسَهُ، و هوَ من ولد ابي سفيانَ، حتي يأتي ارضاً (ذات قرارٍ و معينٍ) فيستوي علي منبرها؛ [6].

پسر هند جگرخواره از وادي يابس (در اطراف دمشق) خروج مي كند، او مردي متوسط القامه، وحشت برانگيز، ستبرسر، و آبله رو مي باشد. هنگامي كه به او نگاه كني مي پنداري كه نابيناست، نام اش «عثمان» و نام پدرش «عنبسه» از تبار ابوسفيان مي باشد، به سرزميني داراي قرارگاه و آب روان (كوفه) وارد مي شود و بر منبر آن قرار مي گيرد.

7 - هاي هاي، الا يا ويلَ لكوفانكم هذِهِ و ما يحلها من السفياني؛ [7].

آه، آه، واي بر اين كوفهِ شما از آنچه از سفياني بر آن مي رسد.

8 - تنزلُ الراياتُ السوُد التي تخرُجُ من خراسان الي الكوفهِ، فاذا ظهر المهدي (ع) بَعَثَ اليه بالبيعهِ؛ [8].

پرچم هاي سياهي كه از خراسان به حركت درمي آيد، در كوفه فرود مي آيد، هنگامي كه مهدي (ع) ظهور نمود، براي بيعت به سوي آن حضرت گسيل

مي شوند.

9 - خرُوجُ السفياني و اليماني و الخراساني في سنهٍ واحدهٍ، في شهرٍ واحدٍ، في يوم واحدٍ، و ليسَ فيها رايهٌ باهدي من رايه اليماني، يهدي الي الحقِ؛ [9].

سفياني، يماني و خراساني در يك سال، يك ماه و يك روز خروج مي كنند. در اين ميان پرچمي هدايتگرتر از پرچم يماني نيست، كه به سوي حق رهنمون مي گردد.

10 - يخرُجُ عليهم الخراساني و السفياني، هذا من المشرِقِ و هذا من المغرِبِ، يستبقانِ الي الكوفهِ كفرسي رهانٍ؛ [10].

سفياني و خراساني خروج مي كنند، اين از مشرق و آن از مغرب، همانند دو اسب مسابقه به سوي كوفه مي شتابند.

پاورقي

[1] اليقين، ص 423؛ بحار الانوار، ج 52، ص 219.

[2] تفسير العياشي، ج 1، ص 402؛ الاختصاص، ص 256؛ غيبت نعماني، ص 280؛ بحار الانوار، ج 52، 239.

[3] بحارالانوار، ج 52، ص 273؛ ج 53، ص 83.

[4] تفسير العياشي، ج 1، ص 163؛ بحار الانوار، ج 52، ص 222.

[5] غيبت طوسي، ص 464؛ عقد الدرر، ص 46، سنن الدّاني، ص 78؛ منتخب الاثر، ص 452؛ بحارالانوار، ج 52، ص 207.

[6] كمال الدين، ج 2، ص 651؛ بحار الانوار، ج 52، ص 205.

[7] خطبه البيان، ج 2، ص 651؛ بحار الانوار، ج 52، ص 205.

[8] غيبت طوسي، ص 452؛ الخرائج و الجرائح، ج 3، ص 1158، عقدالدرر، ص 129؛ الحاوي للفتاوي، ج 2، ص 69؛ البرهان متقي هندي، ص 150؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 729؛ بحار الانوار، ج 52، ص 217.

[9] غيبت طوسي، ص 446؛ غيبت نعماني، ص 255؛ الارشاد، ج 2، ص 375؛ اعلام الوري، ج 2،

ص 284؛ الخرائج و الجرائح، ج 3، ص 1163.

[10] غيبت نعماني، ص 255؛ بحار الانوار، ج 52، ص 232.

سيماي كوفه در آستانه ظهور

سيماي كوفه در آستانه ظهور

نكات فراواني پيرامون سيماي كوفه و جهان در آستانهِ ظهور آن امام نور بيان گرديد، و اينك شماري از احاديث ناگفته را به صورت فشرده و در حدّ اشاره تقديم خوانندگان گرامي مي نماييم، به اين اميد كه بر شور و شعف و شوق انتظارشان افزوده گردد:

1 - امام صادق (ع) فرمود:

لايخرُجُ القائمُ في اقل مِنَ الفئهِ، و لاتكوُنُ الفئه اقلُّ من عشرهِ آلافٍ؛ [1].

قائم (ع) با كمتر از يك «فئه» خروج نمي كند و شمار يك فئه كمتر از ده هزار نفر نمي شود.

2 - و در حديث ديگري فرمود:

اِن اصحابَ الطالوتِ ابتلوا بالنهر... و ان اَصحابَ القائِمِ (ع) يبتَلوُنَ بمثِلِ ذلِكَ؛ [2].

اصحاب طالوت به وسيلهِ رودخانه اي آزمايش شدند... اصحاب قائم (ع) نيز چنين آزموني را در پيش دارند.

3 - رسول اكرم (ص) در اين رابطه فرمود:

ان المهدي من ولدي يفعلُ مثل ما فعل موسي، عند خروجِهِ مِن مكه الي الكوفَهِ؛ [3].

مهدي از فرزندان من، به هنگام عزيمت از مكه به سوي كوفه، همان كاري را انجام مي دهد كه حضرت موسي (ع) انجام داد.

4 - امام باقر (ع) مي فرمايد:

هنگامي كه قائم (ع) در مكه قيام مي كند و به سوي كوفه عزيمت مي كند، منادي اش ندا مي دهد:

اَلا لا يحمِل احدٌ منكم طعاماً و لا شراباً؛ [4].

هرگز احدي از شما خوردني و يا نوشيدني با خود بر ندارد.

همان سنگ حضرت موسي (ع) را كه بار يك شتر است، با خود برمي

دارند، در هر منزلي كه فرود مي آيند چشمه اي از آن جريان پيدا مي كند، هر كس گرسنه باشد سير مي شود و هر كس تشنه باشد سيراب مي گردد. و اين تنها زاد و توشهِ آنهاست تا هنگامي كه در پشت كوفه فرود آيند.

5 - آنگاه محل فرود و كيفيت فرود آن حضرت را در حديث ديگري چنين مي فرمايد.

انهُ نازلٌ في قبابٍ من نورٍ، حين ينزلُ بظهرِ الكوفَهِ عَلَي الفارُوقِ؛ [5].

او در هنگامهِ ظهور، در خيمه هايي از نور در ظهر كوفه در «فاروق» فرود مي آيد. [6].

6 - و در حديث ديگري تعداد آن خيمه ها را هفت تعبير كرده مي فرمايد:

ينزلُ في سبعِ قبابٍ من نورٍ، لا يعلمُ في ايها هُوَ، حين ينزلُ في ظهرِ الكوفهِ، فهذا حينَ ينزلُ؛ [7].

او در هفت خيمه از نور در پشت كوفه فرود مي آيد، معلوم نمي شود كه او در كدامين خيمه است، اين به هنگام فرود آمدن مي باشد.

7 - و در حديث ديگري مي فرمايد:

كأنّي بقائِمِ اهل بيتي قَد علا نجفكم، فاذا علا فوقَ نجفكم نَشَرَ رايهَ رسوُلِ اللهِ (ص) فَاذا نَشَرَها انحطت عليهِ ملائكهُ بدرٍ؛ [8].

گويي قائم اهلبيت خود را با چشم خود مي بينم كه بر فراز نجف شما بر آمده است. چون بر فراز نجف برآيد پرچم پيامبر اكرم (ص) را باز مي گشايد. هنگامي كه آن را بگشايد فرشته هاي بدر بر او فرود آيند.

8 - امام صادق (ع) در اين رابطه مي فرمايد:

كانّي بالقائِمِ علي ظهرِ النجفِ، لَبِسَ درعَ رسولِ اللهِ (ص)... ثم ينشرُ رايهَ رَسوُلِ اللهِ (ص) وَ هِي المغلبهِ... لا يهوي بها اِلي شَيءٍ الاّ اهكلتهُ... و اذا نشَرَها اضاءَ لها ما

بينَ المشرِقِ و المغرِبِ؛ [9].

گويي قائم (ع) را با چشم خود مي بينم كه در پشت كوفه، زره رسول خدا را پوشيده... پرچم رسول خدا را باز مي گشايد، و آن پرچم هميشه پيروز است... با آن پرچم به سوي چيزي عزيمت نمي كند جز اين كه آن را شكست مي دهد... هنگامي كه آن را به اهتزاز در آورد مشرق و مغرب با نور آن روشن مي شود.

در اين حديث كه بسيار طولاني است و فقط فرازهايي از آن را آورديم، به روشني بيان شده كه آن امام نور وسيلهِ غلبه بر همهِ ابزار و ادوات جنگي را دارد، او هرگز از وسايل كشتار جمعي استفاده نمي كند، ولي همهِ وسايل كشتار جمعي را از كار مي اندازد.

9 - امام باقر (ع) در اين رابطه مي فرمايد:

كانّي بالقائِمِ (ع) علي نَجف الكوفهِ، قد سار اليها من مكهَ في خمسهِ الافٍ منَ الملائكهِ، جبرئيلُ عن يمينهِ و ميكائيلُ عَن شمالِهِ، و المؤ منونَ بين يديهِ، و هو يفرقُ الجنودَ في البلادِ؛ [10].

گويي قائم (ع) را با چشم خود در پشت كوفه مي بينم كه با پنج هزار فرشته از مكه به آن جا عزيمت نموده، جبرئيل از سوي راست و ميكائيل در سمت چپ او و مؤ منان در پيشاپيش او قرار دارند و او سپاهيان اش را به كشورها گسيل مي دارد.

از اين حديث شريف نيز استفاده مي شود كه كوفه پايتخت حكومتي، مقرّ فرماندهي و ستاد نظامي آن حضرت است كه با آن شكوه بي نظير در طول قرون واعصار، از مكهِ مكرمه به سوي كوفه تشريف فرما شده، سپاهيان اش را از آنجا به همهِ اقطار و اكناف جهان گسيل مي دارد.

10

- امام صادق (ع) صحنهِ ديگري را اين گونه ترسيم مي فرمايد:

كأنّي انظُرُ الي القائم (ع) علي منبرِ الكوفهِ و حولهُ اصحابُهُ ثلاثمِاَئهٍ و ثلاثهَ عَشَرَ رجلاً عدهَ اهلِ بدرٍ، و هم اصحابُ الا لويهِ و هم حكامُ اللهِ في ارضِهِ عَلي خلقِهِ؛ [11].

گويي قائم (ع) را با چشم خود مي بينم كه بر فراز منبر كوفه قرار دارد، و تعداد سيصد و سيزده تن ياران اش - به تعداد اصحاب بدر - در پيرامون او حلقه زده اند، كه آن ها پرچم داران و زمامداران روي زمين هستند، از سوي پرودگار براي بندگان.

اين حديث شريف صريح است در اين كه سيصد و سيزده تن ياران خاص حضرت، فرماندهان كشوري و لشكري هستند و اصحاب حضرت به اين ها اختصاص ندارد، چنان كه در حديث اول همين بخش از امام صادق (ع) نقل كرديم كه حداقل اصحاب به هنگام عزيمت از مكهِ معظمه ده هزار نفر مي باشند.

11 - امام عسكري (ع) در ضمن حديثي در اين رابطه مي فرمايد:

ثُم يخرُجُ فكأنّي انظُرُ اِلَي الا علامِ البيضِ تخفقُ فوقَ راسِهِ بِنجفِ الكوفهِ؛ [12].

سپس ظاهر مي شود، گويي با چشم خود مي بينم پرچم هاي سفيدي را كه در نجف كوفه بالاي سرش در حال اهتزاز مي باشد.

12 - امام باقر (ع) صحنهِ ديگري را اين گونه ترسيم مي فرمايد:

اِذا ظَهَرَ القائِمُ و دَخَلَ الكوفَهَ بَعَثَ اللهُ تعالي من ظهرِ الكوفهِ سبعينَ الفَ صديقٍ، فيكونونَ في اصحابِهِ و انصارِهِ؛ [13].

هنگامي كه قائم (ع) ظهور كند و داخل كوفه شود، خداوند متعال تعداد هفتاد هزار نفر صديق از پشت كوفه براي او برانگيخته مي كند تا در ميان ياران و ياوران آن حضرت قرار بگيرند.

اين حديث از

احاديث رجعت مي باشد و اين هفتاد هزار نفر از افراد با ايماني هستند كه در وادي السلام و يا پيرامون حرم مولاي متقيان آرميده اند و به هنگام ظهور حضرت بقيه الله - ارواحنا فداه - رجعت مي كنند.

13 - و در حديث ديگري احتشام و شكوه بي نظير ياران را اين گونه به تصوير مي كشد:

كانّي باصحابِ القائِمِ (ع) وَ قَد احاطوا بما بينَ الخافقينِ، فليسَ مِن شي الا وَ هوَ مطيعٌ لهُم، حتي سباعُ الارضِ و سباعُ الطيرِ، يطلبُ رضاهم في كلِّ شي؛ [14].

گويي اصحاب حضرت قائم (ع) را با چشم خود مي بينم كه به آنچه در ميان شرق و غرب جهان است احاطه كرده اند، چيزي در جهان نيست جز اين كه از آن ها فرمان مي برند و خشنودي آنان را در هر چيزي طلب مي كنند، حتي درندگان زمين و پرندگان آسمان.

در اين حديث بُعد ديگري از ابعاد عظمت و شرف ياران حضرت آشكار مي شود.

14 - امام صادق (ع) در مقام بيان هويت اصحاب خاص حضرت صاحب الزمان (ع) مي فرمايند:

وَ مِنَ الكوفهِ اربَعَهَ عَشَرَ رَجُلاً؛ [15].

چهارده تن از آنها اهل كوفه هستند.

15 - در حديث ديگري از امام زين العابدين (ع) روايت شده كه پنجاه تن از آنها از اهل كوفه هستند. [16].

16 - و در حديث ديگري نام و نام پدر 14 تن ياران حضرت ولي عصر (ع) از اهل كوفه از امام صادق (ع) به صراحت آمده است. [17].

17 - آنگاه امام باقر (ع) توان روحي آنان را چنين شرح مي دهد:

لَكَاَنّي انظرُ اليهم مُصعدينَ مِن نجفِ الكوفهِ ثلاثمائهٍ و بضعَهَ عَشَرَ رَجُلاً، كان قُلُوبَهُم زُبَرُ الحديدِ،

جبرئيلُ عن يمينِهِ و ميكائيلُ عن يسارِهِ، يسيرُ الرعبُ امامَهُ شهراً وَ خَلفَهُ شَهراً؛ [18].

گويي آنان را با چشم خود مي بينم كه از نجف كوفه بالا مي روند، سيصد و ده و اندي نفر هستند، دل هاي آنها همانند قطعات آهن است، جبرئيل از سمت راست و ميكائيل از سمت چپ آن حضرت حركت مي كند، از جلو و پشت سر او، رعب او به مسافت يك ماه در دلها مي افتد.

18 - در حديث ديگري تشريح مي كند كه حضرت قائم (ع) هنگامي كه ظهور مي كند به «رحبه»ي كوفه تشريف مي آورد، نقطه اي را نشان مي دهد و دستور مي دهد كه آن جا را بكنند، از آنجا دوازده هزار زره، دوازده هزار شمشير، و دوازده هزار كلاه خود بيرون مي آورد، آنگاه دوازده هزار نفر از شيعيان را - از عرب و عجم - فرا مي خواند و آن ادوات جنگي را به آنها مي پوشاند. [19].

19 - در حديث بسيار مفصلي امام صادق (ع) توضيح مي دهد كه وجود مقدس حضرت بقيه الله (ارواحنا فداه) پس از سيطره بر كل جهان، به سوي كوفه باز مي گردد، قطعات شمش طلا از آسمان فرو مي بارد، طلا و نقره و جواهرات در ميان مردم توزيع مي كند... و اعلام مي كند كه هر كس از يكي از شيعيان طلبي دارد به او مراجعه كند و طلب خود را دريافت نمايد. [20].

20 - در حديث ديگري در وصف آنان مي فرمايد:

قَد اثرَ السجودُ بجباهِهِم، ليوثٌ بالنهارِ، رهبانٌ بالليلِ، كأن قلوبَهُم زُبُرُ الحَديدِ، يعطَي الرجُلُ مِنهُم قُوهَ اربَعينَ رَجُلاً؛ [21].

گويي آنان را در پشت كوفه مي بينم كه... آثار سجده در پيشاني آنان آشكار است، آنها شيران روز

و راهبان شب هستند، گويي دل هاي شان قطعات آهن مي باشد، به هر يك از آنها نيروي چهل مرد داده مي شود.

صفحات محدود مجله به پايان رسيد و ما سخنان ناگفته و دُرهاي ناسفتهِ فراوان پيرامون «پايتخت دولت كريمه» به ويژه در مورد اصلاحات و تغييراتي كه از نظر اسلوب كشورداري انجام مي يابد؛ داريم، كه اميدواريم در فرصت ديگري در اين زمينه بيانات دُرربار معصومان (عليهم السلام) را تقديم نماييم.

به اميد روزي كه اين پايتخت دولت جهان شمول خاندان اهلبيت در پهن دشت گيتي گسترده شود و همهِ انسانها از رنج ها، فشارها، ستم ها، تشويش ها، و اضطراب ها رهايي يافته، براي نخستين بار عطر حكومت حقّهِ مبتني بر عدالت و آزادي واقعي را استشمام نموده، ديدگان رمدكشيده شان با ديدار آن جمال الهي منور گردد.

پاورقي

[1] تفسير العياشي، ج 1، ص 253.

[2] غيبت نعماني، ص 316؛ بحار الانوار، ج 52، ص 332.

[3] الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 912.

[4] الكافي، ج 1، ص 231؛ غيبت نعماني، ص 238؛ كمال الدين، ج 2، ص 670؛ منتخب الانوار المضيئه، ص 199؛ گزيدهِ كفايه المهتدي، ص 296؛ بحار الانوار، ج 13، ص 185؛ ج 52، ص 335 و 351.

[5] تفسير العياشي، ج 1، ص 215؛ تفسير الصافي، ج 1، ص 375؛ تفسير البرهان، ج 2، ص 161.

[6] فيض كاشاني «فاروق» را چنين معني كرده: «شايد منظور اين باشد كه آن حضرت با چيزي نازل مي شود كه به وسيلهِ آن بين حق و باطل فرق مي گذارد» [الصافي: 1/375] ولي به اين توجيه نيازي نيست، زيرا «فاروق» نام محلي در سرزمين نجف مي باشد، چنان كه در مورد سپاه سفياني آمده

است: «صد و سي هزار نفر به سوي كوفه مي فرستد كه در «رَوحا» و «فاروُق» فرود مي آيند و شصت هزار نفرشان به سوي كوفه مي روند...» [بحار: 53/83].

[7] تفسير العياشي، ج 1، ص 214؛ تفسير الصافي، ج 1، ص 375؛ تفسير البرهان، ج 2، ص 161.

[8] كمال الدين، ج 2، ص 671؛ تفسير العياشي، ج 1، ص 214؛ تفسير الصافي، ج 1، ص 375؛ منتخب الانوار المضيئه، ص 198؛ بحار الانوار، ج 52، ص 326.

[9] دلائل الامامه، ص 457.

[10] الارشاد، ج 2، ص 380؛ اعلام الوري، ج 2، ص 287؛ روضه الواعظين، ج 2، ص 264؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 250؛ بحار الانوار، ج 52، ص 337.

[11] كمال الدين، ج 2، ص 672؛ منتخب الا نوار المضيئه، ص 198؛ بحار الانوار، ج 52، ص 672.

[12] كمال الدين، ج 2، ص 409؛ كفايه الاثر، ص 296؛ اعلام الوري، ج 2، ص 253؛ كشف الغمه، ج 2، ص 528؛ بحار الانوار، ج 51، ص 160.

[13] بحار الانوار، ج 53، ص 104.

[14] كمال الدين، ج 2، ص 673؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 494؛ بحارالانوار، ج 52، ص 327؛ حليه الابرار، ج 5، ص 417.

[15] دلائل الامامه، ص 558؛ الملاحم و الفتن، ص 202؛ المحجّه، ص 28.

[16] بحارالانوار، ج 52، ص 306.

[17] دلائل الامامه، ص 573؛ المحجه، ص 44.

[18] تفسير العياشي، ج 2، ص 197؛ بحار الانوار، ج 52، ص 343.

[19] الاختصاص، ص 334؛ بحار الانوار، ج 52، 377.

[20] بحارالانوار، ج 53، ص 34.

[21] منتخب الانوار المضيئه، ص 195؛ بحار الانوار، ج 52، ص

386.

وادي السلام و پيشينه آن

مقام حضرت مهدي در وادي السلام

مقام حضرت مهدي در وادي السلام

مقام حضرت مهدي (عج) در وادي السلام نجف اشرف، يكي از قديمي ترين مقامات منتسب به حضرت بقيه اللّه ارواحنا فداه مي باشد.

در طول قرون و اعصار همه روزه هزاران تن از عاشقان و شيفتگان به اين مكان مقدس روي آورده، با كعبهِ مقصود و قبلهِ موعود راز دل گفته، كام دل جسته، در مواردي توفيق تشرف يافته اند.

امام صادق (ع) مكرر به اين نقطه تشريف آورده، در آن جا نماز گزارده، آن جا را به عنوان: «محل منبر حضرت قائم (ع) » معرفي فرموده است.

در روزهاي آغازين دولت حقه، حضرت ولي عصر (عج) از اين نقطه عبور فرموده به سوي پايتخت دولت كريمه - كوفه - رهسپار مي شوند.

پيامبر اكرم (ص) و اميرمؤ منان (ع) به هنگام رجعت در اين نقطه ديدار مي فرمايند.

احاديث فراوان در عظمت و قداست اين مكان مقدس از پيشوايان معصوم (ع) رسيده، كه با شماري از آن ها در اين نوشتار آشنا مي شويم.

وادي السلام و پيشينه آن

بزرگ ترين گورستان در جهان اسلام، قبرستان وادي السلام در نجف اشرف مي باشد. اين گورستان علاوه بر وسعت، از لحاظ قدمت نيز كهن ترين گورستان جهان مي باشد. وجود مقام هود و صالح و گنبد و بارگاه بر فراز قبر آن دو پيامبر عظيم الشأن و تصريح معصومان بر دفن آن ها در اين مكان، [1] از قدمت بسيار زياد اين مكان حكايت مي كند.

دفن آدم ابوالبشر و نوح پيامبر در نجف اشرف و در داخل ضريح اميرمؤ منان (ع) [2] دليل روشني است بر اين كه قديمي ترين مقبره بر فراز كرهِ خاكي در همين منطقه است.

بر اساس روايتي كه از امام صادق (ع) نقل

شده، پيكر مقدس اميرمؤ منان در طرف قبلهِ حضرت نوح و در محاذات سر و سينهِ او دفن شده است. [3].

پاورقي

[1] تهذيب الا حكام، ج 6، ص 34.

[2] همان.

[3] فرحه الغري، ص 57.

مقام هود و صالح

مقام هود و صالح

از مقابر معلوم و مقام هاي مشهور در نجف اشرف مقام هود و صالح مي باشد كه در اوايل وادي السلام قرار دارد.

كسي كه از باب طوسي وارد وادي السلام مي شود، چند قدمي كه پيش مي رود گنبد سبز زيبايي را در سمت راست راه خود مي بيند كه بر طاق آن نوشته شده: «مقام هود و صالح».

اولين سايباني كه بر فراز قبور مطهر هود و صالح ساخته شد، به فرمان سيد بحرالعلوم (متوفاي 1212 ه.ق) بود؛ چنان كه نخستين ضريح چوبي نيز توسط ايشان تهيه و نصب گرديد. [1] آن گاه يكي از افراد خير گنبد آن را با كاشي تزيين نمود.

به سال 1333 ه.ق هنگامي كه نيروهاي انگليسي به مدت 40 روز نجف اشرف را محاصره كردند، قبور مطهر هود و صالح را همانند بسياري از اماكن مقدسه ويران كردند و سنگ ارزشمندي را كه در آن با خط كوفي «مقام هود و صالح» حك شده بود، به غارت بردند و آن جا را به تلّي از سنگ و آجر مبدّل ساختند.

گفته مي شود كه مقام هود و صالح قبلاً در قسمت ديگري از وادي السلام اشتهار داشت، ولي سيد بحرالعلوم اين جا را به عنوان «مقام هود و صالح» اعلام كرد و دستور داد گنبد و بارگاهي بر فراز آن ساخته شود [2] و توليت آن را با «محمدعلي قسام» جد اعلاي تيرهِ «آل قسام» قرار داد و

برخي از زمين هاي زراعتي ناحيهِ «كفل» را براي آن جا وقف نمود. [3].

پس از رفع محاصره، بناي فعلي به سال 1337 ه.ق در همان نقطه اي كه سيد بحرالعلوم تعيين كرده بود، بنياد گرديد.

در ضمن وصاياي اميرمؤ منان (ع) آمده است:

فَادفِنُوني في هذَا الظهرِ في قَبرِ اخَوَي هُودٍ وَصالِح.

مرا در همين پشت - نجف - در قبر دو برادرم هود و صالح دفن كنيد. [4].

آن چه مسلّم است اين است كه مولاي متقيان در كنار قبر آدم و نوح (ع) دفن شده است. چنان كه امام صادق (ع) به آن تصريح فرموده [5] و زيارتنامهِ مخصوصي براي آن ها در حرم اميرمؤ منان (ع) بيان فرموده [6] و براي هر يك از آن ها دو ركعت نماز زيارت مقرر فرموده است. [7].

در طول قرون و اعصار سه قبر در داخل ضريح مقدس اميرمؤ منان (ع) جدا از يكديگر ظاهر و مشخص بوده، چنان كه ابن بطوطه و برخي ديگر از جهانگردان آن را مشاهده نموده اند. [8].

روي اين بيان، آن چه در وصيت مولاي متقيان «هود و صالح» به جاي «آدم و نوح» آمده، احتمالاً از باب تقيه و به منظور اخفاي محل قبر مي باشد.

در روايات مربوط به خروج سفياني نيز از مقام هود (ع) نامي به ميان آمده است:

سفياني يك سپاه 130000 نفري به سوي كوفه گسيل مي دارد، در «رَوحا» و «فارُق» فرود مي آيند، سپس 60000 از آن ها حركت كرده، در نخيله، در محل قبر هود (ع) فرود مي آيند و در روز عيد تهاجم خود را آغاز مي كنند. [9].

و در نقلي ديگر تعداد آن ها 80000 نفر آمده است. [10].

پاورقي

[1] مزارات اهل البيت، ص 49.

[2]

ماضي النّجف، ج 1، ص 246.

[3] همان، ص 97.

[4] تهذيب الا حكام، ج 6، ص 34.

[5] مصباح الزّائر، ص 117.

[6] المزار الكبير، ص 192.

[7] مصباح المتهجّد، ص 745.

[8] سفرنامهِ ابن بطوطه، ج 1، ص 185.

[9] بحارالانوار، ج 52، ص 273.

[10] بشاره الاسلام، ص 66.

وادي السلام در عهد اميرمؤمنان

وادي السلام در عهد اميرمؤمنان

در احاديث فراوان آمده است كه اميرمؤ منان (ع) در دوران اقامتش در كوفه به پشت كوفه تشريف مي برد، در وادي السلام توقف مي كرد و ساعت ها به راز و نياز مي پرداخت. [1] گاهي همراهان خسته مي شدند، ولي حضرت هم چنان سرِ پا مي ايستاد و مشغول مناجات بود، رخصت مي طلبيدند كه جامه اي پهن كنند تا مدتي استراحت فرمايد، ولي قبول نمي كرد. [2].

نخستين كسي كه در وادي السلام از اصحاب مدفون شد خباب بن ارت متوفاي 37 ه.ق بود كه از سابقين در اسلام بود و ششمين فردي بود كه اسلام را پذيرفت. [3] وي در جنگ بدر شركت داشت، در جنگ هاي صفين و نهروان نيز در خدمت اميرمؤ منان بود. در دوران خلافت اميرمؤ منان (ع) در كوفه در گذشت، مولاي متقيان بر پيكرش نماز خواند، در كنار قبرش حضور يافت و برايش طلب مغفرت نمود. [4].

هنگامي كه به حالت احتضار در آمد وصيت كرد كه او را در پشت كوفه دفن كنند، پس او را در «ثويه» در نزديكي مسجد حنانه دفن كردند، سپس افراد ديگري چون: سهل بن حنيف، رُشيد هَجَري، عبداللّه بن يقطر، جويريه بن مسهر عبدي، كميل بن زياد، عبدالملك لخمي و عبيداللّه بن ابي اوفي در همان قطعه مدفون شدند، كه قبر هيچ كدام به طور مشخص

معلوم نيست، فقط اخيراً براي كميل بن زياد گنبد و بارگاهي ساخته شده است. [5].

پاورقي

[1] كافي، ج 3، ص 243.

[2] بحارالانوار، ج 27، ص 307.

[3] قاموس الرّجال، ج 4، ص 156.

[4] سير ا علام النبلاء، ج 2، ص 323.

[5] ماضي النّجف، ج 1، ص 247.

وادي السلام در شب معراج

وادي السلام در شب معراج

امام صادق (ع) در يك حديث طولاني از فضيلت مسجد كوفه سخن مي گويد، راوي مي پرسد: آيا مسجد كوفه خيلي قديمي است؟

امام (ع) مي فرمايد:

آري آن جا مصلاّي پيامبران بود، رسول اكرم (ص) نيز در آن نماز خوانده است و آن هنگامي بود كه جبرئيل او را بر فراز براق به سوي بيت المقدس مي برد، هنگامي كه به «دارالسلام» در پشت كوفه رسيدند، عرضه داشت:

«اي محمد (ص) اين جا مسجد پدرت آدم و مصلاّي پيامبران مي باشد، در اين جا فرود آي و نماز بگزار». [1].

به نظر مي رسد كه در اين حديث شريف منظور از «دارالسلام» همان «وادي السلام» مي باشد، زيرا:

اوّلاً: تعبير «و هو ظَهر الكوفه ؛ و آن همان پشت كوفه است»، بر آن دلالت مي كند.

ثانياً: در برخي از نسخه هاي تفسير عياشي، به جاي «دارالسلام»، «وادي السلام» بوده؛ لذا علامه مجلسي آن را «وادي السلام» ثبت كرده است. [2].

و اگر منظور از آن نجف اشرف باشد، طبعاً «وادي السلام» را در بر مي گيرد.

پاورقي

[1] تفسير العياشي، ج 2، ص 307؛ بحارالانوار، ج 11، ص 333؛ ج 100، ص 387؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 401.

[2] بحارالانوار، ج 18، ص 384.

وادي السلام در عهد كهن

وادي السلام در عهد كهن

دفن شدن حضرت آدم (ع) در سرزمين مقدس نجف اشرف گواه روشني بر قدمت اين سرزمين مي باشد و در احاديث فراواني به آن اشاره شده، از جمله حديث بسيار طولاني امام باقر (ع) در مورد تأ سيس كعبهِ معظم مي باشد كه از قداست خاص اين سرزمين حكايت مي كند.

امام باقر (ع) در اين حديث نوراني، از تأ سيس كعبه در عهد حضرت

آدم ابوالبشر توسط جبرئيل (ع) به تفصيل سخن گفته، در پايان مي فرمايد:

خداوند به جبرئيل امين امر فرمود كه چهار سنگ از چهار نقطهِ جهان برداشته، در چهار ركن كعبه قرار دهد:

1) سنگي از كوه صفا؛

2) سنگي از كوه مروه؛

3) سنگي از طور سينا؛

4) سنگي از «جبل السلام» و آن ظهر كوفه است. [1].

در اين جا منظور از «جبل السلام» همان وادي السلام است و يا نجف اشرف كه شامل وادي السلام است.

از اين حديث رابطهِ خاص كعبه و مولود كعبه نيز استفاده مي شود. اگر ولادت با سعادت اميرمؤ منان در داخل كعبه مايهِ شرف و قداست كعبه شده، چنان كه امام صادق (ع) به آن تصريح كرده، در زيارت مأ ثور مي فرمايد: «اَلسلامُ عَلَيكَ يا مَن شُرِّفَت بِهِ مَكه ُ وَمِني؛ سلام بر تو اي اميرمؤ منان، كه مكّه و مني از تو شرف و آبرو پيدا كرد»، [2] خاك و گل آن نيز از سنگ حرم اميرالمؤ منين به عزت و آبرو رسيده است.

پاورقي

[1] كافي، ج 4، ص 197؛ تفسير العياشي، ج 1، ص 126؛ علل الشرايع، ج 2، ص 422؛ مرآه العقول، ج 17، ص 21؛ بحارالانوار، ج 11، ص 185؛ وسائل الشيعه، ج 13، ص 209.

[2] المزار الكبير، ص 206؛ اقبال الاعمال، ص 608؛ بحارالانوار، ج 100، ص 374.

وادي السلام در آستانه ظهور

وادي السلام در آستانه ظهور

مولاي متقيان، اميرمؤ منان، حضرت علي (ع) به هنگام ترسيم خط سير حضرت بقيه اللّه (ارواحنافداه) در روزهاي آغازين ظهور به سوي پايتخت دولت كريمه مي فرمايد:

كَأ نّي بِهِ قَد عَبَرَ مِن وادِي السلامِ اِلي مَسجِدِ السهلِه ِ، عَلي فَرَسٍ مُحَجلٍ، [1] لَهُ شِمراخٌ [2]

يزهُو، وَيدعُو، وَيقُولُ في دُعائِهِ: لا اِلهَ اِلا اللّهُ حَقّاً حَقّاً....

گويي او را با چشم خود مي بينم كه از «وادي السلام» عبور كرده، بر فراز اسبي كه سپيدي پاها و پيشاني اش مي درخشد و برق مي زند، به سوي مسجد سهله در حركت است و زير لب زمزمه اي دارد و خداي را اين گونه مي خواند: لااله الا الله حقا حقا.... [3].

پاورقي

[1] محجّل: اسبي كه قسمتي از پاهاي آن سفيد و درخشان باشد. [لسان العرب، ج 3، ص 65].

[2] شمراخ: سپيدي باريك و هلال گونه اي كه از پيشاني اسب سوي لب هايش كشيده شود. [فقه اللّغه، ثعالبي، ص 67].

[3] دلائل الامامه، ص 458؛ العدد القويه، ص 75؛ بحارالانوار، ج 52، ص 391؛ ج 94، ص 365؛ منتخب الا ثر، ج 3، ص 250.

وادي السلام در يوم الله رجعت

وادي السلام در يوم الله رجعت

بازگشت گروهي از مؤ منان خالص و عدّه اي از منافقون فاجر پيش از رستاخيز به اين جهان «رجعت» ناميده مي شود.

اعتقاد به رجعت يكي از اعتقادات مسلّم و ترديد ناپذير شيعه است، همهِ شيعيان اماميه در مورد رجعت اجماع كرده اند. [1] آيات فراواني در احاديث پيشوايان به آن تفسير شده [2] ، احاديث بي شماري از پيشوايان معصوم در اين رابطه وارد شده [3] كه تعداد اين احاديث خيلي بيش از تواتر [4] و ثبوت آن از ضروريات مذهب شيعه است. [5].

اول كسي كه از امامان نور در دوران رجعت بر مي گردد حضرت سيدالشهدا (ع) است، كه با 75000 نفر از شيعيانش رجعت مي كند. [6] در اين رجعت هفتاد تن از شهداي كربلا نيز در محضر سالار شهيدان رجعت مي كنند. [7].

دوران فرمانروايي امام حسين (ع) به قدري طولاني خواهد

شد كه ابروهايش روي ديدگانش مي ريزد. [8].

بعد از امام حسين (ع) دوران فرمانروايي مولاي متقيان اميرمؤ منان فرا مي رسد، او نيز به مدت 44000 سال حكومت مي كند. [9].

بر اساس روايات فراوان، اميرمؤ منان (ع) رجعت هاي مختلف و متعدد دارد. [10] يكي از اين رجعت ها در عهد امام حسين (ع) [11] و يكي ديگر در عهد رسول خدا (ص) خواهد بود. [12].

امام صادق (ع) مي فرمايد:

هِي كَرُه رَسوُلِ اللّهِ (ص) فَيكُونُ مُلكُهُ في كَرّتِهِ خَمسينَ اَلفَ سَنَهً ، وَيملِكُ اَميرُالمُؤ مِنينَ (ع) في كَرتِهِ اربَعاً وَاَربَعينَ سَنَه ً.

منظور از آن (50000 سال در آيهِ 4 از سورهِ معارج) رجعت رسول خدا مي باشد كه مدت حكومت آن حضرت در رجعت 50000 سال است، و اميرمؤ منان در دوران رجعتش 44000 سال فرمانروايي مي كند. [13].

در روايات فراوان آمده است كه به هنگام رجعت اميرمؤ منان (ع) همهِ پيامبران رجعت مي كنند و تحت فرماندهي آن حضرت قرار مي گيرند. [14].

در آن روز رسول اكرم (ص) پرچم را به دست با كفايت اميرمؤ منان مي دهد، همهِ مخلوقات تحت فرماندهي آن حضرت قرار مي گيرند. [15].

اين ديدار شكوهمند رسول گرامي و مولاي متقيان در سرزمين وادي السلام در بخشي به نام «ثويه» رخ خواهد داد، چنان كه رئيس مذهب شيعه امام جعفر صادق (ع) در تفسير آيهِ 85 از سورهِ قصص مي فرمايد:

لا تَنقَضِي الدُّنيا وَلا تَذهَبُ حَتّي يجتَمِعَ رَسُولُ اللّهِ (ص) وَاَميرُالمُؤمِنينَ (ع) بِالثّوِيه ِ، فَيلتَقِيانِ وَيبنِيانِ بِالثوِيه ِ مَسجِداً لَهُ اِثنا عَشَرَ اَلفَ بابٍ.

دنيا سپري نمي شود و به پايان نمي رسد؛ جز اين كه رسول خدا با اميرمؤ منان در سرزمين «ثويه» گرد مي آيند، پس مسجدي در آن جا بنياد مي نهند كه

12000 در دارد. [16].

علاوه بر تصريح علماي تاريخ بر اين كه «ثويه» بخشي از وادي السلام است، رسول گرامي اسلام با صراحت تمام از آن خبر داده، خطاب به اميرمؤ منان (ع) فرمود:

اَنتَ اَخي، وَميعادُ ما بَيني وَبَينَكَ وادِي السلامِ.

تو برادر من هستي، وعدهِ ديدار من و شما در وادي السلام است. [17].

در همين رابطه حديث ديگري شيخ مفيد در كتاب «الاختصاص» از امام صادق (ع) روايت كرده كه در آخرين فراز آن آمده است:

جبرئيل امين خطاب به رسول گرامي عرضه داشت:

مَوعِدُكُمُ السلامُ.

وعدهِ شما و علي بن ابي طالب با منافقان امت در سرزمين «سلام» مي باشد.

ابان بن تغلب پرسيد كه سرزمين سلام كجاست؟ امام (ع) فرمود:

يا اَبانُ! اَلسلامُ مِن ظَهرِ الكُوفَه ِ.

اي ابان سرزمين سلام بخشي از پشت كوفه است. [18].

از ديگر جلوه هاي زيباي وادي السلام در يوم اللّه رجعت، بازگشت 27 تن از ياران خاص حضرت بقيه اللّه (عج) در سرزمين وادي السلام است، چنان كه امام صادق (ع) مي فرمايد:

يخرِجُ القائِمُ (ع) مِن ظَهرِ الكُوفَه ِ سَبعَه ً وَعِشرينَ رَجُلاً....؛

حضرت قائم (ع) تعداد 27 تن (از ياران خاص خود) را از پشت كوفه بيرون مي آورد كه 15 تن از آن ها از امت حضرت موسي (ع) است، 7 تن از آن ها اصحاب كهف مي باشند، 5 نفر ديگر عبارتند از: يوشع بن نون، سلمان، ابودجانهِ انصاري، مقداد و مالك اشتر. اين 27 تن ياران حضرت قائم (عج) و فرماندهان امت به فرمان او مي باشند. [19].

مرحوم كليني با سلسله اسناد خود در ضمن يك حديث طولاني از امام صادق (ع) روايت مي كند كه شيعيان و دوستان

اميرمؤ منان (ع) چگونه مورد عنايت حق تعالي قرار مي گيرند، با جامه هاي بهشتي پوشانيده مي شوند، از نعمت هاي بهشتي برخوردار مي شوند، در مجالس اهلبيت شركت مي كنند، به هنگام قيام حضرت مهدي (ع) خداوند منان آن ها را بر مي انگيزاند، تا دسته دسته به ياري آن حضرت بشتابند و ندايش را لبيك گويند.

آن گاه در مقام بيان اين كه از كجا بر انگيخته مي شوند، امام صادق (ع) مي فرمايد: رسول خدا خطاب به اميرمؤ منان فرمود: «تو برادر من هستي، وعدهِ ديدار من و شما در وادي السلام مي باشد». [20].

پاورقي

[1] مجمع البيان، ج 7، ص 235.

[2] در كتاب «رجعت يا دولت كريمهِ خاندان وحي»صص 23 تا 95 تفسير 70 آيه از آيات قرآن كريم را به رجعت، از پيشوايان معصوم آورديم.

[3] شيخ حرّ عاملي بيش از 520 حديث در اين رابطه، در كتاب «الايقاظ من الهجعه بالبرهان علي الرجعه » گرد آورده است.

[4] بحارالانوار، ج 53، ص 123.

[5] الايقاظ، ص 82.

[6] تفسيرالبرهان، ج 10، ص 172؛ تأ ويل الايات، ج 2، ص 762.

[7] تفسير العياشي، ج 3، ص 37.

[8] الايقاظ، صص 330 - 333.

[9] بحارالانوار، ج 53، ص 43؛ مختصر البصائر، ص 115.

[10] الايقاظ، ص 336.

[11] مختصر البصائر، ص 120.

[12] بحارالانوار، ج 53، ص 104.

[13] تفسير البرهان، ج 10، ص 55.

[14] الايقاظ، ص 331؛ مختصر البصائر، ص 112؛ بحارالا نوار، ج 53، ص 41.

[15] تفسير البرهان، ج 2، ص 437.

[16] الايقاظ، ص 335؛ تفسير البرهان، ج 7، ص 337؛ تأ ويل الايات، ج 1، ص 424.

[17] كافي، ج 3، ص 131؛ الزّهد، ص 81؛ مرآه العقول، ج 13، ص

292؛ بحارالا نوار، ج 6، ص 198؛ ج 53، ص 97.

[18] مدينه المعاجز، ج 3، ص 98؛ بحارالانوار، ج 53، ص 66.

[19] ارشاد مفيد، ج 2، ص 386؛ تفسير العياشي، ج 2، ص 165.

[20] كافي، ج 3، ص 131؛ مرآه العقول، ج 13، ص 292.

وادي السلام از ديدگاه روايات

وادي السلام از ديدگاه روايات

در احاديث فراواني از قداست، عظمت و ويژگي هاي وادي السلام سخن رفته، كه به تعدادي از آن ها اشاره مي كنيم:

1. مرحوم كليني با سلسله اسناد خود از «حَبه ُ العُرَني» [1] روايت مي كند كه گفت: در محضر اميرمؤ منان در وادي السلام ايستاد و شروع به راز دل گفتن كرد، گويي با كسي سخن مي گفت.

به احترام آن حضرت مدتي ايستادم تا خسته شدم، پس نشستم، تا حوصله ام سر رفت، باز هم ايستادم تا خسته شدم، باز هم آن قدر نشستم كه حوصله ام سر رفت. اين بار ايستادم و عبايم را تا كردم و گفتم: اي اميرمؤ منان! از طول قيام شما من نگران شدم، ساعتي استراحت بفرماييد.

پس عباي خود را روي زمين پهن كردم تا بر روي آن بنشينند. فرمود:

يا حَبه ُ اِن هُوَ اِلاّ مُحادَثَه ُ مُؤمِنٍ و مؤ انسته ُ.

اي حبّه اين چيزي جز گفت و گوي با مؤ من و انس با مؤ من نمي باشد.

گفتم: آيا آن ها نيز با يكديگر چنين گفت وگويي دارند؟ فرمود:

نِعَم، وَلَو كُشِفَ لَكَ لَرَايتَهُم حَلَقاً حَلَقاً مُحتَبينَ يتَحادَثُونَ.

آري، اگر پرده از مقابل ديدگانت كنار برود، خواهي ديد كه آن ها نيز جامه به خود پيچيده، حلقه حلقه نشسته، با يكديگر سخن مي گويند.

پرسيدم آيا ارواح مؤ منان در اين جا گرد آمده اند يا پيكرهاي آن ها؟ فرمود:

اَرواحٌ، وَما مِن مُؤ مِنٍ يمُوتُ في بُقعَه ٍ مِن بِقاعِ الاَرضِ اِلاّ قيلَ لِروحِهِ: اِلحَقي بِوادِي السلامِ وَاِنها لَبُقعَه ٌ مِن جَنه ِ عَدنٍ.

ارواح مؤ منان در اين جا گرد آمده است، هيچ مؤ مني در هيچ بقعه اي از بقعه هاي روي زمين از دنيا نمي رود جز اين كه به روحش گفته مي شود: به وادي السلام بپيوند، به راستي آن جا بقعه اي از بهشت برين مي باشد. [2].

علامه مجلسي در مقام تبيين و تشريح اين حديث شريف مي فرمايد:

به طوري كه پيامبر اكرم (ص) جبرئيل و ديگر فرشته ها را مي ديد، ولي اصحاب آن ها را نمي ديدند و به طوري كه علي (ع) ارواح را در وادي السلام مي ديد، ولي «حَبّه» راوي حديث آن ها را نمي ديد، امكان اين معني هست كه در وادي السلام باغ ها، بوستان ها، چشمه ها و استخرهايي باشد كه مؤ منان با پيكرهاي مثالي و برزخي خود از آن ها برخوردار باشند، ولي ما از ديدن آن ها ناتوان باشيم. [3].

سيد نعمه اللّه جزايري نيز در همين رابطه مي فرمايد:

بهشت روي زمين سرزمين وادي السلام در نجف اشرف مي باشد كه ارواح مؤ منان در پيكرهاي مثالي متنعّم از نعمت هاي الهي در آن جا هستند تا روزي كه به جايگاه اصلي خود در بهشت برين راه يابند. [4].

مكاشفهِ مشهور و شگفتي كه براي مرحوم نراقي در وادي السلام رخ داده، مؤ يد نظر علامهِ مجلسي و محدث جزايري مي باشد.

در اين رابطه مكاشفهِ بسيار جالب و شنيدني براي يكي از نواده هاي محقق طباطبايي [5] روي داده كه به جهت اختصار از نقل آن صرف نظر مي كنيم. بر اساس اين مكاشفه ارواح همهِ مؤ منان شب ها در وادي السلام گرد

آمده، از محضر مقدس مولاي متقيان كسب فيض مي كنند.

به همين دليل از زيارت اهل قبور در شب نهي شده و تعليل شده كه ارواح مؤ منين شب ها در وادي السلام هستند و هرگز نمي خواهند كه لحظه اي از آن جا محروم شوند و زيارت آن ها در شب موجب محروميت آن ها از حضور در وادي السلام مي شود.

2. فضل بن شاذان در كتاب «القائم» با سلسله اسناد خود از اصبغ بن نباته روايت كرده كه فرمود:

مولاي متقيان اميرمؤ منان (ع) روزي از كوفه بيرون رفتند تا به سرزمين «غَرِي» (نجف فعلي) رسيدند و در آن جا روي خاك ها دراز كشيدند.

قنبر عرضه داشت: اجازه بفرماييد جامه ام را پهن كنم تا روي آن استراحت فرماييد. امام (ع) فرمود:«نه، اين چيزي جز تربت مؤ من و يا مزاحمتِ مجلس او نمي باشد».

اصبغ بن نباته گويد: عرض كردم: مولاي من، تربت مؤ من را متوجه شديم، ولي منظور شما را از مزاحمت مجلس مؤ من متوجه نشديم.

فرمود:

َيا ابنَ نُباتَه ، لَوكُشِفَ لَكُم لَرَايتُم ارواحَ المُؤ مِنينَ في هذَا الظَهرِ حَلَقاً يتَزاوَرُونَ وَيتَحَدّثُونَ، اِن في هذَا الظَهرِ رُوحُ كُلّ مُؤ مِنٍ وَبِوادي بَرَهُوتَ نَسَمَه ُ كُلٍّ كافِرٍ.

اي پسر نباته، اگر پرده از برابر ديدگان شما كنار برود خواهيد ديد كه ارواح همهِ مؤ منان در اين پشت گرد آمده، حلقه زده، با يكديگر ديدار مي كنند و از هر دري سخن مي گويند، كه ارواح همهِ مؤ منان در اين نقطه گرد آمده و ارواح كافران در وادي برهوت». [6].

3. شيخ طوسي با سلسله اسناد خود از مروان بن مسلم روايت كرده كه به محضر امام صادق (ع) عرضه داشت:

برادرم در بغداد زندگي مي كند،

مي ترسم كه اجلش در آن جا فرا رسد. امام (ع) فرمود:

ما تُبالي حَيثُما ماتَ، اَما اِنهُ لا يبقي مُؤ مِنٌ في شَرقِ الاَرضِ وَغَربِها اِلاّ حَشَرَ اللّهُ روُحَهُ اِلي وادِي السلام.

چرا در انديشه هستي كه كجا بميرد، بدون ترديد هيچ مؤ مني در مشرق و يا مغرب نمي ميرد، جز اين كه خداوند روحش را به وادي السلام مي فرستد.

راوي پرسيد: وادي السلام كجاست؟ فرمود:

ظَهرُ الكُوفَه ِ، اَما اِنّي كََأنّي بِهِم حَلَقٌ حَلَقٌ قُعُودٌ يتَحَدثُونَ.

وادي السلام پشت كوفه است، گويي من با چشم خود مي بينم كه حلقه حلقه نشسته با يكديگر سخن مي گويند. [7].

4. ديلمي از امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود:

ما مِن مُؤمِنٍ يمُوتُ في شَرقِ الا َِرضِ وَغَربِها، اِلاّ حَشَرَ اللّهُ جَل وَعَلا روحَهُ اِلي وادِي السلام.

هيچ مؤ مني در شرق يا غرب دنيا نمي ميرد، جز اين كه روحش را خداوند متعال به سوي وادي السلام گسيل مي دارد.

راوي پرسيد: وادي السلام كجاست؟ فرمود:

بَينَ وادِي النجَفِ وَالكُوفَه ِ، كَأنّي بِهِم خَلقٌ كَبيرٌ قُعُودٌ، يتَحَدّثُونَ عَلي مَنابِرَ مِن نُور.

در ميان صحراي كوفه و نجف مي باشد، گويي با چشم خود مي بينم كه مخلوقات بسياري بر فراز منبرهايي از نور نشسته با يكديگر سخن مي گويند. [8].

5. زيد نرسي، از اصحاب امام صادق (ع) از آن حضرت روايت مي كند كه فرمود:

چون روز جمعه و عيدين (فطر و قربان) فرا رسد، خداوند منّان به رضوان - خازن بهشت - فرمان مي دهد كه در ميان ارواح مؤ منان كه در عرصه هاي بهشت قرار دارند فرياد بر آورد كه خداوند به شما رخصت داده كه به خويشان و دوستان خود در دنيا سر

بزنيد...

آن گاه امام (ع) تشريح مي كند كه با چه تشريفاتي آن ها را به روي زمين مي آورند. سپس مي فرمايد:

فَينزِلُونَ بِوادِي السلامِ، وَهُوَ وادٍ بِظَهرِ الكُوفَه ِ، ثُم يتَفَرّقُونَ فِي البُلدانِ وَالاَمصارِ، حَتّي يزُورُونَ اهاليهِمُ الذينَ كانُوا مَعَهُم في دارِ الدُّنيا.

پس آن ها در وادي السلام فرود مي آيند و آن منطقه اي در پشت كوفه است.از آن جا به شهرها و كشورها پراكنده مي شوند، سپس به خويشان و آشنايان خود كه در دنيا با آن ها آميزش داشتند سر مي زنند... و شامگاهان به جايگاه خود در بهشت برين باز مي گردند. [9].

پاورقي

[1] ابوقدامه، حبّه بن جوين، از قبيلهِ عُرَينه، از اصحاب اميرمؤ منان (ع) بود، به سال 76 يا 77 ه.ق در گذشت. [قاموس الرجال، ج 3، ص 74].

[2] كافي، ج 3، ص 243؛ بحارالا نوار، ج 6، ص 268؛ ج 22، ص 37؛ مرآه العقول، ج 14، ص 218.

[3] بحارالانوار، ج 50، ص 135.

[4] قصص الانبياء، جزايري، ص 258.

[5] علامه سيد عبدالعزيز طباطبائي، اسوهِ تحقيق و پژوهش، نوادهِ صاحب عروه و متوفاي شب 7 رمضان 1416 ه.ق.

[6] المحتضر، ص 4؛ بحارالانوار، ج 27، ص 307.

[7] تهذيب الا حكام، ج 1، ص 466؛ كافي، ج 3، ص 243؛ مرآه العقول، ج 14، ص 220؛ بحارالا نوار، ج 6، ص 268؛ ج 100، ص 234.

[8] ارشاد القلوب، ج 2، ص 441؛ بحارالا نوار، ج 100، ص 234.

[9] الاصول السّته عشر، اصل زيد النّرسي، ص 43؛ بحارالا نوار، ج 6، ص 292؛ ج 89، ص 284.

ملك نقال

ملك نقال

احاديث ياد شده به صراحت دلالت دارند بر اين كه ارواح مؤ منان به وادي السلام

نجف منتقل مي شوند، در عالم برزخ در آن سرزمين پاك با يكديگر انس مي گيرند و به گفت و گو مي پردازند و از نعمت هاي بي كران الهي متنعم مي باشند، ولي در احاديث ديگري از وجود «ملك نقّال» و نقل و انتقال اجساد برخي از مؤ منان به وادي السلام نجف و ديگر مشاهد مشرفه سخن رفته است. [1].

اين احاديث را محمدنبي تويسركاني (م. 1320 ه) در كتاب لئالي الا خبار گرد آورده [2] و سيد محمدباقر قزويني، از شاگردان شريف العلما (م. 1245 ه.) در اين رابطه كتاب مستقلي تأ ليف كرده، آن را رسالهِ اثبات ملك نقّال نام نهاده است. [3].

در اين رابطه مكاشفهِ بسيار جالبي براي مرحوم ملامهدي نراقي در وادي السلام رخ داده، كه سه تن از ملائكهِ نقال را مشاهده كرده كه پيكر مؤ مني را به وادي السلام نجف اشرف حمل مي كنند.

مشروح اين داستان را شيخ محمود عراقي با سند بسيار معتبر و قابل استناد از مرحوم نراقي نقل كرده است. [4].

داستان جالب ديگري در همين رابطه براي مرحوم شيخ فضل اللّه نيشابوري (م.1357 ه.) رخ داده، كه مشروح آن را به صورت مستند در كتاب «اجساد جاويدان» آورده ايم. [5].

پاورقي

[1] اجساد جاويدان، ص 334.

[2] لئالي الا خبار، ج 4، ص 277.

[3] الذريعه، ج 1، ص 100؛ ج 22، ص 218.

[4] دارالسلام عراقي، ص 429 - 432.

[5] اجساد جاويدان، ص 332 - 338.

از ويژگي هاي وادي السلام

از ويژگي هاي وادي السلام

مرحوم ديلمي در ارشاد مي فرمايد:

از ويژگي هاي تربت اميرالمؤ منين (ع) اين است كه از كساني كه در آن سرزمين دفن شوند عذاب قبر و سؤ ال نكير و منكر برداشته مي شود،

چنان كه در روايات صحيح به آن تصريح شده است. [1].

براي همين است كه بسياري از بزرگان وصيت مي كردند كه جنازه شان را به نجف اشرف منتقل كنند و در جوار حرم ملكوتي اميرمؤ منان، در بهشت روي زمين «وادي السلام» به خاك بسپارند.

تعداد كساني را كه در طول چهارده قرن در اين سرزمين مقدس به خاك سپرده شده اند، جز خداوند منان نمي داند.

گذشته از سفرنامه هاي جهانگردان، در گزارش هاي محرمانهِ بريتانيا نيز از رقم بالاي جنازه هايي كه به جهت قداست مكان از ممالك مختلف جهان با امكانات محدود آن زمان به وادي السلام آورده مي شد، گفت وگو شده است. [2].

مرحوم ديلمي از برخي از صلحاي نجف اشرف نقل كرده كه در عالم روِ يا ديده است از هر قبري كه در آن سرزمين وجود دارد، ريسماني بيرون آمده به گنبد مولاي متقيان گره خورده است. [3].

سپس اضافه مي كند كه از ويژگي هاي اين سرزمين مقدس اين است كه ارواح همهِ مؤ منان به سوي آن گسيل مي شوند. [4].

پاورقي

[1] ارشادالقلوب، ج 2، ص 439؛ بحارالانوار، ج 100، ص 233.

[2] موسوعه العتبات المقدسه. ج 6، ص 245.

[3] ارشاد القلوب، ج 2، ص 439.

[4] بحارالانوار، ج 100، ص 233.

مقام صاحب الزمان

مقام صاحب الزمان

از درب طوسي صحن مقدس اميرمؤ منان (ع) بيرون آمده، از مسجد شيخ طوسي مي گذريم، از درب اصلي وادي السلام وارد شده، از مقام هود و صالح مي گذريم، اولين مسير ماشين رو كه در سمت چپ ما قرار دارد، مسير مقام حضرت مهدي (ع) مي باشد.

مسير كوتاهي را پيموده با گنبد سبزي روبه رو مي شويم كه در طول قرن ها به مقام حضرت مهدي (ع)

شهرت داشته، در طول قرون و اعصار صدها نفر در اين مكان مقدس به محضر كعبهِ مقصود و قبلهِ موعود تشرف يافته، كرامات و معجزات بي شماري از آن بزرگوار در اين مقام مشاهده شده، بيماران صعب العلاجي با نفس مسيحايي اش شفا يافته، عاشقان دلسوخته و شيعيان شيفته اي پس از يك عمر «ياابن الحسن» گفتن و اشك حسرت ريختن، در اين مكان مقدس شاهد مقصود را مشاهده نموده، پيشاني ادب بر آستان ملك پاسبانش نهاده، خاك زير پايش را توتياي چشم خود قرار داده اند، كه به چند نمونه از آن ها در پايان اين نوشتار اشاره خواهيم نمود.

كاشي كاري گنبد و بارگاه موجود، در سال 1310 ه.ق توسط شخصي به نام سيد محمدخان پادشاه سند انجام شده است.

ساختمان قبلي توسط سيد بحرالعلوم (متوفاي 1212 ه.ق) تجديد بنا شده بود. [1].

در محراب مقام حضرت مهدي (ع) سنگي موجود است كه زيارتنامهِ حضرت بقيه اللّه (ارواحنافداه) بر آن نقش شده است تاريخ كنده كاري اين سنگ نهم شعبان 1200 ه.ق مي باشد. [2].

محدث نوري در مورد تاريخچهِ مقام حضرت مهدي (ع) مي نويسد: در بيرون سور شهر نجف در سمت غربي قبرستان معروفِ وادي السلام مقام مقدس حضرت مهدي (عج) واقع است، كه از براي آن: صحن، گنبد، مقام و بارگاهي است و در آن جا محرابي است منتسب به حضرت مهدي (عج) كه علت اين انتساب معلوم نيست، نمي دانيم كه آيا در آن جا كسي آن سرور را ديده، يا كرامتي از آن حضرت در آن مكان مقدس ظاهر گشته؟ جز اين كه آن مقام شريف از قديم الايام وجود داشته است. [3].

مرحوم محدث قمي نيز در «هديه

الزائرين» همان بيان استادش محدث نوري را آورده است.

در داستان تشرّف يك سعادتمند كاشاني كه در مقام حضرت مهدي (عج) در وادي السلام، رخ داده و مشروح داستانش در بحارالانوار آمده و به عنوان «مقام مهدي» تصريح شده است. [4] محدث نوري پس از نقل اين داستان مي فرمايد: از امثال اين داستان معلوم مي شود كه اين مقام شريف در آن زمان وجود داشته و انتسابش به حضرت مهدي (ع) معروف و مشهور بوده است. [5].

علامهِ بزرگوار مولا محمدتقي مجلسي (متوفاي 1070 ه.ق) در كتاب گرانسنگ «لوامع صاحب قراني» كه در سال 1066 ه.ق به تأ ليف آن پرداخته، [6] گزارش سفر خود به عتبات عاليات را به طور مشروح آورده و در ضمن آن فرموده: 28 سال پيش از اين [7] به زيارت حضرت اميرالمؤ منين مشرف شدم... مشغول رياضت شاقه شدم، اكثر ايام در مقام حضرت صاحب الامر (ع) مي بودم كه در خارج نجف اشرف واقع است... شب ها پروانه وار بر دور روضهِ مقدسه مي گشتم... روزها در مقام حضرت صاحب الامر (ع)... [8].

بيان مجلسي اول صريح است در اين كه اين مقام در عهد او نيز موجود بوده و به حضرت صاحب الامر (ع) منتسب بوده است.

در كتاب لؤ لؤ الصّدف في تاريخ النجف تأ ليف سيد عبداللّه، مشهور به ثقه الاسلام، كه در تاريخ 1322 ه.ق تاليف شده، [9] آمده است كه در مقام حضرت مهدي (ع) سنگ مرمري هست كه زيارتنامهِ آن حضرت بر آن حك شده، و تاريخ كنده كاري آن 912 هجري مي باشد.

از بررسي مطالب بالا به اين نتيجه مي رسيم كه اين مقام در طول قرون و اعصار به عنوان مقام

حضرت مهدي (ع) اشتهار داشته و همه روزه پذيراي هزاران تن از شيفتگان دلسوخته و عاشقان پاكباختهِ كعبهِ موعود و قبلهِ مقصود بوده است.

نگارنده در سفرهاي خود به عتبات عاليات، در سال هاي 1357، 1377، 1379 و 1382 ش. به زيارت اين مكان مقدس شرفياب شده، و در هر نوبت شاهد اجتماع صدها نفر از مشتاقان و ارادتمندان ساحت مقدس حضرت بقيه اللّه (ارواحنافداه) در طول ساعات روز بوده است. ولي به طوري كه محدث نوري و محدث قمي بيان فرموده اند از تاريخچهِ دقيق آن اطلاعي در دست نيست.

در سمت راست مقام چاهي است كه راهيان نور و عاشقان كوي محبوب از آبِ آن تبرك مي جويند و مي گويند كه مكرر ديده شده كه حضرت صاحب (ع) از آن وضو گرفته اند.

در سمت چپ مقام نيز اطاق و محرابي هست كه به مقام امام صادق (ع) مشهور است.

در طول قرون و اعصار مقام حضرت مهدي (ع) خدمه اي داشت كه متصدي تنظيف و ادارهِ آن بودند و براي مقام موقوفاتي بوده كه براي روشن نگاه داشتن مقام هزينه مي شد.

در گذشته در اطراف مقام خانه هايي بوده كه خدّامِ مقام در آن ها سكونت داشتند، پس از هجوم وهابيان و ناامن شدن آن جا، آن ها نيز خانه هاي خود را ترك گفته، به داخل شهر رفتند، اين خانه ها به تدريج متروكه و مخروبه شدند.

ادارهِ مقام اينك در دست تيره اي از اهالي نجف به نام آل ابو اصيبع مي باشد. [10].

پاورقي

[1] تحفه العالم، ج 1، ص 319.

[2] ماضي النجف، ج 1، ص 96.

[3] كشف الاستار، ص 206؛ رخسار پنهان، ص 368.

[4] بحارالانوار، ج

52، ص 176.

[5] كشف الاستار، ص 206.

[6] لوامع صاحب قراني، ج 8، ص 817.

[7] يعني به سال 1038 ه.ق (1038=28-1066).

[8] لوامع صاحب قراني، ج 8، ص 664.

[9] الذريعه ، ج 18، ص 383.

[10] ماضي النجف، ج 1، ص 96.

جايگاه منبر حضرت قائم

جايگاه منبر حضرت قائم

در احاديث فراواني از منبر قائم آل محمد (عج) و جايگاه آن گفت وگو شده، كه به چند نمونه از آن ها اشاره مي كنيم:

1. امام صادق (ع) مي فرمايد:

كَأنّي اَنظُرُ اِلَي القائِمِ عَلي مِنبَرِ الكُوفَه ِ وَحَولَهُ اَصحابُهُ ثَلاثُ مِائَه ٍ وَثَلاثَه َ عَشَرَ رَجُلاً عِده َ اَهلِ بَدرٍ، وَهُم اَصحابُ الاَلوِيه ِ، وَهُم حُكّامُ اللّهِ في اَرضِهِ عَلي خَلقِهِ. [1].

گويي قائم (ع) را بر فراز منبر كوفه مي بينم كه 313 تن يارانش - به تعداد اصحاب بدر - در اطراف او حلقه زده اند؛ آن ها پرچمداران و فرمانروايان خداوند در روي زمين در ميان بندگان خدايند.

2. فرات بن احنف كوفي مي گويد:

در محضر امام صادق (ع) عازم زيارت مولاي متقيان اميرمؤ منان (ع) بوديم، هنگامي كه به «ثويه» [2] رسيديم، امام (ع) پياده شدند و دو ركعت نماز به جاي آورد، پرسيدم اين چه نمازي بود؟ فرمود:

هذا مَوضِعُ مِنبَرِ القائِمِ، اَحبَبتُ اَن اَشكُرَ اللّهَ في هذَا المَوضِع. [3].

اين جا محلّ منبر حضرت قائم (ع) است، دوست داشتم كه در اين جا نماز شكر به جاي آورم.

3. ابان بن تغلب از اصحاب سرشناس امام باقر و امام صادق (ع) [4] مي گويد: در محضر امام صادق (ع) بودم، كه از ظَهر كوفه گذر كرد، در نقطه اي پياده شد و دو ركعت نماز خواند،

كمي جلوتر رفته دو ركعت ديگر به جاي آورد، اندكي جلوتر رفته دو ركعت ديگر خواند، آن گاه فرمود: اين جا محل قبر اميرمؤ منان (ع) مي باشد.

پرسيدم: جانم به فداي شما باد، آن دو مورد ديگر كه نماز گزارديد كجا بود؟ فرمود:

مَوضِعُ رَا سِ الحُسَينِ (ع) وَمَوضِعُ مِنبَرِ القائِمِ (ع).

يكي محل سرِ مقدس امام حسين (ع) و ديگري محل منبر حضرت قائم (ع) مي باشد. [5].

4. مبارك خباز گويد: هنگامي كه امام صادق (ع) به حيره [6] تشريف فرما شد به من امر فرمودند كه بر استر و دراز گوش زين بگذارم، چون زين نهادم سوار شد.من نيز سوار شدم، به محلي رسيديم كه سيل آن جا را گود كرده بود، در آن جا فرود آمده دو ركعت نماز گزارد، اندكي جلوتر رفته دو ركعت ديگر به جاي آورد، كمي جلوتر رفته دو ركعت ديگر نيز نماز خواند. آن گاه سوار شده بازگشت.

عرض كردم: «جانم به فداي شما، اين سه مورد كه نماز گزارديد كجا بود؟»فرمود: «اولي محل قبر اميرمؤ منان (ع) ، دومي محل سر مقدس امام حسين (ع) ، سومي محل منبر حضرت قائم (ع) ». [7].

سيد بن طاووس اين حديث را از طريق خواجه نصير طوسي با سند معتبر از مبارك خباز روايت كرده است. [8].

5. سيد بن طاووس عين اين حديث را با سلسله اسناد خود از «ابوالفرج سندي» [9] روايت كرده است، در آن جا نيز تصريح شده كه سومي محل منبر حضرت قائم (ع) است. [10].

در اين احاديث پنجگانه، به «محلّ منبر قائم» (ع) به عنوان محلّي در ظهر كوفه كه امام صادق (ع) در آن جا

فرود آمده و دو ركعت نماز گزارده و فرموده: «اين جا محل منبر قائم (ع) مي باشد» تصريح شده است.

علامه مامقاني در شمار آداب زيارت نجف اشرف، از زيارت پيامبران عظيم الشأن مدفون در نجف: حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت هود و حضرت صالح سخن گفته، سپس مي فرمايد:

شايسته است در نجف اشرف زيارت سرِ مقدس امام حسين و محل منبر حضرت قائم (ع). [11].

در مورد سرِ مقدس توضيحاتي داده، در پايان مي فرمايد:

مستحب است زيارت امام حسين (ع) در مسجد حنانه؛ زيرا بر اساس روايتي ساعت ها سرِ مقدس امام حسين (ع) در آن جا بر زمين نهاده شده بود. [12].

امّا در باره جايگاه منبر حضرت قائم (ع) مي فرمايد:

تا كنون محل منبر حضرت قائم (ع) (عج) به صورت مشخص معلوم نيست.

ولي به عنوان يك احتمال مي فرمايد:

من احتمال مي دهم - بدون دليل استوار - كه محلّ منبر قائم (عج) همان مقام مشهور به مقام حضرت مهدي (ع) در وادي السلام باشد. [13].

علامه سيد جعفر آل بحر العلوم، اين احتمال را به صورت قطعي و به طور ارسال مسلّم نقل كرده مي فرمايد:

محل منبر قائم (ع) محلّي است در خارج نجف، كه گنبدي با كاشي سبز دارد و به عنوان: مقام مهدي (ع) شناخته مي شود، كه پدر بزرگم سيد بحرالعلوم آن را تعمير كرد، سپس در سال 1310 ه.ق سيد محمدخان پادشاه سند آن را تعمير و مرمّت نمود و كراماتي به آن جا نسبت داده مي شود. [14].

سيد بحرالعلوم در فصل ديگري پس از بر شمردن روايات وادي السلام مي نويسد:

«محل منبر حضرت قائم (ع) در وادي السلام است كه از آن

جا به عنوان مقام حضرت مهدي (ع) ياد مي شود، پس از آن قبر هود و صالح است، چنان كه در روايات به صراحت آمده است و آن ها زيارتگاه هاي مشهوري است كه همگان به زيارت آن ها مي روند». [15].

نگارنده گويد:

احتمال انطباق محل منبر حضرت قائم (عج) با مقام حضرت مهدي (ع) در وادي السلام، احتمال بسيار معقولي است و يكي از شواهد اين احتمال وجود «مقام امام صادق (ع») در كنار اين مقام است

توضيح اين كه: شهرت اين مكان مقدّس به عنوان «مقام امام صادق (ع) » طبعاً به دليل نزول امام صادق (ع) در اين مكان و به جاي آوردن دو ركعت نماز در اين مكان مي باشد، چنان كه در احاديث منقول از ابان بن تغلب، ابوالفرج سندي، فرات بن احنف و مبارك خبّاز به آن تصريح شده است.

در همهِ احاديث ياد شده، امام صادق (ع) آن جا را به عنوان «محل منبر قائم (عج) » معرفي فرموده است.

روي اين بيان احتمال انطباق مقام حضرت با محل محراب آن حضرت كاملاً احتمال به جايي مي باشد.

تا جايي كه ما اطلاع داريم، نخستين كسي كه اين احتمال را ابراز كرده، علامهِ بزرگوار، آيه اللّه حاج شيخ عبداللّه مامقاني، متوفاي 1351 ه.ق (صاحب تنقيح المقال) در كتاب ارزشمند «مرآه الكمال» مي باشد. [16] سپس علامه آل بحرالعلوم مرحوم سيد جعفر آن را به صورت ارسال مسلّم بيان كرده است. [17].

علامهِ مامقاني مرآه الكمال را به سال 1335 ه.ق تأ ليف كرده است، [18] اين كتاب در سال 1342 ه. به چاپ رسيده است. [19].

مرحوم بحرالعلوم نيز كتاب «تحفه العالم» را به

سال 1342 ه.ق به رشتهِ تحرير در آورده [20] و به سال 1355 ه.ق به چاپ رسانيده است. [21].

با توجه به زمان تحرير مرآت و تحفه احتمال مي رود كه مرحوم بحرالعلوم از آيت اللّه مامقاني استفاده كرده باشد و شايد براي هر دو بزرگوار تداعي شده باشد.

پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 52، ص 326؛ تاريخ الكوفه ، ص 100.

[2] ياقوت مي نويسد: ثَوِيه نام محلي در نزديكي كوفه مي باشد [معجم البلدان، ج 2، ص 87؛ تاريخ الكوفه، ص 162].

[3] دلائل الامامه، ص 459؛ حليه الا برار، ج 5، ص 343.

[4] در جلالت قدر او همين بس كه امام باقر (ع) به او فرمود: در مسجد مدينه بنشين و براي مردمان فتوا بده، من دوست دارم كه همانند تو را در ميان شيعيانم ببينم [معجم الادباء، ج 1، ص 108] و چون خبر ارتحالش به امام صادق (ع) رسيد، فرمود: به خدا سوگند، مرگ ابان دلم را به درد آورد [تنقيح المقال، ج 3، ص 89].

[5] كامل الزيارات، ص 34؛ بحارالانوار، ج 100، ص 241.

[6] حيره نام شهري بود در سه ميلي كوفه در سرزمين نجف [معجم البلدان، ج 2، ص 328].

[7] تهذيب الا حكام، ج 6، ص 35؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 399.

[8] فرحه الغري، ص 56؛ ترجمهِ فرحه الغري، ص 80.

[9] شيخ طوسي در شمار اصحاب امام صادق (ع) از او به عنوان: «عيسي ابوالفرج السندي» نام برده [رجال شيخ طوسي، ص 259] و نام او در سلسلهِ روات كليني در كافي آمده، از جمله: ج 4، ص 409، 428 و 520.

[10] فرحه الغري، ص 56؛ ترجمهِ فرحه الغري، ص

79؛ بحارالانوار، ج 100، ص 246؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 225.

[11] مرآه الكمال، ج 3، ص 159.

[12] همان، ص 161.

[13] مرآه الكمال، ج 3، ص 160 - 161.

[14] تحفه العالم، ج 1، ص 319.

[15] همان، ص 256.

[16] مرآه الكمال، ج 3، ص 161.

[17] تحفه العالم، ج 1، ص 256 و 319.

[18] مخزن المعاني، ص 181.

[19] الذريعه ، ج 20، ص 283.

[20] تحفه العالم، ج 2، ص 252.

[21] الذريعه ، ج 3، ص 451.

چند نكته درباره وادي السلام

چند نكته درباره وادي السلام

در پايان شايسته است براي تكميل مطلب به چند نكته اشاره شود:

1. حديث ابان بن تغلب را مرحوم كليني با همان سند روايت كرده، جز اين كه به جاي «موضع منبرالقائم (ع) »، «موضع منزل القائم (ع) » آورده است. [1].

ما اين حديث را از كامل الزيارات نقل كرديم و به پيروي از ابن قولويه آن را «موضع منبر القائم (ع) »، آورديم.

علامه مجلسي در مرآت از كليني پيروي كرده، [2] ولي در بحار از ابن قولويه و سيد بن طاووس تبعيت نموده است. [3].

2. وادي السلام بسيار وسيع و گسترده است، ولي مساحت آن را در دست نداريم، در يكي از سفرهاي زيارتي از رانندهِ تاكسي پرسيدم، گفت: 10 كيلومتر در 15 كيلومتر مي باشد، ولي سند مكتوب ندارم.

3. در بسياري از حكايات و منابع به هنگام بحث از وادي السلام تعبير بيرون نجف به كار برده شده؛ در حالي كه وادي متصل به نجف اشرف مي باشد و از صحن مقدس تا درِ وادي بيش از چند صد قدم

نيست. علت اين تعبير اين است كه در طول قرون و اعصار همواره براي حفاظت شهر و تأ مين امنيت عمومي ديواري به دور شهر كشيده بودند كه آن را «سور» مي ناميدند، اين سور بين شهر و وادي السلام فاصله انداخته بود و لذا بيرون از سور را بيرون نجف تعبير مي كردند.

4. در طول قرون و اعصار وادي السلام مركز خلوت اهل دل بود. بسياري از فقها، علما و صلحا ساعاتي از روز را در وادي السلام به تفكر، عبادت، اذكار و اوراد مي پرداختند، چنان كه از مجلسي اول نقل كرديم كه در ايام تشرّف خود به نجف اشرف، شب ها در حرم مطهر و روزها در مقام حضرت صاحب الامر (ع) در وادي السلام به عبادت و رياضت مشغول مي شد. [4].

5. در منابع فراوان از وادي اسلام گفت وگو شده و كتاب مستقل مبسوطي به نام: «وادي السلام ا وسع مقابر العالم» توسط محسن بن عبدالصاحب بن جابر آل مظفر نجفي تأ ليف شده [5] كه در 248 صفحه با مقدمهِ مرحوم سيد جواد شبّر، در 1384 ه.ق در نجف اشرف به طبع رسيده است. [6].

پاورقي

[1] كافي، ج 4، ص 572.

[2] مرآه العقول، ج 18، ص 291.

[3] بحارالانوار، ج 100، ص 241، 246 و 247.

[4] لوامع صاحب قراني، ج 8، ص 664.

[5] الذريعه ، ج 25، ص 9.

[6] معجم المطبوعات النجفيه ، ص 376.

ره يافته ها

ره يافته ها

در ميان افراد بي شماري كه همه روزه از اقطار و اكناف جهان به سرزمين مقدس نجف اشرف تشرف يافته، پس از آستان بوسي حرم مطهر مولاي متقيان اميرمؤ منان (ع) در وادي السلام حضور پيدا كرده،

به سوي مقام حضرت مهدي (عج) رهسپار مي شوند، در كوي يار گام نهاده، با محبوب دل و كعبهِ آمال و آرزوهايش به گفت وگو پرداخته، در حومهِ مغناطيسي معشوق قرار مي گيرند، نيك بختاني يافت مي شوند كه مشمول عنايات خاص حضرت حق قرار مي گيرند، به تماشاي جمال عالم آراي يوسف زهرا مفتخر شده، طلوع خورشيد جهان افروز امامت را از افق وادي السلام و مقام حضرت صاحب الزّمان (عج) مشاهده مي كنند.

تعداد اين افراد سعادتمند در طول قرون و اعصار بسيار فراوان مي باشد، ما در اين جا با نقل چند نمونه از آن ها تبرك مي جوييم:

باريافته اي از دارالمؤمنين كاشان

باريافتهاي از دارالمؤمنين كاشان

علامه مجلسي به نقل از گروهي از اهالي نجف اشرف نقل مي كند كه مردي از اهل كاشان به قصد حج وارد نجف اشرف گرديد، در آن جا به شدّت مريض شد؛ به طوري كه پاهايش فلج شد و از راه رفتن باز ماند.

همراهانش او را در نزد مردي از صلحا كه در يكي از حجره هاي صحن مقدس مسكن داشت، گذاشتند و به سوي زيارت خانهِ خدا حركت نمودند.

اين مرد هر روز درِ حُجره را به روي او مي بست و خود به دنبال كسب و زندگي مي رفت.

روزي مرد كاشي به صاحب حجره گفت: من در اين حجره ملول و دلتنگ گشته ام، امروز مرا بيرون ببر و در جايي بينداز و هر كجا خواهي برو.

او را به مقام حضرت مهدي (ع) در بيرون نجف (وادي السلام) برد و در گوشه اي نشاند. پيراهن خود را در حوض شست، بر بالاي درختي آويخت، آن گاه به سوي صحرا حركت كرد.

شخص مفلوج كاشاني مي گويد: هنگامي كه او

مرا غريب و تنها در مقام گذاشت و رفت، غم هاي عالم بر دلم فرو ريخت. در عاقبت كار خود مي انديشيدم و راه به جايي نمي بردم. ناگهان جواني خوب روي و گندم گون داخل صحن شده بر من سلام كرد و وارد مقام شد، چند ركعت نماز در مقام در نهايت خضوع و خشوع به جاي آورد كه هرگز چنين خضوع و خشوعي از احدي نديده بودم.

چون از نماز فارغ شد، از مقام بيرون آمد و از حالم جويا شد، گفتم: به بلايي دچار شده ام كه به سبب آن دلم تنگ شده، خداوند منان نه شفايم مي دهد كه سالم شوم، نه جانم را مي گيرد كه راحت گردم.

فرمود: «اندوهگين مباش كه خداوند منّان اين هر دو را به تو عنايت مي كند» [يعني هم شفا مي دهد كه تندرست شوي، هم قبض روحت مي كند كه راحت شوي].

هنگامي كه آن جوان نوراني بيرون رفت، آن پيراهن از درخت افتاد، من بي توجه به وضع خودم، از جاي برخاستم، آن را از روي زمين برداشتم، در حوض شستم و بر بالاي درخت انداختم.

يك مرتبه به خود آمدم و گفتم: من كه قدرت حركت نداشتم، پس چگونه برخاستم و حركت نمودم و پيراهن را شستم. چون در وضع خويش انديشيدم، ديدم كه از آن بيماري مُزمن و مهلك هيچ اثري در بدنم نمانده است.

پس متوجه شدم كه آن جوان كسي جز يوسف زهرا نبوده است، پس بيرون دويدم و اطراف را به دقت نگريستم و كسي را نديدم. هنگامي كه صاحب حجره آمد، از وضع من دچار شگفت شد و از وضعم جويا شد، داستان را نقل كردم. از

اين كه از چنين فيضي دست من و ايشان كوتاه شده، بسيار متأ ثر شد، آنگاه با يكديگر به سوي حجره رفتيم.

سپس علامه مجلسي مي نويسد:

اهالي نجف براي من نقل كردند كه ايشان كاملاً بهبودي يافت، دوستانش از سفر حج بازگشتند، چند روزي با آن ها مأ نوس شد، سپس بيمار گشت و در گذشت و در صحن مطهر اميرمؤ منان (ع) مدفون گرديد.

روي اين بيان هر دو خواستهِ ايشان، همان طور كه حضرت ولي عصر (ارواحنافداه) اشاره فرموده بود، تحقق يافت. [1].

علامه مجلسي تأ كيد مي كند كه اين داستان در ميان اهالي نجف بسيار مشهور بود و عدّه اي از افراد صالح و مورد اعتماد براي من نقل كردند.

شيخ حرّ عاملي نيز آن را به نقل از علامه مجلسي نقل كرده است. [2].

محدّث نوري پس از نقل اين داستان مي فرمايد: از امثال اين قضايا معلوم مي شود كه اين مقام شريف در آن زمان وجود داشت و انتساب آن به حضرت مهدي (ع) معروف و مشهور بوده است. [3].

ميرزا عبداللّه افندي تبريزي (صاحب رياض العلما، شاگرد ممتاز علامه مجلسي و متوفاي 1130 ه.ق) نيز به اين نكته توجه نموده، در جمع بندي خود از مجلدات مختلف بحار، در گزارشي كه به خدمت علامه مجلسي تقديم مي كند، مي نويسد: شما در جلد سيزدهم بحار معجزات و كراماتي را از حضرت حجت (ع) نقل فرموده ايد كه در «وادي السلام» رخ داده است. [4].

پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 52، ص 176؛ دارالسّلام عراقي، ص 301.

[2] اثبات الهداه ، ج 3، ص 708؛ منتخب الا ثر، ج 2، ص 548.

[3] كشف الا ستار، ص 206.

[4] بحارالانوار، ج 110، ص

174.

حاج ملاعلي محمد بهبهاني

حاج ملاعلي محمد بهبهاني

(متوفاي حدود 1300 ه.ق)

عراقي، صاحب دارالسلام، از مرحوم حاج ملاعلي محمد كتاب فروش، معاصر شيخ انصاري و داماد ملاباقر بهبهاني [1] كه او را به عنوان اهل تقوي و فضيلت ستوده، نقل مي كند كه مبتلا به سل مي شود و بدنش به طور كلي به تحليل مي رود و پزشك معالج اش كاملاً از او مأ يوس مي شود، ولي براي اين كه او از زندگي نوميد نشود داروهايي برايش تجويز مي كند.

روزي يكي از دوستانش او را با اصرار به «وادي السلام» مي برد، در وادي السلام با شخصيت بزرگواري در لباس عرب ها مواجه مي شود كه با جلالت و متانت خاصي به سويش مي آيد و چيزي را به او مي دهد و مي فرمايد: «بگير».

او هر دو دستش را به طرف آن مرد جليل القدر دراز مي كند و مي بيند كه قطعه ناني به مقدار پشت ناخن مي باشد.

با توجه به شخصيت آن شخص، با ادب تمام آن نان را مي گيرد، ولي در همان لحظه آن شخص از ديدگانش ناپديد مي شود.

حاج علي محمد آن نان را مي بوسد و مي بويد، سپس در دهان نهاده، مي خورد.

به مجرد اين كه آن قطعه نان را مي بلعد احساس مي كند كه كاملاً بهبودي يافته، غم و اندوهش برطرف مي شود، حالت خفگي و دل مردگي از او زايل مي شود، انبساط خاطر و نشاط عجيبي به او دست مي دهد.

اطمينان پيدا مي كند كه صاحب آن دم مسيحايي، كسي جز يوسف زهرا، محبوب دل ها، كعبهِ آرزوها، وجود اقدس امام عصر (ع) نبوده است.

حاج علي محمد بهبهاني مي گويد: با سرور و شادي به منزل آمدم و هيچ اثري از آن بيماري خانمان سوز

در خود احساس نكردم. روز بعد به خدمت پزشك معالج خود [2] رفتم، تا نبض مرا در دست گرفت تبسّمي كرد و فرمود: چه كار كرده اي؟ گفتم: هيچ.

فرمود: از من پوشيده مدار، راستش را بگوي. چون اصرار زيادي كرد داستان را گفتم، فرمود: آري نفس مسيحايي يوسف زهرا به تو رسيده، تو ديگر به هيچ طبيبي نياز نداري.

حاج علي محمد كتاب فروش مي گويد:

آن شخص بزرگواري كه آن قطعه نان را در وادي السلام به من عنايت فرمود، ديگر او را نديدم، جز يك بار در حرم مطهر مولاي متقيان (ع) كه بي تابانه به سويش دويدم، ولي پيش از آن كه پيشاني ادب بر آستانش بسايم از ديدگانم غايب گشت. [3].

پاورقي

[1] ملا باقر بهبهاني نيز داستان مفصلي دارد كه در دارالسلام عراقي، ص 313 - 316 آمده است.

[2] پزشك معالج او فقيه گرانمايه سيد علي شوشتري بود كه سرآمد اطبا بود، ولي به شغل طبابت اشتغال نداشت، فقط شيخ مرتضي انصاري (ره) را معالجه مي كرد، و چون حاج علي محمد از فضلاي پارسا بود، او را نيز تداوي مي نمود.

[3] دارالسلام عراقي، ص 329؛ العبقري الحسان، ج 2، ص 89.

بار يافته اي از خاندان عثماني

بار يافته اي از خاندان عثماني

بانوي محترمي از خاندان سلاطين عثماني به نام «ملكه» كه از هر دو چشم نابينا شده بود، روز سوم ربيع المولود 1317 ه.ق در مقام حضرت مهدي (ع) به پيشگاه آن حضرت شرفياب شد و ديدگانش روشن گرديد.

محدّث نوري كه در آن ايام در نجف اشرف اقامت داشت، در اين رابطه مي نويسد:

در اين ايام معجزهِ ظاهره و كرامت باهره اي از سوي حضرت مهدي

(ع) در مورد بانويي وابسته به يكي از افراد برجستهِ دولت عثماني به وقوع پيوست كه همانند خورشيد درخشان در آسمان نجف درخشيد و لذا به نقل آن با يك سند عالي تبرك مي جوييم:

مدرّس، خطيب و فاضل گرامي، سيد محمد سعيد افندي به خط خود براي ما نوشت:

كرامت باهره اي از خاندان رسالت در اين ايام ظاهر گشته كه شايسته است براي اطلاع برادران مسلمان خود آن را مشروحاً بيان كنيم:

زني به نام «ملكه» دختر عبدالرحمن و همسر ملاّ امين، كه همكار ما در ادارهِ مدرسهِ حميدي در نجف اشرف مي باشد، در شب دوم ربيع المولود امسال (1317 ه) كه مصادف با شب سه شنبه بود؛ به سردرد شديدي مبتلا شد. چون شب به سر آمد، هر دو چشم خود را از دست داد، ديگر چيزي را تشخيص نمي داد.

هنگامي كه همسرش اين خبر اسفبار را به من گفت، او را دلداري دادم و گفتم: او را شبانه به حرم مولاي متقيان (ع) ببريد و به آن حضرت توسل بجوييد و آن حضرت را شفيع خود قرار دهيد، اميد است خداوند به او شفا عنايت فرمايد.

آن شب كه شب چهارشنبه بود از شدت ناراحتي نتوانسته بود به حرم مشرف شود.

چون پاسي از شب گذشته بود، خواب بر وي مستولي شده، در عالم روِ يا ديده بود كه به همراه شوهرش و بانوي ديگري به نام «زينب» به زيارت اميرمؤ منان (ع) مشرف مي شود، در سرِ راهش به يك مسجد بزرگي مي رسد كه پر از جمعيت بوده، وارد مسجد مي شود كه ببيند چه خبر است، يك مرتبه صداي آقاي بزرگواري را مي شنود كه خطاب به او

مي فرمايد: «اي خانمي كه ديدگانت را از دست داده اي غمگين مباش، ان شاءاللّه خداوند هر دو چشم تو را شفا عنايت مي كند».

عرض مي كند: خداوند عناياتش را بر شما مستدام بدارد، شما كي هستيد؟ مي فرمايد: «من مهدي هستم».

با خوشحالي و شادماني از خواب بيدار مي شود، براي فرا رسيدن وعدهِ مولا ثانيه شماري مي كند، سرانجام آفتاب روز چهارشنبه مي دمد و شهر مقدس نجف اشرف را منور مي سازد، «ملكه» با گروهي از بانوان به مقام حضرت مهدي (ع) در بيرون نجف (وادي السلام) مشرف مي شود و به تنهايي وارد مقام مي شود، ناله ها سر مي دهد، گريه ها مي كند تا از هوش مي رود، در آن حال بيهوشي دو مرد جليل القدر را مي بيند كه يكي با صلابت و جلالت خاصي در پيشاپيش، و ديگري در سنين جواني با متانت خاصي در پشت سر تشريف فرما شدند.

آن مرد عظيم الشأ ني كه در جلو حركت مي كرد، خطاب به آن زن مي فرمايد: «هيچ ترس و واهمه اي به خود راه مده».

مي پرسد: شما كي هستيد؟ مي فرمايد: «من علي بن ابي طالب، و او فرزندم مهدي (ع) است».

آن گاه اميرمؤ منان (ع) خطاب به بانوي بزرگواري كه در محضرشان بوده مي فرمايد:

قُومي يا خَديجَه ُ وَامسَحي عَلي عَينَي هذِهِ المِسكينَه ِ.

اي خديجه [1] برخيز و دست خود را بر ديدگان اين زن بينوا بكش.

پس خديجه برخاسته بر ديدگان او دست مي كشد، در همان لحظه ملكه به هوش مي آيد و مي بيند كه ديدگانش نه تنها شفا يافته، بلكه از اول هم بهتر شده است.

بانواني كه در معيت ملكه به مقام حضرت مهدي (عج) شرفياب شده بودند با يك دنيا شادي و سرور، هلهله كنان او

را به حرم مطهر مولاي متقيان (ع) مي آورند و با نثار صلوات و سلام توجه همگان را به اين كرامت باهره جلب مي كنند.

و اينك ديدگان او خيلي بهتر از قبل مي بيند. [2].

مرحوم نهاوندي به هنگام بروز اين معجزهِ باهره در نجف اشرف حضور داشته و هلهلهِ بانوان همراهِ ملكه را با چشم خود ديده و با گوش خود شنيده، به هنگام تأ ليف كتاب «عبقري الحسان» داستان ملكه را از روي دستنويس سيد محمد سعيد نقل كرده، تصريح مي كند كه وي از علماي اهل سنت بوده، در مدرسهِ «حميري» -كه در طرف شرق وادي السلام و در نزديكي درب وادي قرار داشت - خطيب و مدرّس بوده، مكرّر با او تماس داشته، در قرائت قرآن بي نظير بوده است.

سپس به هنگام گزارش صلوات و سلام و صداي هلهلهِ بانوان مي نويسد:

صداي هلهلهِ آن ها را اهالي نجف از وادي السلام مي شنيدند از جمله مؤ لّف اين كتاب.

سپس اضافه مي كند: الان كه نزديك چهارده سال از آن قضيه مي گذرد، صداي آن ها هنوز در گوش هاي من طنين انداز است. [3].

پاورقي

[1] ظاهراً اين خديجه دختر مولاي متقيان مي باشد كه در همين منابع در شمار فرزندان اميرمؤ منان از دختري به نام «خديجه» نام برده اند كه از آن جمله است: ارشاد مفيد، ذخائر العقبي، تاريخ يعقوبي، اعلام الوري، روضه الواعظين، مروج الذهب، مناقب آل ابي طالب، مقاتل الطالبيين، كامل ابن اثير و غير آن ها، و اينك حرم با صفايي در مقابل مسجد اعظم كوفه، به عنوان حرم خديجه دخت اميرمؤ منان (ع) همه روزه پذيراي هزاران زائر مي باشد.

[2] كشف الاستار، ص 205؛ منتخب الا ثر، ج 2،

ص 540؛ رخسار

پنهان، ص 366.

[3] العبقري الحسان، ج 2، ص 164.

شيخ محمد تقي قزويني

شيخ محمد تقي قزويني

يكي از فضلاي نجف به نام شيخ محمدتقي قزويني به مدت 18 سال در مدرسهِ صدر، در جوار مولاي متقيان مشغول تهذيب نفس و تحصيل علوم دين بوده، مبتلا به مرض سل مي شود، به طور مداوم سرفه مي كرده و به هنگام سرفه كردن از سينه اش خون مي آمد، به همين جهت از حجره خود به انبار مدرسه منتقل شد.

وي از شيفتگان حضرت بقيه اللّه (ارواحنافداه) بوده، شب و روز در حرم مولاي متقيان از خداوند منان مي خواست كه توفيق ديدار حضرت صاحب الزّمان (ع) را به او ارزاني دارد.

شبي از شب ها حالش بسيار وخيم مي شود، از زندگي خود نوميد مي شود، يك مرتبه حالت مكاشفه به او دست مي دهد و مي بيند كه سقف اطاق شكافت، شخص مجللي از آن روزنه پايين آمد و يك صندلي همراه داشته، آن صندلي را در مقابل او بر زمين نهاد. آن گاه شخصيت جليل القدري تشريف فرما شده بر روي آن صندلي قرار گرفت.

متوجه مي شود كه آن بزرگوار مولاي متقيان (ع) مي باشد، به محضرش ملتجي مي شود، حضرت مي فرمايد: «اما سينه ات خوب شد و خداوند شفايت داد».

عرض مي كند: پس آن حاجت مهم تر و آرزوي ديرينه ام چه مي شود؟

امام (ع) مي فرمايد:

فردا پيش از طلوع آفتاب به وادي السلام رفته، در جاي بلندي استقرار پيدا كن، فرزندم صاحب الزّمان (عج) با دو نفر ديگر مي آيد، به آن ها سلام كرده، در پشت سرشان حركت كن.

پس از اين مكاشفه سرفه اش كلاً قطع مي شود و لذا اطمينان پيدا مي كند كه وعدهِ حضرت قطعي مي باشد. از اين

رهگذر پيش از طلوع آفتاب به وادي السلام مي رود، مي بيند كه سه نفر از سمت كربلا تشريف مي آورند، يكي از آن ها جلوتر و دو نفر ديگر پشت سرِ او حركت مي كنند.

اين سه نفر از كنار او عبور كرده به مقام حضرت مهدي (ع) تشريف مي برند.

آن شخص برجسته وارد مقام شده، در آن اطاق مشغول عبادت مي شود و آن دو نفر در دو طرف درِ ورودي مقام مي ايستند.

او نيز در كنار آن دو نفر مي ايستد، تا حوصله اش تمام مي شود و كاسهِ صبرش لبريز مي گردد. وارد مقام مي شود و مي بيند كه در آن جا كسي نيست. دنيا در نظرش تيره و تار مي شود و همهِ روز را در فراق مولايش اشك حسرت مي ريزد. [1].

پاورقي

[1] العبقري الحسان، ج 1، ص 115.

سيد هاشم شوشتري

سيد هاشم شوشتري

مرحوم نهاوندي از سيد كاظم شوشتري نقل مي كند كه در سال 1357 ه.ق روزها در نجف اشرف به مقام حضرت مهدي (ع) در وادي السلام مشرف مي شدم، روزي در ميان راه با آقاي سيد هاشم شوشتري مصادف شدم و به اتفاق ايشان به مقام حضرت مهدي (ع) مشرف شدم.

به هنگام بازگشت نقطه اي را در وادي السلام به من نشان داد و گفت: روزي به هنگام مراجعت از مقام حضرت مهدي (ع) در اين نقطه با سيد جليل القدري مواجه شدم كه عمامهِ سبز بر سر داشت. سلام كرد، جواب گفتم و تشريف برد.

شب در عالم روِ يا عدّه اي را در همان نقطه ديدم، آن سيد نيز به همراه آن ها بود، لحظه اي بعد راه خود را كج كرد و از آن نقطه تشريف برد، از آن ها

پرسيدم اين سيد كيست؟ گفتند: فرزند امام حسن عسكري (ع) مي باشد. [1].

پاورقي

[1] همان، ج 1، ص 122.

تشرف بحرالعلوم يمني

تشرف بحرالعلوم يمني

تشرّف بحرالعلوم يمني در مقام حضرت مهدي (ع) يكي از زيباترين، پربارترين و مهم ترين تشرفات در طول غيبت كبري مي باشد.

داستان تشرّف اين ره يافتهِ يمني را بارها از مرحوم آيه اللّه ميرجهاني [1] با تفصيل تمام شنيده و يادداشت كرده ام و اينك فشردهِ آن را تيمّناً و تبرّكاً در اين جا مي آورم:

آيه الله ميرجهاني، كه از ملازمان مرجع اعلاي جهان تشيع مرحوم آيه الله سيد ابوالحسن اصفهاني بود، نقل فرمود كه روزي در محضر آن مرجع والامقام بودم كه نامه اي از يك دانشمند زيدي مذهب يمني به دست ايشان رسيد، كه اشعار معروف به «قصيدهِ بغداديه» [2] را در داخل آن قرار داده، خطاب به مرحوم آيه اللّه اصفهاني نوشته بود: اگر جواب قانع كننده اي به اين اشعار داشته باشيد براي من بنويسيد و اگر مي خواهيد به اين كتاب و آن كتاب حواله دهيد نمي خواهم.

آيه الله اصفهاني به محرّر خود دستور داد كه در پاسخ نامهِ بحرالعلوم يمني بنويسد: از شما دعوت مي شود كه براي زيارت مولاي متقيان (ع) به نجف اشرف مشرف شويد، تا پاسخ نامه را حضوري دريافت كنيد.

پس از مدتي به سيد خبر آوردند كه بحرالعلوم يمني با گروهي از علماي يمن به نجف اشرف شرفياب شده، در فلان منزل رحل اقامت افكنده است.

سيد امر فرمود به ايشان اطلاع دهند كه آيت اللّه اصفهاني امشب بعد از نماز مغرب و عشاء به ديدار شما خواهد آمد.

پس از اقامهِ نماز مغرب و عشاء، سيد به همراه

جمعي از اطرافيان - كه من نيز در ميان آن ها بودم - به ديدار بحرالعلوم تشريف بردند.

پس از طرح مسايلي درباره امامت و مهدويت، خطاب به بحرالعلوم و هيئت همراه فرمود فردا شب براي صرف شام منتظر شما هستم.

شب بعد بحرالعلوم با پسرش سيد ابراهيم و هيئت همراه به ديدار سيد آمدند، ساعتي درباره ضرورت شناخت امام زمان (عج) گفت وگو شد، شام در محضر سيد صرف شد، آن گاه سيد به خادم خود «مشهدي حسين» امر فرمود كه چراغ را مهيا كند و آمادهِ حركت باشد.

ما نيز مشتاقانه برخاستيم كه در محضر سيد باشيم، فرمود: فقط سيد بحرالعلوم و فرزندش ما را همراهي خواهد كرد.

روز بعد كه با سيد بحرالعلوم ديدار كردم شرح ماجرا را پرسيدم، گفت: «الحمدللّه ما به مذهب شيعه شرفياب شديم و به وجود مقدس حضرت بقيه اللّه (عج) اعتقاد راسخ پيدا كرديم».

پرسيدم: چگونه؟ فرمود: «آيه اللّه اصفهاني حضرت بقيه اللّه (عج) را به ما نشان داد».

پرسيدم: چگونه نشان داد؟ فرمود:

هنگامي كه ما در محضر آيه الله اصفهاني بيرون رفتيم نمي دانستيم كه كجا مي رويم، ايشان ما را تا وادي السلام برد، در داخل وادي ما را به مقام حضرت مهدي (ع) رهنمون شد. آن جا چراغ را از دست مشهدي حسين گرفت، شخصاً از چاهي كه در آن جا بود آب بيرون كشيد و وضو ساخت، آن گاه به تنهايي داخل مقام شد، دو ركعت نماز خواند، صداي قرائتش كاملاً براي من واضح بود، چون از نماز پرداخت، فضاي مقام روشن گرديد، گويي صدها چراغ در آن روشن شده است. احساس كردم كه با شخصي سخن مي گويد، ولي

سخنانش بر من روشن نبود.

آن گاه به من امر فرمود كه داخل شوم، چون پاي در حريم يار نهادم خورشيد امامت را ديدم كه از افق مقام طلوع كرده است، چون چشمم به جمال عديم النظير يوسف زهرا افتاد، از هوش رفتم و ديگر چيزي متوجه نشدم.

پسرش سيد ابراهيم ادامه داد:

تنها پدرم وارد مقام شد، من و مشهدي حسين بيرون مقام ايستاده بوديم، نور خيره كننده اي از مقام بيرون مي زد. تا پدرم پاي در اطاق معروف به مقام حضرت مهدي نهاد، يك مرتبه فريادي كشيد و افتاد.

آيت اللّه اصفهاني مرا صدا كرد و فرمود: سيد ابراهيم پدرت را درياب من وارد مقام شدم و ديدم بيهوش افتاده و آيت اللّه اصفهاني شانه هايش را مالش مي دهد.

آب بردم و بر سر و صورت پدرم ريختم، تا به هوش آمد خود را روي پاهاي آيت اللّه اصفهاني انداخت و گفت: من ديگر باور كردم، به هيچ نشان ديگري نياز ندارم، من به آيين تشيع در آمدم.

چون به منزل آمديم از پدرم پرسيدم كه چه حادثه اي رخ داد؟ پدرم گفت: من خورشيد فروزان امامت را با چشم خود ديدم و به دست ايشان به حقانيت شيعهِ اثنا عشري پي بردم. اين را گفت و توضيح بيش تري نداد.

آيت اللّه ميرجهاني مي فرمود: بحرالعلوم به يمن بازگشت و پس از مدتي به محضر آيت اللّه اصفهاني اطلاع داده شد كه تا كنون 4000 نفر از ارادتمندان ايشان به مذهب شيعهِ اثنا عشري مشرف شده اند.

نگارنده اين داستان را يك بار در مشهد و چندين بار در اصفهان از مرحوم آيت اللّه ميرجهاني استماع نمودم و فشردهِ آن در منابع مختلف آمده است.

[3].

در پايان با اعتراف به قصور و تقصير آرزومنديم كه در آينده بتوانيم درباره وادي السلام و مقام مقدس حضرت ولي عصر (عج) در آن، تحقيق بيشتري نموده، مطالب پربارتري به محضر شيفتگان حضرتش تقديم نماييم.

پاورقي

[1] آيه الله سيد حسن ميرجهاني، متولّد 1319 ه.ق؛ متوفّاي 21 جمادي الثاني 1413 ه.ق از ملازمان مرحوم آيه الله اصفهاني، صاحب نوائب الدّهور و ده ها اثر ارزشمند ديگر و مدفون در بقعهِ علامه مجلسي در اصفهان.

[2] قصيدهِ بغداديه، در 22 بيت، در انتقاد از اعتقاد به منجي و مهدي موعود سروده شده، پاسخ هاي فراواني به نظم و نثر در ردّ آن منتشر شده كه از آن جمله است: ردّ بر قصيدهِ بغداديه؛ الردّ علي القصيده البغداديه ؛ كشف الا ستار؛ نظم كشف الا ستار و جز آن ها. [كتابنامهِ حضرت مهدي (ع) ، عناوين فوق].

[3] كرامات الصالحين، ص 88؛ جنه المأ وي، ص 364؛ ملاقات با امام زمان، ج 1، ص 264.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109